موضوع: "روایت"

عبرت های عاشورایی

عبرت های عاشورایی (۱)

پسران قَرَظَة

دو برادر از یک پدر و مادر، تربیت یافته و بزرگ شده در یک خانه هستند به نام های «عَمرو» و «علی» ، اما «عَمرو» هدایت یافته و در راه حسین علیه السلام به شهادت رسید و علی گمراه شده و جزو لشکر کوفیان است. 

علی بن قَرَظَه انصاری، با برادرش خیلی صحبت کرد و سعی نمود او را به لشکر ابن سعد بیاورد اما نتوانست عمرو را منحرف کند.عمرو هدایت شده روز عاشورا به یاری امامش به میدان آمد و رجز می خواند:

قَدْ عَلِمَتْ کتیبَةُ الانْصاری‌ 

 انّی‌ سَاحْمی‌ حَوْزَةَ الذَّماری‌

ضَرْبَ غُلامٍ غَیرَ نَکسٍ شاری‌ 

 دُونَ حُسَینٍ مُهْجَتی‌ وَداری‌

جمع یاران دانسته اند که من از شرف و ناموسم حمایت می کنم، ضربه ام ضربه جوانی است که ضعیف و ناتوان نیست. جانم و خانه ام به فدای حسین باد.

وقتی روی زمین افتاد، سیدالشهداء (ع) سرش را به زانو گرفت.

 عمرو عرض کرد: یابن رسول الله اَوفَیتُ؟ ای فرزند رسول خدا آیا وفا کردم؟ 

حضرت فرمود: «نَعَم اَنتَ اَمامی فی الجَنّه فَاَقَرّی رسولَ الله منی السلام» آری تو زودتر از من به بهشت می روی، سلام مرا به رسول خدا برسان.

علی بن قرظه گمراه وقتی سعادتمندی برادرش را دید فریاد زد:

«یا حسین! یا کذاب ابن کذاب اَظلَلتَ اَخی و غَرَدتَه حتی قَتَلتَه» ای حسین ای دروغگو پسر دروغگو ( نستجیربالله) برادرم را گمراه کردی و فریب دادی تا او را به قتل رساندی.

امام حسین (ع)فرمود:

«إنَّ اللهَ لَم یُضِلّ اَخاک و لکنه هَدی اخاک و اَضَلّک» خدا برادرت را گمراه نکرد بلکه هدایت نمود و تو را گمراه کرد.

 گفت: خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم! پس به سوی امام حمله کرد ولی نافع بن هلال با نیزه ضربه‌ای بر او زد و او زخمی بر زمین افتاد و اطرافیانش او را از میدان بیرون بردند.

السَّلامُ عَلی‌ عمرو بنِ قَرظَةِ الانْصاری‌

📖پی نوشت:

در تلفظ کلمه «عَمرو» ، واو در این کلمه خوانده نمیشه .

منبع: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۴.

 تکبیرات عید قربان

فلسفه جالب تکبیرات عید

در روايات آمده است: 

هنگامى كه حضرت ابراهیم(ع) در این امتحان بزرگ الهی قرار گرفت و چاقو زیر گلوی فرزند دلبند گذاشت

جبرئيل از روى اعجاب صدا زد:« الله اكبر»«الله اكبر»! …

و اسماعیل(ع) که در آستانه مرگ قرار داشت لااله الا الله گفت و  صدا زد:« لا اله الا الله، و الله اكبر! …»، 

و  وقتی این امتحان بزرگ و دشوار به پایان زیبایش رسید  ابراهیم گفت:« الله اكبر و لله الحمد»

این همان تكبيراتى است كه ما روز عيد قربان مى گوئيم؛

اللّٰهُ أَكْبَرُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ، لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ، وَاللّٰهُ أَكْبَرُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ، وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ عَلَىٰ مَا هَدَانا، اللّٰهُ أَكْبَرُ عَلَىٰ مَا رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا أَبْلانا.

 امروز تکرار این تکبیرات به دنبال نمازها مستحب است.

———————————————————————————

عید قربان، عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا مبارک باد

معنی لقب باقر

معنی لقب باقر

 در علت نامگذاری آن حضرت، به «باقر» دو احتمال داده شده است؛

✔️احتمال اول

آنچه معروف شده «باقر» به معنی شکافنده دانش است که می خوانیم:

 «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛ [حضرت باقر (ع) ] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»

✔️احتمال دوم

اما درباره معنای باقر احتمال دیگری نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَةِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ اَیْ فَتَحَها وَوَسَعَها؛ به او باقر گفته شده، برای زیادی سجده هایش و باز شدن و توسعه پیشانی اش.»

در این باره حضرت صادق(ع) فرمود:  من هر شب رختخواب پدرم را مي انداختم و منتظر مي شدم تا بيايد وقتى در رختخواب مي رفت من به طرف خوابگاه خود مي رفتم،  يك شب پدرم دير آمد در جستجوى او به مسجد رفتم مردم خوابيده بودند. ديدم پدرم در مسجد به سجده رفته است صداى ناله‌اش را شنيدم كه ميگفت‌:

«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ أنْتَ رَبِّي حَقَّاً حَقَّاً ، سَجَدْتُ لَكَ يَا رَبِّ تَعَبُّدَاً وَرِقَّاً ، اللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي ، اللَّهُمَّ قِنِي عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَكَ ، وَتُبْ عَلَيَّ إنَّكَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيْمُ. 

◾️سالروز شهادت مظلومانه پنجمین خورشید تابناک آسمان امامت و ولایت؛

◾️قَمَرِ الْأَقْمَارِ، نُورِ الْأَنْوَار، سَیِّدِ الْأَبْرَار، اَلبَدْرِ الْبَاهِر، اَلمُلَقَّبِ بِالْبَاقِر، اَلمَدْفُونِ عِنْدَ جَدِّهِ وَ أَبِیه، إِمَامِ بِالْحَقِّ الْأَزَلِیِّ حضرت امام مُحَمَّد بن علیٍّ الْباقر(علیه السَّلام) 

را به محضر مبارک حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم.




پذیرش اشتباه


حکایتی و حکمتی

روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.

حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.

پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است.

هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت…

دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟

ندا آمد:

ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما… هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟

پدر گفت:زمین.

فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟

پدر پاسخ داد: آسمان ها.

فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟

پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است.

فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟

پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر است.

حکمت

گاهی پذیرفتن اشتباه ، برای اصلاح رابطه ی خراب شده کافیه

موش آهن خوار


موش آهن خوار

آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي و در هنگام عمل سرافکنده و خجل.

کلیله و دمنه

حکایت امروز برخی افراد هست!!

ماجرای هپکو...

هیچکس نمیداند در اراک چه گذشت و او چه کرد….

من بیست سال در اراک زندگی کردم.

وقتی می‌گویند هپکو من دقیقاً می‌دانم دارند از چه حرف می‌زنند. افتخار مدرسهٔ دولتی من این بود که هر سال ما را ببرد اردوی بازدید کارخانه هپکو.

من خیلی کوچک بودم که فهمیدم هپکو اولین و بزرگ‌ترین کارخانهٔ تولید تجهیزات سنگین، نه فقط در ایران، که در کل خاورمیانه است. موقع بازدید هپکو محو عظمتش شده بودم. در ۱۳سالگی بابت گزارشی که از آن بازدید نوشتم، در مدرسه تقدیر شدم، تازه گزارشی که مال سال ۸۳ بود، قبل عصر اینترنت، قبل این همه رشد و بالندگی صنایع کشور.

مادر شاگردم طلاق گرفت و رفت.

پدر دوستم از فرط غم، سرطان گرفت.

یکی از آشناهایم از شدت استیصال درگیر اعتیاد شد.

همه‌شان کارگر هپکو بودند

و همهٔ این بلاها، طی چهار سال اتفاق افتاد، از ۹۴ تا ۹۸ که بزرگ‌ترین کارخانهٔ تجهیزات سنگین خاورمیانه با سر زمین خورد.

کارگران هپکو در دولت مردی که برای بازدید از کارخانه‌ها از اتومبیل ضدگلوله‌اش پیاده نمی‌شد، به خاک سیاه نشستند. دولت بنفش، هپکو را دو بار به ثمن بخس، به بی‌تعهدترین و غیرمتخصص‌ترین گزینه‌های غیربومی واگذار کرد. هم‌زمان، تمام قطعاتی را که پیش از آن کارگران اراکی با دست هنرمند خودشان در هپکو می‌ساختند، وارد کرد!!! تولیدات هپکو ماه‌ها خاک می‌خورد و بازار پر از قطعهٔ خارجی بود…

به همین سادگی، صنعتی‌ترین شهر ایران که سهم مردمش از همهٔ ثروتش فقط دود و سرطان و کمبود بوده و هست، به آشوب کشیده شد. فضا امنیتی شد. اعتصاب پشت اعتصاب. بی‌فایده. هپکو شده بود درد لاعلاج، اسباب نفرت کارگرانی که روزگاری وقتی آرم کارخانه را می‌دیدند، سینه‌شان را جلو می‌دادند و به آن افتخار می‌کردند…

سیدابراهیم رئیسی هپکو را نجات داد.

رئیسی امید را به کارگران اراکی برگرداند.

رئیسی یکی از مهم‌ترین کارخانه‌های ایران را احیا کرد.

رئیسی نان گذاشت سر سفرهٔ #نان_گزیده_ها

رئیسی با همان صبر و آرامش و تقوا و متانت عجیبش، درد کارگران هپکو را شنید و خودش آستین بالا زد تا دوباره چراغ کارخانه روشن شود.

 در خیابان آزادی تهران، هنگام عبور تابوت شهید سیدابراهیم رئیسی، وقتی کارگران هپکو با صدای بلند زار می‌زدند و به سر و سینه می‌کوفتند.

روی برگه‌ای نوشته بودند: «جامعهٔ کارگری ایران داغدار شد».

کارگرهای هپکو، رئیس جمهور مملکتشان را یکی مثل خودشان و از خودشان می‌دانستند.

راوینو

صداقت دولت سیزدهم(شهید رئیسی)

 علائم صداقت دولت سیزدهم ( ابراهیم رئیسی) 

۱) کرونا را که قول داده بود جمع کرد 

۲) اقتصاد را به برجام گره نزد 

۳) به مردم صدها توهین نکرد 

۴) هر جا مردم گرفتار بودند حاضر شد هم خودش، هم وزرا و هم استاندارها 

۵) در کاخ زندگی نکرد 

۶) پول بی‌پشتوانه چاپ نکرد 

۷) یارانه‌ها را ۹ برابر کرد 

۸) کارخانه‌ها و شرکت‌ها را فعال کرد 

۹) انرژی هسته ای را به حدی رساند که قابلیت تولید بمب اتم را داریم 

۱۰) به رهبری توهین نکرد 

۱۱) رتبه‌بندی معلم‌ها را پس از چهل سال عملیاتی کرد 

۱۲) بودجه‌ی مناطق محروم را چند برابر کرد 

۱۳) از قاچاق هزاران تن آرد، روغن یارانه‌ای جلوگیری کرد 

۱۴) انبارهای کالاهای متروکه را ساماندهی و درآمد ده‌هزار میلیارد تومانی حاصل کرد که قبلا فقط ۲۰۰میلیارد تومان بود

۱۵) صنعت فضایی را فعال کرد و ماهواره‌ها یکی پس از دیگری به فضا پرتاب می‌شوند 

۱۶) ایران را عضو شانگهای کرد 

۱۷) کرویدر شمال جنوب را فعال کرد در آمد حاصل از آن در آینده به اندازه‌ی فروش نفت خواهد بود

۱۸) فروش نفت با قیمت بالای صد دلار را به حد مطلوب رساند 

۱۹) ۴۰ میلیارد دلار فقط از روسیه سرمایه‌ی خارجی جذب کرد 

۲۰) پترو پالایشگاه‌ها را فعال کرد تا از خام‌فروشی جلوگیری شود 

۲۱) کشت فرا سرزمینی را در روسیه، ونزوئلا و… فعال کرد 

۲۲) صادرات خدمات فنی مهندسی را به ۸ میلیارد دلار رساند 

۲۳) ساخت هواپیمای مسافری را با مشارکت چین و روسیه آغاز کرد 

۲۴) فروش کشتی‌های اقیانوس‌پیما را آغاز کرد فعلا دو فروند به ونزوئلا فروخته شد

۲۵) کف حقوق بازنشستگان را ۵۰ درصد افزایش داد و بقیه را از این ماه ۳۸ درصد 

۲۶) اغلب هفته‌ها سفر استانی داشت و به درددل مردم گوش کرد 

۲۷) بسیاری از شوراها که ده سال تشکیل نشده بود با حضور خودش تشکیل داد 

۲۸) ظرفیت پزشکی را ده درصد افزایش داد 

۲۹) ابر بدهکارهای بانکی را افشا کرد 

۳۰) تمام سواحل دریاها شمال و جنوب را آزادسازی کرد

۳۱) کناره‌های رودخانه‌ی کرج را آزاد کرد 

۳۲) حق آبه‌ی ایران از افغانستان را وصول کرد 

۳۳) نرخ خرید گندم از کشاورزها را ۳ برابر کرد 

۳۴) مشکل نهاده‌های دامی را حل کرد 

۳۵)مشکل قطعی برق که پارسال پشت سر هم قطع می‌شد حل کرد 

۳۶) سامانه‌ی صدور بر خط صدور مجوزها را راه‌اندازی وامضاهای طلایی را حذف کرد 

۳۷) یک و نیم میلیون مسکن را در مراحل مختلف ساخت دنبال کرد

۳۸) وام ازدواج به زوجین داد 

۳۹) وام ودیعه‌ی اجاره‌ی مسکن داد 

۴۰) وام میلیاردی به شرکت‌های دانش‌بنیان داد 

۴۱) استخدام و جذب کلی نیرو برای خرید خدمات

۴۲)پرداخت وام فرزندآوری 

۴۳)پرداخت وام درمان ناباروری

 ۴۴) ازهمه مهمتر جلوی دزدی عده ای گرفته شده که جیغشان در آمده

🔹 حالا فهمیدید دشمنان چرا اینهمه تلاش می کنند تا جلوی پیشرفت کشور را بگیرند.

🔹 برادران و خواهران، برای جهاد تببین و روشنگری بیان این موارد برای مردم خیلی واجب و ضروریه

🔹 نمی‌خواهیم  بگیم کم و کاستی نیست چرا هست زمان حکومت امیر المومنین هم کاستی بود، اما نباید همیشه نیمه خالی لیوان رو دید

امام رئوف

​ بعداز نمازصبح که آفتاب طلوع کرد،حرم امام رضا قدم میزدم،صحنه ای عجیب میخکوبم‌کرد،زن مسیحی که از مسئولین کلیسا بود مشغول خواندن زیارت نامه امام رضا بود.

 باکنجکاوی بعد دعاشون ازشون پرسیدم شما مسیحی هستید چه چیزی باعث میشه اینجا رو برای دعا انتخاب کنید؟

گفت من سالهاس طلوع آفتاب اینجا میام،اینجا وقتی حرف میزنم انگار کسی با تمام وجودش درشلوغی عالم فقط به من گوش می دهد،وقطعا میدانم آن امام رضا(علیه السلام)است.

خدایا شکرت مقدس اردبیلی نشدم

در حالات مقدس اردبیلی رحمة الله علیه نقل کرده‌اند که مقدس اردبیلی یک شب سحر بلند شد دلو را داخل چاه می‌اندازد و بالا می‌کشد می‌بیند پر از طلا است. خداوند می‌خواست او را امتحان بکند. مقدس طلاها را داخل چاه برمی‌گرداند و رو به آسمان می‌کند که خدایا احمد از تو آب می‌خواهد نه طلا. من آب می‌خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز بکنم. دوباره سطل را بالا می‌کشد می‌بیند طلاست. می‌گوید خدایا من طلا نمی‌خواهم من آب می‌خواهم. بار چهارم آب در می‌آید وضو می‌گیرد و برای مناجات می‌رود. برای او طلا قیمت نداشت. در جریان دیگری مقدس اردبیلی آخر شب از کنار حمامی رد می‌شد دید این حمام‌دار آتش و هیزم را داغ کرده و نشسته با خدا دارد مناجات و درد دل می‌کند.

خدایا تو را شکر می‌کنم که سلطان نشدم اگر سلطان می‌شدم می‌دانم مسئولیتم زیاد می‌شد و ظلم می‌کردم. خدایا تو را شکر که ریاست به من ندادی. خدایا تو را شکر که ثروتمند نشدم. چون من گول می‌خوردم و مال مردم را می‌خوردم. خدایا شکر که من وزیر نشدم خدایا تو را شکر که من استاندار نشدم. خدایا شکر که مقدس اردبیلی نشدم. مقدس اردبیلی تا این را شنید تکان خورد. (گفتم ریا و شرک خیلی ریز و دقیق است مثل مورچه‌ای سیاه که روی سنگ سیاه در شب تاریک ظلمانی راه برود) مقدس اردبیلی داخل می‌رود و سلام می‌کند و گرم می‌گیرد او هم نمی‌شناخت که این مقدس اردبیلی است. مقدس می‌گوید از چند دقیقه قبل اینجا بودم صدای مناجات شما را می‌شنیدم که دعای می‌کردی خدایا شکر که سلطان و وزیر و این‌ها نشدم این دعاهایت خوب بود اما یکی هم گفتی خدا را شکر که مقدس اردبیلی نشدم.

می‌خواهم ببینم که مقدس اردبیلی چه جنایتی انجام داده که شما گفتی الحمدالله که مقدس اردبیلی نشدم. حمامچی گفت: مقدس اردبیلی هم کارش درست نیست. مقدس گفت: چطور؟ گفت: این هم یک چیزی قاطی دارد شرک و ریا دارد. گفت: یک داستانی برای مقدس اردبیل نقل می‌کنند می‌گویند یک شب نصف شب بلند شد می‌خواست نماز شب بخواند دلو را داخل چاه انداخت طلا درآمد سه بار طلا در آمد داخل چاه سرازیر کرد گفت خدایا من از تو آب می‌خواهم من با این چیزها گول نمی‌خورم. این طور چیزی می‌گویند درست است؟ مقدس گفت: درست است. (حمامچی نمی‌دانست این خود مقدس است) حمامچی گفت: آن وقتی که این جریان برای او پیش آمد تنها بود یا کسی هم با او بود؟ مقدس گفت: تنها بود. گفت: اگر تنها بود چرا فردای آن روز این داستان در نجف پخش شد. حتما نشسته یک جا خودش تعریف کرده است. یک حمامچی مچ مقدس اردبیلی را می‌گیرد. حواستان جمع باشد ریا اینقدر ریز است.

چله کلیمیه

بهترین چهل روز سال برای چله گیری

 از اول ذیقعده تا دهم ذی الحجه به چله موسوی یا كلیمیه معروف است که در آیه ۱۴۲ سوره اعراف هم به آن اشاره شده و مربوط به میعاد ۴۰ روزه حضرت موسی (علیه السلام) با خداوند است :

«و ما به موسى سى شب وعده گذاردیم سپس آن را با ده شب (دیگر) تكمیل نمودیم به این ترتیب میعاد پروردگارش (با او) چهل شب تمام شد …»

 بزرگان اهل معنا به این 40 روز عنایت ویژه داشته و به شاگردان سلوكی خود دستور ذكر و عبادت و دعا و مراقبه می دادند . ذكر این 40 روز متناسب با حال و شرایط فرد است و ختم سوره و آیه و دعا و ذكر در این مدت مطلوب است.

 چله گیری ریشه روایی دارد و در این زمینه پیامبر اکرم (ص ) فرمودند:

 مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعینَ صَباحا ظَهَرَت یَنابیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِه

 هر کس چهل روز خود را براى خدا خالص کند چشمه‌هاى حکمت از قلب وى بر زبانش جارى مى‌شود.

 نهج الفصاحه ص 738

از همه عزیزان تقاضا داریم چنانچه در این مدت 40 روز طلایی سال قصد چله گیری دارند در راس حوائج شون دعا برای تعجیل فرج و رفع موانع ظهور را قرار بدند.

چله های پیشنهادی :

هر چند بهترین چله این است که انسان چهل روز ترک معاصی کند اما موارد زیر هم برای چله گیری پیشنهاد میشود:




کنترل زبان از گناهانی شبیه «غیبت،دروغ،تهمت،فحاشی،اخم،بدزبانی،پرحرفی »

کلا کنترل اعضا و جوارح بدن 




نماز شب «سعی کنید یه رکعت رو داشته باشید»




زیارت عاشورا






چله دعای عهد 




چله سوره های مسبحات قبل از خواب 




چله سوره حشر




چله دعای یستشیر




چله دعای توسل 




چله جامعه کبیره




چله دعای عصر غیبت




چله زیارت آل یاسین

1 2 4
 
مداحی های محرم