موضوع: "سبک زندگی"

اوقات گرانبها

مردی شب‌ هنگام قبل از سپیده دم در ساحل دریا نشست و کیسه‌ای پر از سنگ یافت. پس دستش را داخل کیسه برد و سنگی از آن برداشت و به دریا انداخت. از صدای سنگ خوشش آمد که در دریا فرو می‌رفت لذا سنگی دیگر را برداشت و به دریا انداخت و همین‌طور به انداختن سنگ‌های داخل کیسه به دریا ادامه داد چرا که صدای سنگ‌ها به هنگام افتادن در آب ، این مرد را خوشحال می‌کرد و او را به وجد می‌آورد.

به کارش ادامه داد تا اینکه هوا رو به روشنایی نهاد و معلوم شد در کیسه‌ای که کنارش قرار داشته فقط یک سنگ باقی مانده است

هوا کاملا روشن شد و آن شخص به سنگ باقیمانده نگریست و دید که یک جواهر است و متوجه شد تمام آنهایی که قبلا به دریا انداخته و فکر کرده سنگ هستند جواهر بوده‌اند!

لذا پیوسته انگشت پشیمانی خود می‌گزید و به خود می‌گفت : چقدر احمق هستم که آن همه جواهر را به دریا انداختم و فکر می‌کردم که همگی سنگ هستند آن هم بخاطر اینکه از صدای افتادن آنها در آب لذت ببرم!!

به خدا قسم اگر از ارزش آنها باخبر بودم حتی یکی از آنها را نیز از دست نمی‌دادم.

همه ما مانند آن مرد هستیم :

کیسه جواهرات همان عمری است که داریم ساعت به ساعت به دریا می‌اندازیم.

صدای آب همان کالاها، لذتها، شهوتها و تمایلات فناپذیر دنیا است.

تاریکی شب همان غفلت و بی‌خبری است.

برآمدن روشنایی روز نیز آشکار شدن این حقیقت است که هنگام آمدن مرگ، بازگشتی در کار نیست،

لذا از همین الآن بیدار شو و اوقات گرانبهای همچون جواهر خود را بدون فایده از دست نده چرا که پشیمان می‌شوی و پشیمانی هم سودی برایت ندارد.

خاطره


خاطره ای بی نظیر از معلم شهید محمدعلی رجایی :

یکی از شاگردان قدیم شهیدرجایی نقل می کند: به هفته آخر ماه اسفند نزدیک می شدیم. دانش آموزان می خواستند هر طوری شده، اون هفته رو تعطیل کنند! بچه ها برای هر معلمی نقشه ای کشیدند. این معلم که حاضره تعطیل کنه. اون معلم که کتاب رو تدریس و تموم کرده. دیگری هم حضور و غیاب نمی کنه و. اما مشکل اصلی، معلم ریاضی، آقای رجایی بود که یقین داشتیم نه تعطیل میکنه نه اجازه غیبت میده. بچه ها فکرهاشون رو سرِهم گذاشتند و تصمیم گرفتند بطور یکدست در کلاس حضور پیدا نکنند و آقا معلم رو در برابر عمل انجام شده قرار بدند. روزی که ما با آقای رجایی درس داشتیم، بچه ها به مدرسه نیامده بودند ولی من بطور اتفاقی کاری داشتم که رفتم مدرسه.از سر کنجکاوی در گوشه ای از مدرسه سرم رو با توپ گرم کردم تا ببینم برای کلاس ما چه اتفاقی می افته! چند دقیقه مانده به شروع کلاس، طبق معمول آقای رجایی با دفتر حضور و غیاب و کتاب درسی از دفتر مدیر بیرون آمد و رفت به طرف کلاس… دل در سینه ام نبود. حالا چی میشه؟! اگر آقا معلم ببینه بچه ها قالش گذاشتند، ناراحت میشه؟! با دلهره گام های معلم رو تعقیب کردم. آقای رجایی به کلاس رسید. در رو باز کرد. وارد شد و سپس در رو بست… یعنی چی؟!… حتماً بعضی از بچه ها ترسیدند و رفتند سر کلاس… نامردا… دیگه خودم هم جرأت نداشتم برم سرکلاس. به بقیه باید چه جوابی می دادم؟! برای اینکه ببینم چه کسانی عهدشکنی کردند و سرکلاس رفتند تو مدرسه موندم. شاید نیم ساعتی گذشته بود که آقا معلم با دست های گچی که حکایت از تدریس داشت از کلاس بیرون آمد و رفت بطرف دفتر مدرسه. با عجله به سمت کلاس رفتم. از آنچه دیدم دهانم باز موند. هیچ کس درکلاس نبود و آقای معلم تمام درس رو با دقت و توضیح کافی روی تابلو نوشته بود. پایین تابلو هم اضافه کرده بود: دانش آموزان عزیز حسب وظیفه در کلاس حاضر شدم و انجام وظیفه کردم. عیدتون مبارک

اولین روز بعد از تعطیلی با آقای رجایی درس داشتیم بچه ها بغض کرده و در حالی که گاهی نگاهی به تخته سیاه می انداختند، خاموش و بی صدا در خود فرو رفته بودند.

رجایی شاید تنها معلمی است که در کلاس خالی تدریس کرد…

یاد شهیدان رجایی و باهنر موسس نهادمقدس امورتربیتی گرامیباد

با ذکر صلوات

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

هفته امور تربیتی و تربیت اسلامی به مدیران، معاونان، معلمان، مربیان و مشاوران که مسئولیت سنگینی را جهت تربیت نسل نوجوان و جوان جامعه بر عهده دارندتبریک عرض می نماییم

برنامه ریزی داری ولی نمی تونی بهش عمل کنی؟!

واسه انجام دادن کارهات برنامه داری ولی نمی تونی بهش عمل کنی؟!!

دلیلش اینه

 که ذهنت داره بهت میگه نمی تونم بهت اعتماد کنم زمانی که به خودت قول می دادی تو این هفته فلان  کتابو می خونم یا تا آخر ماه چند کیلو وزن  کم می کنم و انجامش ندادی مغزت یاد گرفت که دیگه بهت اعتماد نکنه مثل اینکه یکی هر روز بیاد بهت بگه بیا با هم بریم باشگاه و نیاد 

روز دهم محاله حرفشو باور کنی

پس به جای خودتخریبی خودت مثل اصرار به اینکه به اندازه کافی باهوش و توانا نیستی با بردهای کوچیک شروع کن مثلا صبح که از خواب بیدار میشی تختت و اتاقتو مرتب کن به خودت برس سه تا از مهم ترین کارهای روزتو هایلایت کن و به خودت قول بده تا انجامشون ندادی سمت تختت نیایی.

امتحانات

تغییر سبک زندگی در ایام امتحانات فرزندان

نظم: محیط های نامرتب و شلوغ علاوه بر کاهش تمرکز باعث افزایش استرس نیز می شوند پس محیط منزل و اتاق کودک را منظم و مرتب کرده و وسایل مورد نیازش را در مکانی قرار دهید که به راحتی به آن ها دسترسی داشته باشد.

استراحت: کودک باید پس از 45 دقیقه مطالعه به مدت 10 دقیقه الی یک ربع استراحت کند، چرا که درس خواندن مداوم و بدون وقفه باعث کاهش یادگیری می شود. از این زمان می توانید برای دادن میان وعده ای سبک و مغذی به کودک استفاده کنید.

ورزش: ورزش تنش های عصبی و استرس را کاهش می دهد. ورزش منظم گردش خون در بدن به ویژه مغز را افزایش داده و هورمون های استرس را کاهش می دهد. پیاده روی، شنا و ورزش های هوازی بهترین فعالیت های ورزشی برای دانش آموزان هستند.

 خواب کافی: کم خوابی و هر نوع اختلال در خواب باعث افزایش استرس و کاهش عملکرد مغز می شود. کودک باید 7 الی 8 ساعت در طول شبانه روز بخوابد. خواب کافی از شدت استرس می کاهد. سعی کنید زمان های ثابتی برای خواب کودکتان در نظر بگیرید زیرا این کار تمرکز را افزایش داده و همچنین منجر به افزایش کارایی در طول روز خواهد شد.

تغذیه‌ی مناسب: رژیم های غذایی ناکافی و ناسالم تاثیرات منفی بر قابلیت یادگیری و هوشیاری دانش آموزان دارند. تغذیه مناسب بر عملکرد تحصیلی دانش آموز تاثیر مستقیم و بسزایی دارد. رژیم غذایی مناسب باید ترکیبی از مواد قندی، فیبردار و ویتامین ها باشد.

برخی از این مواد غذایی عبارتند از: خرما، موز، سبزیجات تازه، حبوبات، شیر، انواع مغز ها به خصوص گردو، پسته، کشمش و فندق، میوه های تازه و… . از مصرف موادی مانند گوشت های پرچرب، نوشابه ها، شیرینی، قهوه و تنقلات ناسالم مانند چیپس و پفک بپرهیزید.

 ارتباطات اجتماعی: صحبت کردن با دیگران باعث افزایش انگیزه برای انجام امور درسی می شود.

برخی والدین به اشتباه در ایام امتحانات کودکانشان، به کلی روابط اجتماعی و رفت و آمد خود را با دوستان و آشنایان قطع می کنند این کار نه تنها یادگیری را افزایش نمی دهد بلکه کودک را منزوی خواهد کرد.

نقش والدین در کاهش استرس کودکان در ایام امتحانات

زمان تماشای تلویزیون، بازی، استفاده از تبلت و کامپیوتر را محدود کنید.

 به هیچ وجه با جمله هایی نظیر اگه قبول نشی آبرومون میره یا اگه قبول نشی میدونی که پدرت چیکارت می کنه به کودک باعث ایجاد ترس و استرس او نشوید.

 پس از هر موفقیت کوچک کودکتان به او پاداش داده و او را تشویق کنید.

ناتوانی ها و ضعف های فرزندتان را نیز در نظر گرفته و انتظارات غیرمنطقی از او نداشته باشید.

 به هیچ وجه او را بادیگران مقایسه نکنید.

 جو عاطفی مناسبی در خانه ایجاد کنید.

 وسایل مورد نیاز او را شب قبل از امتحان آماده کرده و روز امتحان زودتر از ساعت تعیین شده در محل آزمون حضور داشته باشید.

 در روز امتحان صبحانه ای مقوی و سبک برای او آماده کنید.

مواظب دقیقه‌ها باش

مواظب دقیقه هات باش. 

ساعت هات میتونن مواظب خودشون باشن.

زندگی...



در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تامل‌برانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقه‌اش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا می‌رفته و سحرگاهان باز می‌گشته و تلاطم‌ها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمی‌کرد. دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار می‌دادند و او را به خاطر این کار سرزنش می‌کردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آن‌ها نمی‌داد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود می‌آورد که تمام سختی‌ها و ناملایمات را بجان می‌خرید. 

شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شب‌ها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: «چرا این چنین خالی در چهره خود داری!»

معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشده‌ای.»

جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.»

لحظه‌ای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: «چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟»

معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهره‌ام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!»

جوان عاشق می‌گوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.»

لحظه‌ای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!»

معشوقه جواب می‌دهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکی‌ام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمی‌دانم چرا متوجه نشده بودی!»

جوان عاشق باز هم همان پاسخ را می‌دهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقه‌اش می‌بیند و بازگو می‌کند و معشوقه نیز همان جواب‌ها را می‌گوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر می‌رسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی می‌کند تا از مسیر دریا باز گردد. معشوقه‌اش می‌گوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!»

جوان عاشق با لبخندی می‌گوید: «دریا از این خروشان‌تر بوده و من آمده‌ام، این تلاطم‌ها نمی‌تواند مانع من شود.»

معشوقه‌اش می‌گوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و می‌آمدی، عاشق بودی و این عشق نمی‌گذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدی‌ها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست می‌کنم برنگردی زیرا در دریا غرق می‌شوی.» 

جوان عاشق قبول نمی‌کند و باز می‌گردد و در دریا غرق می‌شود.

مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر می‌پردازد؛ مولانا می‌گوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل می‌دهد. اگر نگاهتان‌، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه می‌بینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی می‌بینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفی‌تان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدی‌ها را خواهید دید و خوبی‌ها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدی‌ها را می‌توانید به خوبی تبدیل کنید.

خودفراموشی

تأملی در آیه ای از قرآن

«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»

و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.

[خود فراموشی چیست؟] خودفراموشی،مقابل خودشناسی است و یکی از بیماری‌های اخلاقی است

خود فراموشی یعنی انسان هویت واقعی خویش را بدست فراموشی می‌سپارد ،انسانیت را فراموش میکند. انسان الهی را فراموش میکند، به تعبیر یکی از علما انسان دو تا خود دارد خودِالهی  و خودِ حیوانی ، اگر انسان فقط به نیازهای حیوانی توجه دارد یعنی دچار خود فراموشی است.

برداشت خودمانی

اینکه می بینی خیلی ها ، همش اموری از قبیل عمل زیبایی ،خودنمایی  و امور جنسیتی و… هستند یعنی دچار خود فراموشی هستند.

به نقل از حسینی لیلابی

راه و رسم زندگی

راه و رسم زندگی در کلام امام حسن عسکری علیه‌السلام

میلاد امام حسن عسکری علیه‌السلام بر همگی مبارک

نذر

خانومه به پسرش گفت: «بیرون منتظر بمون تا من خرید کنم و زود برگردم.» بعد اومد داخل مغازه و کوچکترین نایلون رو برداشت.شروع کرد به برداشتن گوجه‌فرنگی،همه رو خودش جدا می‌کرد؛البته بر عکس بقیه مردم، فقط ضرب دیده‌هاش رو برمی‌داشت.

وقتی نایلون رو پُر کرد و اومد جلو تا حساب کنه،پسرش چادرش رو کشید:

- مامان میوه می‌خری؟ 

خانومه آروم بهش گفت:امروز نه مامان‌. برو بیرون منتظر بمون.

- خودت گفتی فردا می‌خرم.

پسره خیلی اصرار کرد.اما مامانش دستش رو گرفت و برد بیرونِ مغازه.

همین که داشت می‌رفت بیرون، فروشنده یک نایلون برداشت و پُرِ میوه کرد،گذاشت کنار خرید خانومه.خانومه با شرمندگی گفت: «ممنون،اما بد عادت میشه.»

 فروشنده هم گفت: «یعنی می‌خواین نذر سلامتی امام زمان رو رد ‌کنین؟»

أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج

دارکوب زندگی

دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید!

به دارکوب ها نگاه کنید. آنها اَره برقی ندارند. مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ می کنند و در دل شان لانه خودشان را می سازند.

دارکوب ها با ضربه های سریع، کوتاه اما پشت سر هم درخت ها را سوراخ می کنند. آنها سردرد نمی گیرند، خسته نمی شوند، تا لحظه ای که موفق نشوند دست از کار نمی کشند، نه ناامید می شوند و نه پشیمان. دارکوب ها به خودشان ایمان دارند.

در زندگی هر کدام از ما دارکوب هایی هستند که با نوک زدن های مکرر، با سماجت و بدون آنکه خسته شوند، به درون مان نفوذ می کنند و لانه شان را می سازند. 

این دارکوب ها خسته نمی شوند، به کارشان ایمان دارند و تا وقتی که پیروز نشوند دست از آن نوک زدن های مکرر برنمی دارند. سردرد نمی گیرند، کلافه نمی شود اما ما را کلافه می کنند! 

دارکوب های طبیعت اگر لانه می سازند و زندگی تازه ای خلق می کنند، دارکوب های زندگی فقط یک حفره سیاه خلق می کنند، توی دل آدم را خالی می کنند و بعد می روند سراغ درخت زندگی یک نفر دیگر و خلق یک حفره دیگر! 

این همه به روان آدم های دیگر نوک نزنیم، نیش نزنیم، درون درخت زندگی آدم ها حفره سیاه خلق نکنیم. ایمان آنها را ندزدیم. بگذاریم شادمان زنده بمانند، زندگی کنند. ما دارکوب نیستیم، انسانیم!  

 
مداحی های محرم