موضوع: "سبک زندگی"

سخت دلی


پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

تَركُ العِبادَةِ يُقسي القَلبَ، تَركُ الذِّكرِ يُميتُ النَّفسَ 

 ترك عبادت، دل را سخت مى كند. رها كردن ياد خدا، جان را مى ميراند.

تنبيه الخواطر جلد ۲،صفحه ۱۰۲

تعریف از خود


 امام على عليه السلام : 

اَقْبَحُ الصِّدقِ ثَناءُ الرَجُلِ عَلى نَفْسِهِ؛

زشت ترين راستگويى، تعريف انسان از خودش مى باشد

غررالحكم جلد ۲، صفحه ۳۸۶

شگفتی آفرینش


دیدار رهبر انقلاب با جمعی از زنان و بانوان سراسر کشور

فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) از شگفتی های آفرینش است.

اگر ابعاد وجودی فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) را انسان بتواند احصاء کند و ببیند یقین میکند که این یک پدیده ی شگفت انگیزی است.

اگر ما بخواهیم یک منشوری از دیدگاه اسلام درباره ی زن تنظیم بکنیم که موادی داشته باشد این منشور به گمان من اولین موضوعی که در این منشور باید بیاید مسئله ی زوجیت است.

مادری افتخار است‌…

امروز من میبینم بعضی ها به تبع سیاستهای سرمایه داران و استعمارگران و بدخواهان جوامع مستقل به خصوص جامعه ی ما مادری را بد تصویر میکنند.

غربت

غربت آن نیست که ندانند کجایی 

و بگیرند سراغت،

غربت آن ست که بدانند کجایی 

و نگیرند سراغت…

ضرر

 امام کاظم عليه السلام :

 مَنِ استَوى يَوماهُ فهُو مَغبون

هر که دو روزش باهم برابر باشد،ضرر کرده است.

بحارالانوار جلد ۷۸،صفحه ۳۲۷

رویا زندگی

رویاتو باور کن

یعنی خودت رو باور کن

یعنی به توانایی های خودت ایمان داشته باش. 

یعنی اعتماد به نفس داشته باش از پسش برمیای…

یعنی وقتی دیدی سخته بیخیال نشو تلاشت رو بیشتر کن، بیشتر زحمت بکش

یعنی وقتی میبینی باید زمان بگذره تا حل بشه، صبرت رو زیاد کن!

بخیل

امام رضا علیه السلام :

السَّخِيُّ يَأكُلُ مِن طَعامِ الناسِ لِيَأكُلُوا مِن طَعامِهِ ، و البَخيلُ لا يَأكُلُ مِن طَعامِ الناسِ لِئَلاّ يَأكُلُوا مِن طَعامِهِ 

سخاوتمند از غذای مردم می خورد تا مردم از غذای او بخورند، اما بخیل از غذای مردم نمی خورد.

تا آنها نیز از غذای او نخورند.

عیون اخبارالرضا جلد ۱،صفحه ۱۵

روزای سخت

من وقتی همه ی درها به روم بسته بود بارها زمین خوردم؛ ولی بلند شدم. 

ترک برداشتم، اما نشکستم. 

فرو ریختم ولی دوام آوردم. 

بغض داشتم، ولی خندیدم. 

صبوری کردم، شبای بدی رو گذروندم. 

از پس روزای سختم تنهایی بر اومدم. 

زحمت کشیدم، تلاش کردم،

و هیچوقت جا نزدم

من این سختی هایی که پشتم سر گذاشتمو یادم نمیره…

این زندگی فقط امتحانه

مرا به کودکی ام برگردانید...


ای کاش کودک بودم …

دلم به شانه هایِ بابا

و آغوشِ مادر گرم بود …

غمِ بزرگم ، اسباب بازیِ محبوبم بود ،

که در چاهِ فاضلاب افتاد …

و داغِ بی پایانم ؛

ماهیِ مرده ای بود ، که توی باغچه به خاکش سپردم …

کاش کودک بودم … و از فریب و بدی ها سر در نمی آوردم ،

درست شبیهِ زمانی که بزرگترها به هوایِ آمپول و دکتر ، مرا با خودشان به مهمانی و خرید نمی بردند …

من هیچ نمی فهمیدم …

و گاهی نفهمیدن ، بزرگترین نعمت است …

کاش دوباره کودک می شدم !

در روزگاری ؛

که شانه های مردانه هم زیرِ بارِ اندوه ، کم می آورد …

خسته ام …

خیلی خسته …

مرا به کودکی ام برگردانید …