موضوع: "زندگی"

ببخش...

خـــدایــــا

من همانم که گاه خندانم، 

و گاهی گریان.

گاه شکرگزارم، و گاهی 

در حال گله کردن

گاه بنده توام، و گاهی بنده خویش!

خدایا 

من مبتلا به گاه و بی گاههای همواره ام.

بیماری که همیشه به نسخه طبیب

خویش عمل نمی کند!

اسیر خویشتنم؛

و گاه و بی گاههای اسارت گونه ام 

مرا در برگرفته است…

معبودا

بندهای گاهها و بی گاههای زندان

تنم را از هم جدا كن!

مرا به آغوش خویش دعوت كن!

که تشنه ترینم به آن …

تمام این گاه و بی گاههای مدامم را، ببخش …

به حق بزرگی و مهربانیت …

تولد

تولدم رو تنهایی بیرون رفتم 

همین قدر ساده :)

دوست،بیگانه

 امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: 

 بهترين دوست نزديك به انسان آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندى نزديك نداشته باشد.

و بيگانه ترين افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بعيد باشد گرچه از نزديك ترين خويشاوندان باشد.

بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۱۰۶

http://eitaa.com/kanonrahpooyan

وقتی که زندگی ات واقعا دشوار میشود

همین الان

هرچیزی که فکرتو مشغول کرده

و کنار بزار  یک نفس عمیق بکش 

و با تمام وجود، همه چیزو بسپار به خدا 

واسه خدا غیر ممکنی وجود نداره 

وقتی که زندگی ات واقعا دشوار میشود

بخاطر داشته باش که در حال تغییر و تحول هستی

و از اینجا به بعدت همه چیز بهتر خواهد شد

اعتماد کن به خدایی که بی اجازه اش حتی برگی از درخت نمی افتد

و حواسش به همه موجودات عالم هست

 اعتمادت به خدا بزرگترین سرمایه ی زندگیت هست  

و خیلی غیر ممکن ها رو برات ممکن میکنه. 

وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿٦﴾

و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ او برخداست، و [او] قرارگاه واقعی و جایگاه موقت آنان را می داند؛ همه در کتابی روشن ثبت است. (۶)

سوره هود

خوشبختی

خوشبختی سراغ کسی میره که بلده بخنده این زندگى نیست که زیباست، این من و تو هستیم که زندگى رو زیبا یا زشت مى‌بینیم. 

دنبال رسیدن به یک خوشبختی بى‌نقص نباش. از چیزاى کوچیک زندگى لذت ببر. اگر اون چیزا رو کنار هم بذاری میتونی کل این مسیر رو با خوشحالى طى کنی

سیزده تون پر از شادی

https://eitaa.com/kanonrahpooyan

خوب باش

The world is full of nice people

If you can’t find one, be one

جهان پر از مردم خوب است

اگر نمی توانید یکی پیدا کنید، یکی از آن ها باشید

بیمارستان

عباس مُرد. از آن زمان که خودش را توی بیمارستان، بی‌کَس و تنها دید. عباس گزینه‌‌ی جذابی نبود، برای هیچ‌کس. برای شیرین، عباس فقط یک مانع بود، مانع ازدواج. پس رهایش کرد و رفت. 

برای سیروس، عباس فقط یک نان خور اضافه بود، پس نادیده‌اش گرفت.وقتی وارد سردخانه بیمارستان شد. پرستار روی صورتش را باز کرد. خودش بود عباس با همان موهای سیاه و فرفری‌اش. می‌خواست بالا بیاورد. با یک دست جلوی دهانش را گرفت و آن یکی را به دیوار تکیه داد. پیش چشمانش سیاهی رفت. پاهایش لرزید. 

صدای مادر و پدر پیرِ عباس با لهجه شیرین روستایی‌شان در گوشش اِکُو شد. با خودش گفت:« جواب پدر و مادر پیرش را چه بدهم؟!»

 از ترس داد و قال شیرین هر جمعه یواشکی از روستا به او زنگ می‌زدند و احوال عباس را از او جویا می‌شدند. 

از همان ابتدا که شیرین، پای سیروس را به خانه‌شان برای کمک گرفتن باز کرد، از او خوشش نیامد. دلش برای عباس می‌سوخت؛ ولی کاری از دستش برنمی‌آمد. تنها کاری که می‌توانست بکند پدر و مادر پیرش را دل‌نگران نکند. هربار که زنگ می‌زدند به خیال خودش با چند دروغ مصلحتی خوشحالشان می‌کرد:

« کار و کاسبی عباس سکه شده . کنار شیرین زندگی خوب و بی دردسری داره. »

نمی دانست چه  بگوید؟! اگر می‌گفت: « پسرتان بعد از آن تصادف فلج شده و گوشه خانه اُفتاده» هر دو دِق می‌کردند!

هر وقت عباس را می‌دید فقط این جملات در ذهنش رژه می‌رفت: «شیرین چطور دلش اومد عباس و عشقش را فراموش کند. مگر همین عباس نبود سالگرد ازدواج شان او را سورپرایز می‌کرد و به مسافرت می‌برد. مگر همین عباس نبود که به پای شیرین ماند با اینکه بچه دار نمی‌شد؟!»

به قلم افراگل

لبخند بزن

گاه مشکلات آن چنان پشت سر هم می‌آید که انسان نمی‌داند، چه عکس‌العملی نشان دهد. 

در این مواقع خندیدن به مشکلات بهترین عکس‌العمل است؛ چرا که می‌توان با خود اندیشید: این هم بازی جدیدی است و کسی می‌بازد که مدام گریه و ناله سر دهد. 

به قلم آلاله

مجسمه

مي گويند در زمانهاي دور پسري بود كه به اعتقاد پدرش هرگز نمي توانست با دستانش كار با ارزشي انجام دهد.

اين پسر هر روز به كليسايي در نزديكي محل زندگي خود مي رفت و ساعتها به تكه سنگ مرمر بزرگي كه در حياط كليسا قرار داشت خيره مي شد و هيچ نمي گفت.

روزي شاهزاده اي از كنار كليسا عبور كرد و پسرك را ديد كه به اين تكه سنگ خيره شده است و هيچ نمي گويد.

از اطرافيان در مورد پسر پرسيد. به او گفتند كه او چهار ماه است هر روز به حياط كليسا مي آيد و به اين تكه سنگ خيره مي شود و هيچ نمي گويد.

شاهزاده دلش براي پسرك سوخت. كنار او آمد و آهسته به او گفت: «جوان، به جاي بيكار نشسستن و زل زدن به اين تخته سنگ، بهتر است براي خود كاري دست و پا كني و آينده خود را بسازي.»

پسرك در مقابل چشمان حيرت زده شاهزاده، مصمم و جدي به سوي او برگشت و در چشمانش خيره شد و محكم و متين پاسخ داد: «من همين الان در حال كار كردن هستم!» و بعد دوباره به تخته سنگ خيره شد.

شاهزاده از جا برخاست و رفت. چند سال بعد به او خبر دادند كه آن پسرك از آن تخته سنگ يك مجسمه با شكوه از حضرت داوود ساخته است. مجسمه اي كه هنوز هم جزو شاهكارهاي مجسمه سازي دنيا به شمار مي آيد. نام آن پسر «ميكل آنژ» بود!

قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی اگر زمان زیادی بگیرد…

خلاقیت فرزندان

 پنج راه کاربردی برای شکوفایی خلاقیت فرزندان

مهم‌ترین عامل در پرورش و شکوفایی خلاقیت فرزندان ، والدین هستند.

 کارهایی که والدین در خانه می‌توانند انجام دهند تا خلاقیت فرزندشان رشد کند ، موارد مختلفی است؛ از آن جمله:

۱ - هرگاه از کودک اشتباهی سرزد او را سرزنش

 نکنید و برای جبران آن راهنمایی اش کنید تا کنجکاوی او سرکوب نشود.

۲- در برابر تلاش و کارهای خوب فرزند، او را تشویق و تحسین کنید. گاهی وقت‌ها هم جایزه بدهید.

۳- کودک را از به هم ریختن و کثیف کاری منع نکنید. می‌توانید اتاقی را برای او تعیین کنید و از بی نظمی اش نگران نشوید. 

۴- خود والدین کارهای خلاقانه انجام دهند تا الگویی برای فرزند خود باشند.

۵- استفاده از تلویزیون و بازی‌های رایانه و موبایل کنترل شده و حداقلی باشد. 

حواسمان باشد هر کودک استعداد و سلیقه منحصر به فردی دارد. بنابراین قضاوت و مقایسه کردن ممنوع است و خود دلیلی می‌شود بر از بین رفتن خلاقیت فرزندمان.

به قلم افراگل