مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
چهارشنبه 96/07/05
هر دلخوری که بین ما و دیگران پیش میآید، فرصتی برای بزرگتر شدن ما است، در واقع با تبدیل این تهدید به فرصت میشود با یک بخشش به موقع، مراحلی از رشد را به یک باره سپری کرد.
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
✨إن تُبْدُواْ خَیرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوَءٍ فَإِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیرًا. نساء/149✨
اگر خیری را به آشکار انجام دهید یا پنهان دارید یا از بدی دیگران درگذرید، خدا عفو کننده و تواناست
حکایت
آقا سید مهدی قوام (ره) مرد بسیار بزرگوار و با سعهصدری بود؛ ایشان در عفو و گذشت کسانی که در حقشان بدی کرده بودند، منحصربهفرد بودند.
شبی دزدی وارد منزل ایشان میشود؛ بعد از بررسی منزل سراغ فرش میرود، همین که فرش را جمع میکند و در حال بردن است، آقا سید مهدی بیدار میگردد، دزد بسیار دستپاچه میشود و نمیداند که قرار است چه بلایی سرش آید!؟
اما مرحوم سید با کمال خونسردی به او میگوید: این فرش را برای چه میخواهی؟ میخواهی این فرش را چه کنی؟ دزد میگوید: نیازمندم، میخواهم آن را بفروشم.
آقا سید مهدی میگوید: اگر خودت بفروشی، آن را از تو ارزان میخرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباسآباد، بگو: من را سید مهدی فرستاده! آن را بفروش و برو با آن کاسبی کن!
آن شخص که بزرگواری آن عالم خوشطینت را دید منقلب شد و رفت از فروش همان فرش کاسبی راه انداخت و اهل عبادت و تقوی شد.
? با اقتباس و ویراست از کتاب نکتهها از گفتهها
دوشنبه 96/07/03
عجیبترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیبتر…
امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هرکسی باید برگهی خودش را تصحیح میکرد…آن هم نه در کلاس، در خانه…دور از چشم همه
اولین باری که برگهی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم…
نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم…
فردای آن روز در کلاس وقتی همهی بچهها برگههایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شدهاند به جز من…
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم…
من نمیخواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم…
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمرهی بهتری بگیرم…
مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت…
چهرهی همکلاسیهایم دیدنی بود…
آنها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همهی امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند… اما این بار فرق داشت…
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود…
فردای آن روز وقتی معلم نمرهها را خواند فقط من بیست شدم…
چون برخلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم؛ از اشتباهاتم چشمپوشی نمیکردم و خودم را فریب نمیدادم…
زندگی پر از امتحان است…
خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم …
تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم…
اما یک روز برگهی امتحانمان دست معلم میافتد…
آن روز چهرهمان دیدنی ست…
آن روز حقیقت مشخص میشود و نمره واقعی را میگیریم…
راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟
دوشنبه 96/07/03
آیتالله میلانی در حال بیهوشی پروفسور برلون را مسلمان کرد
مرحوم آیتالله سید محمدهادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند.
جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند.
مرحوم آیتالله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند، پس از این مسئله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه میخواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم.
وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است.
و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند.
در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کردهاند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کردهاند قرار دارد.
? منبع: خبرگزاری حوزه
شنبه 96/07/01
توصیههای استاد فاطمی نیا پیرامون اقامه عزای سیدالشهدا امام حسین علیهالسلام:
• خالصانه در مجالس عزاداری شرکت کنید. طوری باشید که غیر از امام حسین علیهالسلام چیزی نبینید.
• با پاکی ظاهر و باطن به این مجالس مشرف شوید؛ همانطور که با وضو و طهارت در این جلسات شرکت میکنیم، به وسیله استغفار، طهارت باطنی هم کسب کنیم.
• قبل از ورود به مراسم عزای ابیعبدالله علیهالسلام بگوییم: خدایا اگر در وجود من مانعی از کسب فیض ابیعبدالله علیهالسلام هست، آن را برطرف بفرما.
• دهه محرم، دهه تحول است، جناب حرّ یک شخص است اما حرّ شدن یک جریان میباشد. در این دهه باید متحول شویم.
چهارشنبه 96/06/29
بعضی ها که در استقبال امروز بودند خانمهائى بودند که به آنها می گویند بدحجاب؛اشک هم ازچشمش دارد می ریزد.
حالا چکار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟
نه، او دلش، متعلق به این جبهه است.او يك نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟
نقص او ظاهر است، نقص هاى اين حقير باطن است؛ نمىبينند.
«گفتا شيخا هر آنچه گوئى هستم/آيا تو چنان كه مينمائى هستى؟»
ما هم يك نقص داريم، او هم يك نقص دارد. با اين نگاه و با اين روحيه برخورد كنيد.
البته انسان نهى از منكر هم مي كند؛ نهى از منكر با زبان خوش، نه با ايجاد نفرت.
“بیانات مقام معظم رهبری مهر۹۱”
شنبه 96/06/25
آیتالله جاودان:
نفوذ شیطان در ما به اندازۀ بیاعتقادی ما به قیامت است. اگر این اعتقاد کامل باشد، شیطان هیچ نفوذی نمیتواند بکند.
شنبه 96/06/25
می گویند چرا رهبری برجام را پذیرفت؟
به مناسبت تحریم های جدید
خوارج مدرن
تاریخ تکراری
شنبه 96/06/25
۲۵ ذیالحجه روز نزول آیهی هل اتی و روز خانواده گرامی باد.
********************************************
3 درس مهم که میتوان از سوره هلاتی گرفت:
الف: اخلاص
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
علت آنکه حضرت حق یک سوره را در شأن اهل بیت علیهم السلام نازل میفرماید به برکت اخلاص آن بزرگواران است. آن هم مرتبه والایی از اخلاص که فقط رضایت خدا را مد نظر، و مقصد و منظوری جز او نداشتند. لذا خداوند با ذکر کلمات «عَلى حُبِّهِ» و «لِوَجْهِ اللَّهِ» در سوره انسان به این امر اشاره میفرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً، إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً [انسان/8-9] و هم بر دوستى او (یعنى خدا) به فقیر و طفل یتیم و اسیر طعام مىدهند. (و گویند) ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مى دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى هم نمى طلبیم.»
ب: ایثار
آن عزیزان با وجود روزه دار بودن، تحمل گرسنگی، تشنگی و نیاز به غذا خصوصا در روزهای دوم و سوم، اما در عین حال دیگران را بر خود ترجیح دادند. «ویُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ [حشر/9] آنان را بر خود ترجیح مىدهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدى باشد»، و این کار حکایت از قدرت و عظمت بالای روحی آنان دارد که در عین احتیاج به غذا در آن شرایط بحرانی، چنین ایثاری را انجام دادند.
خداوند با ذکر کلمات «عَلى حُبِّهِ» و «لِوَجْهِ اللَّهِ» در سوره انسان به این امر اشاره میفرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً، إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً [انسان/8-9] و هم بر دوستى او (یعنى خدا) به فقیر و طفل یتیم و اسیر طعام مىدهند. (و گویند) ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مىدهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى هم نمىطلبیم».
ج: انفاق
انفاق آن زمانی ارزش بیشتری پیدا میکند که متعلق آن، مورد علاقه انسان باشد و به تعبیر قرآن کریم: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ [آل عمران/92] هرگز به [حقیقتِ] نیکى [به طور کامل] نمىرسید تا از آن چه دوست دارید انفاق کنید و آن چه از هر چیزى انفاق مىکنید یقیناً خدا به آن داناست» و مصداق بارز این نوع انفاق را میتوان در این جریان به خوبی مشاهده کرد.
بنابراین آن چه که مهم است کیفیت عمل است «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا [هود/7] تا شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید» نه کمیت و زیادتی عمل. در جریان مذکور اگر چه آن غذاها از حیث کمیت و مقدار قابل توجه نبود ولی چون با ارزشهای عالی اخلاقیاخلاص، ایثار، انفاق مقرون شده بود، سبب نزول یک سوره در شأن اهل بیت (علیهم السلام) شد.
منابع:سمت خدا؛ حجت الاسلام والمسلمین میر باقری- تفسیر سوره انسان
فارس نیوز
دانشنامه رشد
جمعه 96/06/24
یك پسر برای پیدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به یكی از این فروشگاهای بزرگ كه همه چیز می فروشند در ایالت كالیفرنیا رفت.
مدیر فروشگاه به او گفت: «یك روز فرصت داری تا به طور آزمایشی كار كرده و در پایان روز با توجه به نتیجه كار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم.»
در پایان اولین روز كاری، مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید كه چند مشتری داشته است؟
پسر پاسخ داد: «یك مشتری.»
مدیر با تعجب گفت: «تنها یك مشتری؟ بیتجربهترین متقاضیان در اینجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»
پسر گفت: «134،999/50 دلار.»
مدیر فریاد كشید: «134،999/50 دلار؟ مگه چی فروختی؟»
پسر گفت: «اول یك قلاب ماهیگیری كوچك فروختم، بعد یك قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یك چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یك چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم كجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی، من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یك قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بكشد؟ كه گفت هوندا سیویك، من هم یك بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم كه او هم خرید.»
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود كه یك قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟»
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یك بسته قرص سردرد بخرد كه من گفتم بیا برای آخر هفتهات یك برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم، شاید سردردت بهتر شد!»
جمعه 96/06/24
دانشجو بودیم و مخارج تحصیل و امرار معاش، اقتضا می کرد که هم زمان با تحصیل، کسب درآمد هم داشته باشیم.
مجید تدریس خصوصی برای دانش آموزان دبیرستانی رو انتخاب کرده بود. اما تدریسش خیلی دوام نیاورد و بعد از یه مدت رهاش کرد.
گفتم: چرا دیگه تدریس نمیکنی؟
گفت: بعضی از خانواده ها آداب شرعی رو رعایت نمیکنن.
بعد ادامه داد: آخرین روزی که برای تدریس رفتم، مادر یکی از دانش آموزهایی که بهش درس میدادم بدحجاب بود.
چند لحظه پشت در ایستادم تا خودشو بپوشونه اما دیدم خیلی بی تفاوته.
خیلی ناراحت شدم و گفتم لااقل یه چادر بیارید من خودمو بپوشونم.
اینو گفتم و از همون جا برگشتم.
شهید_مجید_شهریاری
? شهید علم، ص۱۰