آبرو

در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند

داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز

یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات

گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی.
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی

آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو

  • 5 stars
    نظر از: نردبانی تا بهشت
    1399/09/14 @ 04:09:08 ب.ظ

    نردبانی تا بهشت [عضو] 

    انشالله هیچ وقت به کسی تهمت نزنیم

  • 5 stars
    پاسخ از: مهنــــا
    1399/09/15 @ 08:42:05 ق.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    ان شاءالله

  • 5 stars
    نظر از: نردبانی تا بهشت
    1399/09/14 @ 04:08:05 ب.ظ

    نردبانی تا بهشت [عضو] 

    خدا کنه هیچ وقت به کسی تهمت نزنیم

  • 5 stars
    پاسخ از: مهنــــا
    1399/09/15 @ 08:41:13 ق.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    الهی آمین
    خیلی سخته زبان به کام بگیری
    ممنون از حضور پرمهرت و دعای زیبات عزیز

  • 5 stars
    نظر از: سربازی از تبار سادات
    1399/09/14 @ 02:48:55 ب.ظ

    سربازی از تبار سادات [عضو] 

    پناه برخدا
    ممنون بابت حکایت زیباتون

  • 5 stars
    پاسخ از: مهنــــا
    1399/09/15 @ 08:40:04 ق.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    ممنون از حضور پرمهرتون سادات بانو

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.