مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
سه شنبه 00/02/21
برنامه ای جالب برای حفظ قرآن به کودکان و نوجوانان دلبند شما در قالب بازی و سرگرمی،در محیطی کودکانه و جذاب
مراحل و بخش های اپلیکشن هشت بهشت قرآن:
۱.بازی بالن سواری
۲.بازی پرنده ها
۳.فرشته ها(آزمون)
۴.رنگ آمیزی دیجیتال تصاویر مرتبط با سوره ها به همراه پخش قرائت سوره
۵..جورچین دیجیتال تصاویر مرتبط با سوره ها به همراه پخش قرائت سوره
۶.جورچین دیجیتال آیات هرسوره
۷.از حفظ بگو(آزمون به همراه ضبط صدا)
۸.تکرار و تمرین(تعداد قرائت بی نهایت هرآیه به همراه امکان ضبط صدا)
۹.حفظ(پیوند و تکرار آیات هرسوره)
۱۰.قرائت هرسوره
لینک مشاهده و دانلود از مایکت
https://myket.ir/app/air.A8Behesht
لینک مشاهده و دانلود از بازار
https://cafebazaar.ir/app/air.A8Behesht/
لازم به ذکر است که کاملاً رایگان بوده و مناسب برای بچه های 4سال به بالا چون همراه بازی هست و بسیار جذاب حتمآ دانلود کنید واعلام نظر خودتان را برای ارتقاء محصول ویا تشویق سازنده اعلام کنید
حمایت از تولید ملی و کمک به پیشرفت محصول ایرانی و بازی ایرانی و قرآنی برای کودکان دلبندمان
شنبه 99/07/19
چرا دیگر راحت او را نمیبوسید؟ چرا دیگر قربان صدقهاش نمیروید چرا او را برای تجربههای جدید رها نمیکنید؟
نوجوان شما، حکم وزیرتان را دارد
و برای این وزیر سه حق برگردن شماست:
۱ـ محبوبیت و محبت
او هنوز آنقدر بزرگ نیست: که بی پشتوانه آغوش و بوسه های شما، خلاء محبتی در درون خود، احساس نکند. باید او را غرق بوسه و آغوشتان کنید.
۲ـ احترام
او هنوز کودک دیروزِ شما نیست، که با همان سطح احترام، ارضاء شود… نیاز احترام او، از سوی شما، به میزان چشمگیری افزایش یافته است.
۳ـ اعتماد
درست است که صاحب تجربه نیست؛
اما باید به او اعتماد کنید و مسئولیتهای مهم خانه را به او واگذار کنید، و به هیچ وجه دربرابر خطاهایش تحقیرش نکنید، بلکه با مدارا کمکش کنید تا اشتباهش را جبران کند.
پنجشنبه 99/04/26
راهکارهای ساده برای حفظ سلامت روان و نشاط خود و فرزندانتان در این روز های که بیشتر در خانه اید و کمتر به بیرون میروید.
نگرانی های تان را مهم بدانید نگرانیهای دیگران هم گوش دهید در موردشان بنویسید اجازه ندهید خشم و استرس تلنبار شود و به شما غلبه کند.
محیط خانه را جمع و جور کنید.
آشفتگی و بی نظمی باعث تشدید افسردگی و اضطراب می شود.
غذاهایی را که معمولاً وقت درست کردنشان را نداشتید درست کنید.
آشپزی تمام حواستان را به کار میگیرد و نمیگذارد که کسل و بیحوصله شوید.
سه شنبه 99/03/13
نوع جارو كردنش كمى ناشيانه بود؛ تا حالا، در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ بنا بر شمّ پليسيم، رفتم تو نخش؛
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مخم.
در كيوسک رو باز كردم و صداش كردم «عزيز، خوبى؟ يه لحظه تشريف بيار». خيلى شق و رق، اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش، خيلى شسته رفته جواب داد: «سلام. در خدمتم سركار. مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم. نفس هاش تو سرماى سحرگاه ابر مي شد؛ به ذهنم رسيد دعوتش كنم داخل. لحنمو كمى دوستانه تر كردم: «خسته نباشى، بيا داخل يه چايى با هم بزنيم».
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف، اومد داخل و نشست. اون يكى هدفون هم از گوشش درآورد. دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه مي رفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟» گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه». كنجكاوتر شدم: «انگليسى؟! موضوعش چيه؟» گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
«فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچه چيزى رو مى خونى؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ … به خاطر شغلمه».
استكانى رو كه داشتم بالا مى بردم وسط راه متوقف كردم و با حالت متعجب تر پرسيدم: «متوجه نميشم، اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاشو يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد
و گفت: *«من استاد هستم تو دانشگاه».*
قبل از اينكه بخوام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد: «من پدرم پاكبان اين منطقه است. «آقاى عزيزى».
در مورد شما و دو تا دختر باهوش شما هم براى ما خيلى تعريف كرده جناب حيدرى پور.
من دكتراى اقتصاد دارم و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. هرچى بش ميگيم زير بار نمى ره بازخريد شه؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند».
چند لحظه سكوت فضاى كيوسك رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش. بغلش كردم و گفتم درود به شرفت مرد، قدر باباتم بدون، خيلى آدم درست و مهربونيه.
بر اساس داستانى واقعى،
به قلم على رضوى پور، روانشناس و مربى زندگى
یکشنبه 98/09/24
در منزلِ دوستی که پسرش دانشآموز
ابتدایی بود و داشت تکالیف درسیاش را
انجام میداد بودم.
زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده
از راه رسید.
پدربزرگ با لبــخند، یک جعبه مـداد رنگی
به نوهاش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ
بیست نقاشیات.
پسر، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ باز هم که از این جنسهای ارزون
قیمت خریدی.
الان مدادرنگیهای خارجی هست که ده برابرِ
این کیفیت داره.
مادر بچه گفت: میبینید آقاجون؟
بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلا نمیشه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت …
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسربچه
نشانۀ هوشمندی نیست، همانطور که هدیۀ
پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم.↓
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم، خانم
بزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای
فامیل هدیه میداد.
بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم
گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست.☹️
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را
دوسـت دارد.
←هر چه برایتان بیاورد هدیه است.→
وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد
که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب
و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند
یک تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم بزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز
خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم، قنددان خانه پر از قند
است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها
فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به
شماست.
این تکه قند معنا دارد.☝️
آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد، منظورش این
نیست که ما نمیتوانیم مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد.
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد.
←و این، خیلی با ارزش است.→
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من
هروقت به یاد خانم بزرگ و تکهقندهای
مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،
کامم شیرین میشود،
جانم شیرین میشود…
● ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ “ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ” ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
● ﻫﻤﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ
“ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ
ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
● ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ
ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧــــدگی یک عـادتـه امـــا زنــــدگـی کـردن یـک فـضیـلت
دوشنبه 98/07/29
متاسفانه مطيع بودن در فرهنگ ما حسن اخلاق است.
به همين دليل كودك حرف گوش كن و مودب را كودك خوب مى نامند. اما در حقيقت اين كودكان، مضطرب وحشتزده و خجالتی هستند.
محتاط بودن، محافظه كار بودن، مودب بودن كودك نشانه نگران بودن كودك است و كودك ياد ميگيرد مثل چشم زندگى كند.
يعنى همه را ببيند مراقب همه باشد اما تصورى از وجود خود نداشته باشد.
دوشنبه 98/07/29
متاسفانه مطيع بودن در فرهنگ ما حسن اخلاق است.
به همين دليل كودك حرف گوش كن و مودب را كودك خوب مى نامند. اما در حقيقت اين كودكان، مضطرب وحشتزده و خجالتی هستند.
محتاط بودن، محافظه كار بودن، مودب بودن كودك نشانه نگران بودن كودك است و كودك ياد ميگيرد مثل چشم زندگى كند.
يعنى همه را ببيند مراقب همه باشد اما تصورى از وجود خود نداشته باشد.
شنبه 98/06/02
کودک، آینه رفتار بزرگسال است ،به دنبال كاستي هاي فرزندانمان در خودمان باشيم!کودکت احترام نمی ذاره … زیرا صدات رو واسش پایین نمی آری.
کودکت همیشه عصبیه …زیرا ازش تعریف نمی کنی.
کودکت بخیله …زیرا باهاش همکاری نمی کنی.
کودکت به دیگران پرخاش میکنه… زیرا تو خشن و سختگیری.
کودکت ضعیفه … زیرا همش تهدیدش می کنی.