بلیت دوسره مادام و دختران به مشهدالرضا

 

 

? وارد خانه که شدم «مادام» کنار مریم - همسرم - نشسته بود و یک کاسه آش هم وسط بود. با خنده گفتم: مریم! برای مادام چه آشی پخته‌ای؟! گفت: آش را خود مادام پخته و یک کاسه هم برای ما آورده است.

 

? مادام محمودیان همسایه دیواربه‌دیوار ما در کوچه شهید «ویگن گاراپیدی» در نارمک بود. کوچه‌ای که با دو سه کوچه دیگر، بخش ارمنی‌نشین نارمک را تشکیل می‌دهند. مادربزرگ دوستم -فرهاد- که دیگر سنّی از او گذشته بود، به اصرار فرزندش پیش آنان رفته بود و با لطف آنان ما دو سه سالی آنجا نشستیم.

 

? از آنجا که من و همسرم مقلد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هستیم و بنا به فتوای ایشان، اهل کتاب پاکند و نجس محسوب نمی‌شوند، طبیعتاً رابطه‌ی ما، حتی رابطه‌ی غذایی ما با مادام خیلی خوب بود و رفت و آمد زیادی داشتیم.

 

? همسرم توضیح داد: مادام آش نذری پخته است. پرسیدم: مادام! شما هم نذر آش دارید؟ گفت: بله. اما این نذر برای امام حسین است. خیلی تعجب کردم. گفتم: شما برای امام حسین نذر کرده‌اید؟!

 

✨ با همان فارسی لهجه‌ی ارمنی گفت: چرا تعجب می‌کنی؟ ما هم امام حسین را دوست داریم. و ادامه داد: حالا چند روز دیگر هم صبر کن ببین این کوچه نزدیک تاسوعا و عاشورا که می‌شود برای امام حسین چه کار که نمی‌کنند ✨

 

? توضیحات مادام تعجبم را بیشتر کرد. بخصوص وقتی که گفت: تازه این که چیزی نیست. من هر سال یک گوسفند نذر امام حسین دارم که خودم می‌خرم و آن را به تکیه‌ی جوانان آزاده که در بن‌بست بالایی هستند می‌دهم

 

 

? مادام خیلی خونسرد ادامه می‌داد و ظاهراً موضوع برایش کاملاً عادی بود و از تعجب‌های من تعجب می‌کرد. چایش را که سر کشید، گفت: ببین! ما امام‌ها را خیلی دوست داریم. یک چیزی بگویم راحتت کنم. من و دخترانم هر وقت در زندگی مشکلی پیدا می‌کنیم، یک بلیت رفت و برگشت هواپیما به مشهد می‌گیریم. می‌رویم، حاجتمان را از امام رضا می‌گیریم می‌آییم

 

? خیلی عجیب بود. مادام نگفت حاجتمان را «می‌گوییم» می‌آییم، گفت: «می‌گیریم می‌آییم»!

 

? ایام تاسوعا و عاشورا و هنگامه راه افتادن دسته‌ها - بخصوص دسته فاخر اردبیلی‌ها که با مداحی آقای مؤذن‌زاده در زمین وسیع سر کوچه تکیه زده بودند-رسید. با صدای هر دسته‌ای، با همسرم به دم در می‌رفتیم.

 

✨ درهای تمام خانه‌های کوچه‌ی شهید ویگن گاراپیدی هم‌زمان با در خانه‌ی ما باز می‌شد. زن و مرد، پیر و جوان، ارمنی و مسلمان -و البته آنجا اکثراً ارمنی- برای سید و سالار شهیدان اشک می‌ریختند



هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.