فرق قضا و قدر

معنای صحیح قدر


تقدیر به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه كردن است. گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای «سرنوشت» به كار می‎رود. و با توجّه به مفهوم این دو، مرحله قدر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر، مرحله اندازه‎گیری و فراهم كردن اسباب و زمینه‎كاری است و مرحله قضاء مرحله پایان كار و یكسره شده كار است.[1]

با توجّه به این معنا منظور از تقدیر الهی این است كه خداوند متعال برای هر پدیده‎ای اندازه و حدود كمی و كیفی و زمانی و مكانی خاصی قرار داده است كه تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقیق می‎یابد.[2]

در قرآن تقدیر، در بعضی از آیات تقدیر عام است و شامل جمیع مخلوقات خداست و «خلق كل شیء، فقدّر تقدیرا»[3] و همه چیز را آفریده و به اندازه‎اش مقرر داشته است

و در جایی دیگر: «انّا كلّ شیءٍ خلقناهُ بِقدرٍ»[4] ما همه چیز را به اندازه آفریدیم.

امّا در بسیاری از آیات حتی تقدیرات خاص را هم بیان فرموده است: «انزلنا من السماء ماءً بقدرٍ»[5] نزول آب از آسمان با قدر و اندازه خاص است.

و یا خیلی جزئی‎تر و شخصی‎تر «قدّرنا انما لمن الغابرین»[6] یعنی مقرر كردیم كه همسر لوط از هلاك شدگان باشد.

برای روشن‎تر شدن بحث دانستن این مطالب ضروری است كه: تقدیر دو معنا می‌تواند داشته باشد:

1. ایجاد اندازه و چیزی را به اندازه ایجاد كردن، یا اندازه برای چیزی قرار دادن؛

2. سنجش، اندازه این دو معنا متناسب با دو نوع تقدیر است:

الف: تقدیر علمی؛ ب: تقدیر عینی.

معنای صحیح قضاء


قضاء به معنای یكسره كردن و به انجام رساندن و فیصله دادن است[7]به این معنا كه از آن‌جا كه هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است این معنای از قضاء الهی هم با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخلی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند و همگی از جانب خداوند متعال هستند.

توضیح این‌كه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بی‎نیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه در اصل وجودش انسان استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست. چرا كه جبر این است كه جایی كه من می‎توانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان می‎دانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام می‎دهیم وقتی بخواهیم حرف می‎زنیم و یا دستمان را تكان می‎دهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی كردیم و یا تشنگی غذا و آب می‎خوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آن‌ها اجبار نمی‌كند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك می‌كند و هیچ كس نمی‌تواند منكر این اختیار آدمی شود مگر انكار زبانی. همین انسانی كه به زبان منكر اختیار خود و دیگران است اگر در جایی مورد ضرب و شتم فردی دیگر واقع شد، خیلی ناراحت می‌شود و فرد خاطی را مورد سرزنش قرار می‎دهد و حتی به دادگاه و قاضی مراجعه كرده و از آن فرد شكایت می‌كند، در حالی كه اگر طبق عقیده خودش عمل می‎كرد كه انسان اختیاری در كارهایش ندارد و مجبور است) نمی‎بایست از فرد خاطی شكایت كند و از او انتقام بگیرد.

 

پاورقی_________________________________________________________________
[1] . علامه طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحكمه، ج 3، ص 282 ـ 283، ترجمه: علی شیروانی.
[2] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، ص 180.
[3] . سوره فرقان،‌آیه 2.
[4] . سوره قمر، آیه 49.
[5] . سوره مؤمنون، آیه 18.
[6] . سوره حجر، آیه 60.
[7] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 408 و آموزش عقاید، ج 1، ص 1480.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.