اخلاق

یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا شهید چمران دیدش، دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبههبه غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه.

تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.

رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه. یه دفعه داد زد کچل با توأم!

شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟

چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.

رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:

میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!

شهید چمران: چرا؟

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!

شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده.

گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم.

رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود،

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد،

رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید…!

  • 5 stars
    نظر از: نردبانی تا بهشت
    1397/11/16 @ 06:46:26 ب.ظ

    نردبانی تا بهشت [عضو] 

    خیلی عالی بود اصلا نشنیده بودم
    ممنون خواهری

  • پاسخ از: مهنــــا
    1397/11/16 @ 09:37:51 ب.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    ممنون خواهری برای خودمم خیلی جالب بود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.