موضوع: "روایت"

مقاومت

جمال ریان مجری الجزیره در قالب داستان اروپایی،  مقاومت شرافتمندانه را این گونه بیان می‌کند ؛

▪️ سربازان وارد روستایی شدند به همه زنان تجاوز کردند جز یک نفر که مقاومت کرد و سرباز را کشت و سرش را برید، بعد از بازگشت سربازان زنان از خانه بیرون آمدند و گریه می‌کردند جز زنی که سرباز را کشته بود، این زن در حالی که سر بریده سرباز در دستش بود با عزت نفس و افتخار خطاب به زنان روستا گفت: آیا فکر کردید من اجازه میدهم او به من تجاوز کند بدون اینکه او مرا بکشد یا من او را کشته باشم؟(یا مرگ یا عزت)

▪️زنان روستا به هم نگاهی کردند و تصمیم گرفتند او را بکشند تا مجبور نباشند یک شخص عزتمند با آبرویِ بیشتر را تحمل کنند و همچنین مورد سرزنش شوهرانشان قرار نگیرند که چرا “مقاومت” نکردند.

 آنها شرف را کشتند تا بتوانند با عار زندگی کنند

رهایی از شر دشمن

 برای دفع شر جبهه استکباری - صهیونیستی از بلاد اسلامی خصوصا ایران عزیزمان ، این دعا را به کرّات بخوانیم.

 اهل بیت علیهم السلام نام این دعا را دعای فرج (رهایی از شر دشمن) گذاشته اند (احتجاج طبرسی، ج‏1، ص: 270) :

 اللَّهُمَّ إِنِّي أَدْرَأُ بِكَ فِي نُحُورِهِمْ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرُورِهِمْ وَ أَسْتَعِينُ بِكَ عَلَيْهِمْ فَاكْفِنِيهِمْ بِمَا شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ مِنْ حَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين‏

 «به خاطر زنم می پوشم»

«به خاطر زنم مےپوشم»

مالک بن اعین روایت می‌کند:

 روزی خدمت امـام باقـر(ع) رسیدم و دیدم ایشان پیراهنی قرمز رنگ پوشیده است؛ لبخندی زدم؛

امام بـاقـر(ع) فرمودند: می‌دانم چرا می‌خندی!

به پیراهن من می‌خندی ؟! من زنی از طایفه بنی‌ثقیف دارم که من را مجبور به پوشیدن این پیراهن کرده است… (و دوست دارد من را با این لباس ببیند.)

من هم او را دوست دارم ؛ و به خاطر او این پیراهن را پوشیده‌ام …

اصول کافی، ج۶، ص۴۴۷

اخلاق

ابوعلى بن سينا هنوز به سن بيست سال نرسيده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبيعى و رياضى و دينى زمان خود سرآمد عصر شد.

 روزى به مجلس درس ابن مسكويه دانشمند معروف آن زمان ، حاضر شد. با كمال غرور گردويى را به جلو ابن مسكويه افكند و گفت مساحت سطح اين را تعيين كن .

ابن مسكويه جزوهايى از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود ، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم ، تو به اصلاح اخلاق خود محتاج‌ترى از من به تعيين مساحت سطح اين گردو.

ابن سینا از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت.

مختصرى از زندگينامه حضرت  امام رضا عليه السلام

مختصرى از زندگينامه حضرت  امام رضا عليه السلام

 مشهور است كه امام رضا عليه السلام در پنجشنبه يا جمعه 11 ذى القعده سال 148 قمرى در مدينه متولد شد و در روز آخر ماه صفر سال 203 قمرى سن 55 سالگى به دست مأمون خليفه عباسى مسموم و به شهادت رسيد و در سناباد نوقان كه امروزه يكى از محلهاى مشهد مقدس است به خاک سپرده شد.

 ولادت امام رضا عليه السلام بعد از شهادت امام صادق‏ عليه السلام واقع شد و يكى از آرزوهاى امام صادق‏ عليه السلام اين بود كه زنده باشد و نوه‏ اش را زيارت كند به همين جهت امام كاظم‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: مكرّر پدرم به من فرمود، عالم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم )امام رضا( در صلب توست و اى كاش او را مى‏ ديدم و او هم نام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.

 (مؤلف) خدا را شكر مى‏كنيم كه از اين 12 امام‏ عليه السلام يكى از آنها كه امام رضا عليه السلام است در ايران اسلامى مدفون است و باعث خير و بركت براى كشور و همه ايرانيان و حتى كسانى كه در خارج از ايران هستند و به زيارت امام رضا عليه السلام مى ‏آيند مى‏ باشد 

مرقد امام‏ عليه السلام مانند كعبه خانه خدا، شب و روز زائر دارد و هر وقت از سال كسى بخواهد به مشهد مقدس جهت زيارت برود، مرقد شريف آن حضرت مملو از جمعيت است، در يك زمانى به امام رضا عليه السلام‏مى ‏گفتند امام غريب، ولى الحمدلله به بركت شيعيان و دوستداران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ‏ديگر امام رضا عليه السلام غريب نيست و هر روز و هر ساعت مشتاقان آن حضرت براى زيارتش از همه جا عازم مشهد هستند و اميدواريم به فضل و كرم خداوند، همانطور كه امام رضا عليه السلام قول دادند و فرمودند: هر كس با وجود دورى قبر من، مرا زيارت كند، در روز قيامت در 3 جا به نزد او خواهم رفت تا از سختى‏ ها او را نجات دهم 

اول: هنگامى كه نامه‏ هاى نيكوكاران در دست راست و نامه‏ هاى بدكاران در دست چپ آنان پرواز كند 

دوم: هنگام عبور از پل صراط 

و سوم: در ميزان اعمال، بديدار زيارت كنندگانش بيايد و آنها را از سختى‏ هاى مرگ و روز قيامت نجات دهد ان شاءالله

کتاب احادیث الطلاب ص 924

پایان روز

پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختی‌هایش می‌نالید؛ 

دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟

 پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آن‌ها را رام کنم، 

دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، 

دو تا عقاب هم دارم که باید آن‌ها را هدایت و تربیت کنم. 

ماری هم دارم که آن را حبس کرده‌ام. 

شیری نیز دارم که همیشه باید آن را در قفسی آهنین زندانی کنم.

بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم.

 مرد گفت: چه می‌گویی، آیا با من شوخی می‌کنی؟ مگر می‌شود انسانی این همه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند؟! 

پیرمرد گفت: شوخی نمی‌کنم، اما حقیقت تلخ و دردناکی‌ست. آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آن‌ها مراقبت کنم. 

آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم به سوی گناه کشیده نشوند.

آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آن‌ها را به کار کردن آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم. 

آن مار، زبان من است که مدام باید آن را دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او سر بزند. 

شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند 

و آن بیمار، جسم و جان من است که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد. 

این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده.

غم جانسوز


ورودیه

یادآوری سیدالشهداء علیه‌السلام از خبردادن امیرالمومنین علیه‌السلام از قتلگاه سیدالشهداء علیه‌السلام

در نَقلی آمده است:

◾ وقتی که سیدالشهدا و اصحاب آن حضرت در سرزمین کربلا فرود آمدند، خواهرش زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها (برخی از مقاتل،حضرت ام کلثوم علیهاالسلام را ذکر کرده‌اند) رو به برادر کرد و فرمود:

 يا أخي!إنّ هذا الوادي لَمَهولٌ، و لقد دَخلَني هَولٌ عظيم

▪️برادرجان! این وادی و بیابان سخت مهول و وحشتناک است و از آن هول و هراسی شدید به دلم افتاده است و دل شوره دارم. 

◾ امام علیه‌السلام فرمود: خواهر جانم! بدان که روزی همراه پدرم امیرالمومنین علیه‌السلام در راه صفین در این سرزمین پیاده شدیم و پدرم سر مبارکش را بر روی دامان برادرم امام حسن علیه‌السلام گذاشت و اندکی خواب رفت و من بالای سرش نشسته بودم که پدرم مضطرب و گریان از خواب بیدار شد. پس برادرم  پرسید: پدر جان چه شده است؟ پدرم فرمود:

 كأنّي رَأيتُ في منامي أنَّ هذا الوادي بحرٌ مِن الدّم، و الحسينُ قد غَرق فيه، و هو يَستغيثُ، فلا يُغاث

▪️گویی در خواب دیدم که این بیابان دریایی از خون است و حسینم در آن غرق شده و یاری می طلبد و هیچ کس او را یاری نمی کند. 

◾ وقتی که حسینم را در این حال دیدم، دست خودم را جلو بردم تا حسینم را از آن دریای خون بیرون آورم. اما صدای هاتفی به گوش من رسید که می‌گفت: یا علی! اگر حسین علیه‌السلام را از این دریای خون نجات دهی، پس در روز قیامت گنه کاران امت را چه کسی شفاعت کند؟!

◾ سپس پدرم رو به من کرد و فرمود: ای اباعبدالله! حال تو چگونه است وقتی که در اینجا این واقعه برایت پیش می آید؟ 

گفتم: صبر می‌کنم و چاره‌ای جز صبر برایم نیست.

محرق القلوب، ص٣٢۶

بحرالمصائب،ج٣ص٢٣٧

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ

عبرت های عاشورایی

عبرت های عاشورایی (۱)

پسران قَرَظَة

دو برادر از یک پدر و مادر، تربیت یافته و بزرگ شده در یک خانه هستند به نام های «عَمرو» و «علی» ، اما «عَمرو» هدایت یافته و در راه حسین علیه السلام به شهادت رسید و علی گمراه شده و جزو لشکر کوفیان است. 

علی بن قَرَظَه انصاری، با برادرش خیلی صحبت کرد و سعی نمود او را به لشکر ابن سعد بیاورد اما نتوانست عمرو را منحرف کند.عمرو هدایت شده روز عاشورا به یاری امامش به میدان آمد و رجز می خواند:

قَدْ عَلِمَتْ کتیبَةُ الانْصاری‌ 

 انّی‌ سَاحْمی‌ حَوْزَةَ الذَّماری‌

ضَرْبَ غُلامٍ غَیرَ نَکسٍ شاری‌ 

 دُونَ حُسَینٍ مُهْجَتی‌ وَداری‌

جمع یاران دانسته اند که من از شرف و ناموسم حمایت می کنم، ضربه ام ضربه جوانی است که ضعیف و ناتوان نیست. جانم و خانه ام به فدای حسین باد.

وقتی روی زمین افتاد، سیدالشهداء (ع) سرش را به زانو گرفت.

 عمرو عرض کرد: یابن رسول الله اَوفَیتُ؟ ای فرزند رسول خدا آیا وفا کردم؟ 

حضرت فرمود: «نَعَم اَنتَ اَمامی فی الجَنّه فَاَقَرّی رسولَ الله منی السلام» آری تو زودتر از من به بهشت می روی، سلام مرا به رسول خدا برسان.

علی بن قرظه گمراه وقتی سعادتمندی برادرش را دید فریاد زد:

«یا حسین! یا کذاب ابن کذاب اَظلَلتَ اَخی و غَرَدتَه حتی قَتَلتَه» ای حسین ای دروغگو پسر دروغگو ( نستجیربالله) برادرم را گمراه کردی و فریب دادی تا او را به قتل رساندی.

امام حسین (ع)فرمود:

«إنَّ اللهَ لَم یُضِلّ اَخاک و لکنه هَدی اخاک و اَضَلّک» خدا برادرت را گمراه نکرد بلکه هدایت نمود و تو را گمراه کرد.

 گفت: خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم! پس به سوی امام حمله کرد ولی نافع بن هلال با نیزه ضربه‌ای بر او زد و او زخمی بر زمین افتاد و اطرافیانش او را از میدان بیرون بردند.

السَّلامُ عَلی‌ عمرو بنِ قَرظَةِ الانْصاری‌

📖پی نوشت:

در تلفظ کلمه «عَمرو» ، واو در این کلمه خوانده نمیشه .

منبع: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۴.

 تکبیرات عید قربان

فلسفه جالب تکبیرات عید

در روايات آمده است: 

هنگامى كه حضرت ابراهیم(ع) در این امتحان بزرگ الهی قرار گرفت و چاقو زیر گلوی فرزند دلبند گذاشت

جبرئيل از روى اعجاب صدا زد:« الله اكبر»«الله اكبر»! …

و اسماعیل(ع) که در آستانه مرگ قرار داشت لااله الا الله گفت و  صدا زد:« لا اله الا الله، و الله اكبر! …»، 

و  وقتی این امتحان بزرگ و دشوار به پایان زیبایش رسید  ابراهیم گفت:« الله اكبر و لله الحمد»

این همان تكبيراتى است كه ما روز عيد قربان مى گوئيم؛

اللّٰهُ أَكْبَرُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ، لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ، وَاللّٰهُ أَكْبَرُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ، وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ عَلَىٰ مَا هَدَانا، اللّٰهُ أَكْبَرُ عَلَىٰ مَا رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا أَبْلانا.

 امروز تکرار این تکبیرات به دنبال نمازها مستحب است.

———————————————————————————

عید قربان، عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا مبارک باد

معنی لقب باقر

معنی لقب باقر

 در علت نامگذاری آن حضرت، به «باقر» دو احتمال داده شده است؛

✔️احتمال اول

آنچه معروف شده «باقر» به معنی شکافنده دانش است که می خوانیم:

 «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛ [حضرت باقر (ع) ] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»

✔️احتمال دوم

اما درباره معنای باقر احتمال دیگری نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَةِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ اَیْ فَتَحَها وَوَسَعَها؛ به او باقر گفته شده، برای زیادی سجده هایش و باز شدن و توسعه پیشانی اش.»

در این باره حضرت صادق(ع) فرمود:  من هر شب رختخواب پدرم را مي انداختم و منتظر مي شدم تا بيايد وقتى در رختخواب مي رفت من به طرف خوابگاه خود مي رفتم،  يك شب پدرم دير آمد در جستجوى او به مسجد رفتم مردم خوابيده بودند. ديدم پدرم در مسجد به سجده رفته است صداى ناله‌اش را شنيدم كه ميگفت‌:

«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ أنْتَ رَبِّي حَقَّاً حَقَّاً ، سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّدَاً وَرِقَّاً ، اللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي ، اللَّهُمَّ قِنِي عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَكَ ، وَتُبْ عَلَيَّ إنَّكَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيْمُ. 

◾️سالروز شهادت مظلومانه پنجمین خورشید تابناک آسمان امامت و ولایت؛

◾️قَمَرِ الْأَقْمَارِ، نُورِ الْأَنْوَار، سَیِّدِ الْأَبْرَار، اَلبَدْرِ الْبَاهِر، اَلمُلَقَّبِ بِالْبَاقِر، اَلمَدْفُونِ عِنْدَ جَدِّهِ وَ أَبِیه، إِمَامِ بِالْحَقِّ الْأَزَلِیِّ حضرت امام مُحَمَّد بن علیٍّ الْباقر(علیه السَّلام) 

را به محضر مبارک حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.




1 2 4 5