کلید واژه: "داستان"

صدای مامانم چقدر قشنگه...

  دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می گشتم که مامان صدا زد امیر جان مامان برو سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه… بیشتر »

داستان کوتاه پند آموز

 داستان کوتاه پند آموز یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند ، از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند. همچنین از آنها… بیشتر »

بلیت دوسره مادام و دختران به مشهدالرضا

    ? وارد خانه که شدم «مادام» کنار مریم - همسرم - نشسته بود و یک کاسه آش هم وسط بود. با خنده گفتم: مریم! برای مادام چه آشی پخته‌ای؟! گفت: آش را خود مادام پخته و یک کاسه هم برای ما آورده است.   ? مادام محمودیان همسایه دیواربه‌دیوار ما در کوچه شهید «ویگن… بیشتر »

غلام و ارباب بلخی

شیخ صدوق( رحمه الله علیه)نقل می کند:مردى از اهل بلخ با غلام خود به قصد زیارت حضرت رضا(علیه السلام) حرکت کرد تا به مشهد مقدس مشرف شدند و در حرم مطهر مشغول زیارت شوند و بعد از فراغ از زیارت شخص بلخى به جانب سر مقدس امام هشتم(عليه السلام ) مشغول نماز شد و… بیشتر »

مور وقلم

مورچه‌ای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت می‌کند و نقش‌های زیبا رسم می‌کند. به مور دیگری گفت این قلم نقش‌های زیبا و عجیبی رسم می‌کند. نقش‌هایی که مانند گل یاسمن و سوسن است. آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا… بیشتر »