کلید واژه: "حکایت"

حکایت امروز

​دم بریده ها زیاد شدن… یه روزی روباهی دمشو توی حادثه‌ای از دست داد. رفت پیش گله روباها. همه روباه ها بهش خندیدن. گفتن پس دمت کو. گفت اتفاقاً از روزی که دم ندارم خیلی راحت ترم. انگاری دارم پرواز می‌کنم، آزاد شدم. یه روباه ساده لوحی رفت و دم خودشو… بیشتر »

مجازات گناه

پیرمردی بود زاهد که در دل کوه،توی دخمه‌ای عبادت می‌کرد و از علف‌هاو میوه‌های جنگلی کوه هم می‌خورد.روزی از کوه به زیر آمد و به طرف ده راه افتاد رفت و رفت تا به نزدیک ده رسید،  مزرعه گندمی دید. خیلی خوشش آمد، پیش رفت و دو تا سنبله از… بیشتر »

سه پند

شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:  میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم   فرمود:آنچه که میدانی من بیشتر میدانم، نیازی به پند تو ندارم.  جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند میفرماید: هزار پند او فریب است اما سه… بیشتر »

پایان روز

پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختی‌هایش می‌نالید؛  دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟  پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آن‌ها را رام کنم،  دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، … بیشتر »

مواظب باشید...

مواظب باشید دو نفربه نام هاي شایان و تیمور ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻳﮏ ﺁﺳﺎﻳﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﺍﻧﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ.  یکرﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻗﺪﻡ ﻣﻰﺯﺩﻧﺪ شایان ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﻴﻖ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﺁﺏ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ….  تیمور ﻓﻮﺭﺍً ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺍﺳﺘﺨﺮ… بیشتر »

پذیرش اشتباه

حکایتی و حکمتی روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در… بیشتر »

از دست هیچ‌کس دلخور نشو

روزی سقراط حکیم معروف یونانی مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست؛ علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از  آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم …… بیشتر »

موش آهن خوار

موش آهن خوار آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام… بیشتر »

توبه گرگ مرگ است

توبه گرگ مرگ است این ضرب المثل در مورد کسی به کار می رود که دست از عادتش برندارد و با وجود توبه های مکرر بازهم به کارها و عادت های ناپسندش ادامه می دهد آورده اند كه … گرگ پیری بود كه در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود… بیشتر »

بهترين دارو و درمان

بهترين دارو و درمان محمّد بن مسلم در ضمن حديثى حكايت كند: روزى در مدينه بيمار بودم ، امام محمّد باقر عليه السلام توسّط غلامش ظرفى كه در آن شربتى مخصوص قرار داشت و در پارچه اى پيچيده بود، برايم فرستاد. وقتى غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم… بیشتر »