مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
چهارشنبه 96/06/15
* نماز تمام شده بود و پیامبر هنوز در مسجد بود. به سؤالات مردم جواب میداد و به کارهایشان رسیدگی میکرد. ناگهان صدای شیونهایی پی در پی، آرامش نیمروز را در هم شکست. پیامبر و یارانش فوری بیرون رفتند ببینند چه خبر شده، که تشییع جنازه محقرانهای نظرشان را جلب کرد. چهار مرد سیاه پوست و غریب، جنازهای را بر دوش میبردند و عدهی کمی هم پشت سر جنازه بلند بلند گریه میکردند.
* همه ایستاده بودند و به آنها نگاه میکردند که پیامبر به پیشواز جنازه رفت. پیامبر فرمود: «آن را زمین بگذارید». مردان شانه خم کردند و جنازه را روی زمین گذاشتند و کنار ایستادند. پیامبر کنار جنازه نشست و روی آن را باز کرد. مرد سیاه پوستی بود که چشمانش بسته بود و لبخندی محو گوشهی لبهایش نشسته بود. پیامبر رو به مردم فرمود: «چه کسی این مرد را میشناسد؟»
* قبل از آنکه کسی حرف بزند، امیرالمؤمنین علی (ع) گفت: «من، یا رسول الله!» این بردهی بنی ریاح است که هر وقت مرا میدید، میگفت: به خدا قسم دوستت دارم!»
* پیامبر روی جنازه را پوشاند و دست بر شانه امیرالمؤمنین گذاشت و فرمود: شهادت میدهم که جز مؤمن تو را دوست نمیدارد و جز کافر تو را دشمن نمیدارد.»
- دانشنامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایه قرآن و حدیث، ج 11، ص 253، ش 6045
چهارشنبه 96/06/15
واقعهای با جمعیت و بیعتی بینظیر!
سخنرانی و خطبهای کمنظیر!
ماجرایی که ابلاغش تکمیل رسالت است…
چهارشنبه 96/06/15
فرزند علامه طباطبایی (ره) میگفتند:
«پدرم با دسترنج کشاورزیاش به کشاورزان منطقهاش وام میداد و رسید میگرفت و آن رسیدها را تا دو سال نزد خود نگه میداشت اگر پول را میدادند رسید را برمیگرداند و الا همه را پاره میکرد.
روزی به تکتک این رسیدها نگاه میکرد بعد از مدتی همه را خرد کرد و انداخت دور من عرض کردم پدر جان چرا همه را پاره کردید؟
ایشان فرمود من همه را بخشیدم اگر داشتند برمیگرداندند.»
سه شنبه 96/06/14
کنترل خشم
مهمترین شیوه درمان خشم این است که به محض مشاهده نشانه های خشم محیط را ترک کنید. نشانه های شروع خشم بالا رفتن تن صدا، حرکت رو به جلوی بدن، برافروخته و داغ شدن است .
به محض اینکه آن را در خود مشاهده کردید محیط را ترک کنید و توجه ذهنی خود را به موضوع دیگری جلب کنید.
یکشنبه 96/06/12
آوردهاند روزی شریک بن عبدالله بر خلیفه عباسی وارد شد. خلیفه بدو گفت از بین این ۳ کار، موظفی یکی را اختیار کنی. شریک بن عبدالله پرسید کدام سه؟
خلیفه گفت یا تو را به منصب قضاوت از طرف خود منصوب کنم یا تعلیم فرزندم را به عهده گیری و یا لااقل در ضیافت ما شرف حضور داشته افتخار هم غذا شدنت را به ما بدهی.
شریک بن عبدالله با خود اندیشه کرد که قاضی شدن از طرف این خلیفه و تربیت اولادش بلاشک همیاری ظالم است و حرام. پس عرضه داشت والاحضرتا گویی سومی از همه سهلتر است!
آنگاه خلیفه او را نگاه داشت و به طباخ باشی فرمان بداد که خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل برای مهمان ویژه دربار فراهم سازد.
شریک وارد مهمانسرای دربار شد و غذای حرام دربار را به کام خود کشید. هنوز لقمهها از عهده سیر کردن شریک برنیامده بودند که طباخ باشی رو به خلیفه کرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز روی رستگاری را نخواهد دید.
به نقل فضل ابن ربیع بعد از این ماجرا شریک بن عبدالله هم به تعلیم فرزندان خلیفه پرداخت و هم منصب قضاوت را پذیرفت.
یکشنبه 96/06/12
چگونه رختخواب و اتاق فرزندم را جدا كنم:☸️ اگر كودكان به هر دليلي تا بعد از يكسالگي در رختخواب شما مانده، حتما بايد براي جدايي او اقدام كنيد.
- مدتي را در اتاق او، كنار تخت او و بدون تماس پوستي تا صبح بخوابيد.
- كوتاه نياييد. كودك ممكن است دست به هر مانوري بزند تا شما را راضي كند او ميگويد: «تشنمه»، «دلم برات تنگ شده»، «ميشه امشب پيشت بخوابم؟
- اگر از تاريكي ميترسد، چراغ خواب و چراغ راهرو را روشن بگذاريد. اگر شبي ده بار به اتاقتان ميايد، هر ده بار او را به تخت خودش باز گردانيد. اگر واقعا مي ترسد مدتي كنار تختش بدون تماس پوستي بخوابيد.
- از جدول ستاره يا برچسب يا جايزه براي تشويق استقاده كنيد. هر روزي كه در تخت خودش بيدار شد يك جايزه دريافت كند.
- عادتهاي خواب جالب بسازيد. مثلا ممکن است خواندن يک کتاب مورد علاقه در محل خاصي از اتاق خواب براي کودکتان بسيار جالب باشد يا دوش گرفتن، گوش کردن به يک موزيک و بخشي از عادات خواب کودک شما باشند.
- براي شروع يک هديه در نظر بگيريد. مثلا برايش يک مسواک جديد بخريد. اگر او توانست يک شب را تنها در اتاقش بخوابد صبح روز بعد يک جايزه کوچک به او بدهيد.
شنبه 96/06/11
شب هنگام كسى به ديدار ما آمد و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، دانستم آن ظرف تنها ظرف حلوا نیست.
چنان از آن متنفّر شدم كه گويا آن را با آب دهان مار سمّى، يا قى كرده آن مخلوط كردند.
به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه!!؟
گفت: این هديه (رشوه) است.
گفتم: چونان زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى!!
به خدا قسم اگر تمام آسمانها و زمین آنچه در عالم وجود دارم به من بدهند تا پوست دانه ی جوی را به ستم از موچه ای بگیرم و به همین مقدار خدا را نافرمانی کنم، هرگز چنین نخواهم کرد
همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ملخ پستتر است على را با نعمت هاى فناپذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار!!!
?نهج البلاغه، خ 224
شنبه 96/06/11
? روزهای اول ازدواجشان بود.
یک روز همسرش به او گفت:
«پسرعمو! من در کشوری بزرگ شدهام که مردمش دوست دارند خانههایشان از سبزه و گیاه خالی نباشد و به درختکاری علاقه دارند.
? من خودم مراقبت و آبیاری گیاهان و درختانی را که در منزل پدرم در قم بودند انجام میدادم و به این کار علاقه داشتم.
? حالا دلم برای آن گلها و شکوفهها و گیاهان خوشبویی که نگه میداشتم تنگ شده. چه خوب میشد اگر تعدادی نهال و ظرفی که بتوانم آنها را در آن بکارم تهیه میشد».
? شهید صدر قول داد این باغچه کوچک را فراهم کند و بعد در اولین فرصت، از منزل سیدمحمد صدر در بغداد تعدادی نهال کوچک و مقداری بذر آورد. امجعفر نهالها و بذرها را در آن جعبهها کاشت و آنها را در اطراف حیاط خانه چید و اینگونه، خانۀ سیدمحمدباقر و همسرش بهرغم امکانات ناچیز و توان محدود، به باغی کوچک تبدیل شد.
? شهید صدر شیفتۀ این کار همسرش شده بود. بیشتر عصرها آنجا مینشست و در کنار آن گلها و گیاهان حال و هوایی تازه میکرد و از دیدنشان لذت میبرد. دوست داشت کتابها و یادداشتهایش را به آن حیاط کوچک سرسبز بیاورد و در آنجا به تفکر بپردازد و کارهای فکری و درسی همیشگیاش را انجام دهد.
? عصر یکی از همان روزها امجعفر با یک قوری چای به حیاط آمد و کنار سیدمحمدباقر که مثل هر روز در حیاط نشسته بود، نشست و دو استکان چای ریخت.
? شهید صدر استکان چای را به دهانش نزدیک کرد و چشید. سپس غرق در لذت و عشق، نفس عمیقی کشید و در حالی که با لبخندی شوخطبعانه به ام جعفر خیره شده بود.
? گفت: «به به! نوشیدن این چای حرام است؛ چون با این وضعیت و در این باغچه دیگر شبیه شراب مستکننده است، نه چای».
انس و محبت میان شهید صدر و همسرش فاطمه زبانزد بود و شهید صدر ابایی از اظهار کردنش نداشت.
? همسرش را عاشقانه و با نامهای بهشت صدا میزد و به او حوریه من، نعیم من، جنت من، فردوس من و کلماتی زیبا از این دست میگفت. وقتی امجعفر همراه بچهها به قم رفته بود شهید صدر در نامهاش به آقا رضا صدر (برادر همسرش) نوشت: «به هر چیزی که آنجاست غبطه میخورم. چون همه چیز آنجا به فاطمه و بچهها از من نزدیکتر است»
شنبه 96/06/11
✅ اگر کودکتان چغلی میکند…
«مامان! بابا تمام دسر را خورد!»، «مامان! مریم رایانه را بدون اجازه روشن کرد!»
کودکی که در سنین 3 تا 4 سالگی غر زدن و چغلی کردن را شروع میکند، با این رفتار آزاردهنده به شما میگوید که قواعد را خوب میداند و قوانین خانه را به عنوان یک باید مطلق تلقی میکند اما این سکه روی دیگری هم دارد.
فرزندتان به مرحله حسادت با رقیبانش در خانه وارد شده و میخواهد برای بهتر به نظر رسیدن، نظر شما به عنوان یک مرجع قدرت را جلب کند.
❓با او چه کنم؟
✅ رام کردن بچه خبرچین کار سادهای نیست.
به او بفهمانید از اینکه قانونها و درست و غلطها را میشناسد، خوشحالید اما زیاد با ذرهبین انداختن روی رفتارهای دیگران میانهای ندارید.
البته در این مرحله توضیحات شما چندان برای کودک قابل درک نخواهد بود و چارهای جز انتظار تا رسیدن او به رشد اخلاقی و شناختی ندارید. فرزند شما در مراحل بعدی رشد از خودمحوری و خشکی اندیشه فاصله میگیرد اما تا آن زمان میتوانید به جای توضیح مستقیم، از داستانگویی برای نشان دادن رفتار درست کمک بگیرید.
✅ اگر او به خاطر محرومیتی که بچههای دیگر برایش ایجاد کردهاند چغلی را شروع کرده، به جای اینکه خودتان مستقیماً وارد عمل شوید، از او بخواهید به شیوه خودش مشکل را حل کند. (به جای غر زدن و گفتن علی توپ مرا گرفت سراغ علی برود و بگوید توپم را پس بده من در حال بازی با آن بودم!) اما اگر به خاطر حسادت یا تخریب دیگران به شما گزارش کارشان را ارائه میدهد، بهترین اقدام اهمیت ندادن به حرفهایی است که جنبه چغلی دارد. شما میتوانید بعد از گذشت یک روز با او صحبت کنید و به او برای حل شدن مسئلهاش با دیگران کمک کنید تا راه خبرچینی بسته شود.