کلید واژه: "داستان کوتاه"

ببخشیم و بگذریم

​​​​ کشاورزي يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزي که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.هنگام برداشت محصول بود شبي از شبها روباهي وارد گندمزار شد و بخش کوچکي از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمي ضررزد. پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را… بیشتر »

حکایت دنیا

چقدر این داستان آشناست… قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید … باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را… بیشتر »

امتحان

  عجیب‌ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب‌تر… امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هرکسی باید برگه‌ی خودش را تصحیح می‌کرد…آن هم نه در کلاس، در خانه…دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم… نمی‌دانم… بیشتر »

داستان قرص سردرد

یك پسر برای پیدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به یكی از این فروشگاهای بزرگ كه همه چیز می فروشند در ایالت كالیفرنیا رفت. مدیر فروشگاه به او گفت: «یك روز فرصت داری تا به طور آزمایشی كار كرده و در پایان روز با توجه به نتیجه كار در مورد استخدام تو تصمیم… بیشتر »

سنگ تراش!

روزی، سنگتراشی كه از كار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌كرد، از نزدیكی خانه بازرگانی رد می‌شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوكران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو كرد كه مانند بازرگان باشد.در… بیشتر »