موضوع: "شعر"

دلتنگی

 

چشم و دل دانی
چه خواهند این حوالی
بودنت را ، دیدنت را ، قانعم حتی کمی

سیدعلی صالحی

آبرو

در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند

داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز

یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات

گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی.
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی

آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو

دوستت دارم


گاهی دلت می‌‌خواهد
دنج ‌ترین گوشه دنیا بنشینی و با خیال راحت
دلتنگی‌‌ها یت‌ را پهن کنی‌ و دوستت دارم‌ها را فریاد بزنی‌
برای کسی‌ که قرار نیست هیچ وقت بفهمد دوستش داری

 

دلتنگی

گلدان خالی لب پنجره را دیده ای…!؟


روزهایم همینقدر دلتنگ…


زینب نصیری

زندگی زیباست

 

زندگی هرگز نمیتواند کامل باشد


اما همیشه میتواند زیبا باشد

جلوه گر نور خدا

آمد آن یار که آیینهٔ صبح سحر است

سرخوش ازخندهٔ گل بلبل شوریده سر است

چه شکوهیست دراین صبح دل انگیز ببین

آسمانی که در آن نور خدا جلوه گرست

میلاد حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام جعفرصادق (علیه السلام) مبارک باد 

شرمنده که هستی و ما نمی بینیم تو را


رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیریاسیرثانیه هایی شبیه زنجیری 

در این رسانه ی دنیامیان برفک ها

نه مانده از توصدایی نه مانده تصویری

رسیده سن حضورت به سن نوح اما

شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری

هزار جمعه ی بی توگذشته از عمرم

هزار سال پیاپی دچارتأخیری

شبیه کودک زاری شدم که در بازار…

تو دست گمشده ها رامگرنمی گیری؟

اللهم عجل لولیک الفرج 

قصه زندگی، شادی


غصّه هایتان را با قاف بنویسيد 

تا هرگز باورشان نکنيد

انگار فقط قصّه است و بس

شاد زندگی کنید

قدر لحظه ها را بدانيد

بی حوصله

حالِ بی حوصله ها را

خود بی حوصله ها می فهمند

یابن الحسن

ظهورت ابتدای هر چه خوبی ست…

با گریه کردن این دل من زنده می شود

دل مرده آمده ام تا احیا کنی مرا