مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
یکشنبه 03/08/27
داستان جالب از زندگی سرور زنان عالم
هنگام شهادت بانوی اسلام، حضرت زهرا(علیها السلام)، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در کنار بستر ایشان جعبه ای را مشاهده کرد، پرسید این چیست؟
حضرت فاطمه(علیها السلام) عرض کرد: در میان این جعبه، حریر سبزی است که داخل آن صفحه ای سفید وجود دارد و در آن صفحه چند سطر نوشته شده.
[حضرت] علی(علیه السلام) فرمود: مضمون آن چیست؟
دختر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ داد: در شب عروسی و زفاف، من در جایگاه عبادت خود نشسته بودم، مستمندی آمد و تقاضای جامه ای کرد، من دو پیراهن داشتم، یکی نو که در آن شب پوشیده بودم و دیگری کهنه، همان پیراهن نو را به او دادم. صبحگاه پدرم برای دیدن ما آمد، فرمود تو که جامه نو داشتی چرا نپوشیدی!؟
گفتم: مگر شما نفرمودید هر چه انسان صدقه و کمک به مستمندان کند، برایش باقی می ماند، من هم آن جامه نو را به بینوائی دادم.
فرمود: اگر جامه نو را می پوشیدی و کهنه را به فقیر می دادی برای شوهرت بهتر بود و آن بینوا هم به پوشاک می رسید.
عرض کردم در این کار هم از شما پیروی کردم؛ زیرا مادرم خدیجه(سلام الله علیها) هنگامی که افتخار شرفیابی خدمت شما پیدا کرد و تمام اموال خود را در اختیار شما گذاشت، همه آنها را در راه خدا بخشیدی تا به جائی رسید که سائلی از شما پیراهنی خواست، جامه خود را به او دادی و در این امور مانند شما کسی نیست! پدرم گریه کرد و مرا به سینه چسبانید. در این هنگام فرمود: جبرئیل نازل شده و از جانب خداوند به تو سلام می رساند و می گوید: به فاطمه بگو هر چه از ما می خواهد درخواست کند که من او را دوست دارم. گفتم: «یا اَبَتَاهُ! شَغَلَتْنِی عَنِ الْمَسْئَلَةِ لَذَّة خِدْمَتِهِ، لَاحَاجَةَ لِی غَیرَ لِقَاءِ رَبِّی الْکرِیمِ فِی دَارِ السَّلَامِ»؛ پدر جان! مرا شیرینی فیض حضورش چنان به خود مشغول داشته که به یاد درخواست چیزی نیستم و جز لقاءِ پروردگار، آرزویی ندارم.
پدرم دست های خود را بلند کرد و به من نیز دستور داد دستم را بلند کنم و فرمود: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِاُمَّتِی»؛ (خدایا امّت مرا ببخش و بیامرز!) جبرئیل فرود آمد و عرض کرد: خداوند می فرماید: کسانی از امّت تو که محبّت فاطمه و همسر او و فرزندانش را داشته باشند، آمرزیدم!
من تقاضای سندی برای این موضوع کردم. جبرئیل این حریر سبز را آورد که در آن نوشته است: «کتَبَ رَبُّکمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَة» و جبرئیل و میکائیل نیز گواهی دادند.
پدرم فرمود: آن را حفظ کن و در هنگام وفات سفارش کن که با تو در قبر گذارند، می خواهم در روز قیامت که زبانه های آتش شعله می کشد، درخواست آمرزش امّت کنی”
رَیاحینُ الشَّریعَه، محلاتی، ذبیح الله، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۹۶ ش، ج۱، ص ۷۲.
دوشنبه 03/08/14
روزی نامهای به امضای عدّهای از بزرگان شیعه به دست امام صادق علیه السلام رسید که چند نفر از امضاکنندگان خود حامل نامه بودند.
این نامه بیانگر شکایت از روشِ معاشرتی و رفاقت آمیز مفضّل بن عمر (یکی از شخصیّتهای شیعه و شاید نماینده و وکیل امام صادق علیه السلام در کوفه) با یک عدّه کبوترباز و افراد به ظاهر بی بندوبار بود.
درین نامه از حضرت خواسته شده بود مفضّل را از رفت و آمد با کبوتربازان و گرم گرفتن با آنها منع فرماید.
امام صادق علیه السلام پس از خواندنِ آن نامه، نامه ای دربسته برای مفضّل، به وسیله همان چندنفر فرستاد و فرمود این نامه را جز به دست مفضّل به کسی ندهند.
موقعی نامه حضرت به دست مفضّل رسید که امضاکنندگانِ نامه، همه در خانه او حاضر بودند،
او نامه را در حضور آنان باز کرده و خواند و سپس به دستِ آنها داد و گفت: میدانید که این نامه از امام صادق علیه السلام است، آن را بخوانید و بگویید چه باید کرد؟
آنها نامه را گرفته خواندند و متوجّه شدند امام درین نامه تنها دستورِ
چند قلم معامله به مفضّل داده که انجامش مستلزم رقمی درشت پول نقد میباشد و باید مفضّل تهیه کند.
آنها با خواندنِ نامه، همه سر به زیر انداخته و گفتند:
این کارها نیازمند به رقمِ بزرگی پول نقد است که باید پیرامون آن فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع آوری نموده به تو تسلیم نمائیم.
مفضل آنها را برای صرف غذا دعوت به ماندن کرد و نگذاشت از خانه بیرون روند و در همان موقع از پیِ کبوتربازان فرستاد و چون همه حاضر شدند، در حضورِ آن عدّه از بزرگان کوفه نامه امام را برای آنها خواند.
کبوتربازان بدون هیچ گونه تعلُّل و عذرتراشی از جای برخاسته، رفتند و هنوز مفضّل و میهمانانش از خوردنِ غذا دست نکشیده بودند که برگشتند و هریک مبلغی درخورِ توانائی خود از یک هزار و دوهزار درهم و رقمهائی از دینار آوردند و همه را یک جا جمع کرده تسلیم مفضّل نموده و رفتند.
در این موقع مفضّل روی سخن به امضاکنندگان نامه شکوائیه کرد و گفت: شما از من میخواهید که امثال این جوانان… را به خود راه ندهم و بدون توجه به این که امکان سر به راست کردنِ آنها در کار است و ممکن است در یک چنین مواردی باری از دین بردوش نهند، آنان را از دور و برِ خود بِرانم.
شما چنین پندارید که خداوند محتاج به نماز و روزه شماها میباشد، که مغرور بدان شده اید!
امّا در مقام گذشتِ مالی و کمک به دین خدا هریک عذرتراشی و تعلُّل میکنید و انجامِ امرِ امام را به دفع الوقت میگذرانید!
امضاکنندگانِ نامه که انتظار یک چنین گذشتِ مالی و بلندهمّتی را از کبوتربازان نداشته و رفاقت مفضّل با آنان را برمبنای بی بندوباریِ اخلاقی و امثال آن تلقّی کرده بودند، این عمل را پاسخِ دندان شکن و قانع کننده ای برای نامه خود و برخورد منفی و سکوت امام صادق علیه السلام نسبت به آن دانستند و حتّی از شکایتِ خود از مفضّل به امام نادم گردیده، برخاستند رفتند.
منهج المقال، ص۳۴۳
پنجشنبه 03/08/10
جمال ریان مجری الجزیره در قالب داستان اروپایی، مقاومت شرافتمندانه را این گونه بیان میکند ؛
▪️ سربازان وارد روستایی شدند به همه زنان تجاوز کردند جز یک نفر که مقاومت کرد و سرباز را کشت و سرش را برید، بعد از بازگشت سربازان زنان از خانه بیرون آمدند و گریه میکردند جز زنی که سرباز را کشته بود، این زن در حالی که سر بریده سرباز در دستش بود با عزت نفس و افتخار خطاب به زنان روستا گفت: آیا فکر کردید من اجازه میدهم او به من تجاوز کند بدون اینکه او مرا بکشد یا من او را کشته باشم؟(یا مرگ یا عزت)
▪️زنان روستا به هم نگاهی کردند و تصمیم گرفتند او را بکشند تا مجبور نباشند یک شخص عزتمند با آبرویِ بیشتر را تحمل کنند و همچنین مورد سرزنش شوهرانشان قرار نگیرند که چرا “مقاومت” نکردند.
آنها شرف را کشتند تا بتوانند با عار زندگی کنند
چهارشنبه 03/08/02
برای دفع شر جبهه استکباری - صهیونیستی از بلاد اسلامی خصوصا ایران عزیزمان ، این دعا را به کرّات بخوانیم.
اهل بیت علیهم السلام نام این دعا را دعای فرج (رهایی از شر دشمن) گذاشته اند (احتجاج طبرسی، ج1، ص: 270) :
اللَّهُمَّ إِنِّي أَدْرَأُ بِكَ فِي نُحُورِهِمْ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرُورِهِمْ وَ أَسْتَعِينُ بِكَ عَلَيْهِمْ فَاكْفِنِيهِمْ بِمَا شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ مِنْ حَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين
سه شنبه 03/08/01
«به خاطر زنم مےپوشم»
مالک بن اعین روایت میکند:
روزی خدمت امـام باقـر(ع) رسیدم و دیدم ایشان پیراهنی قرمز رنگ پوشیده است؛ لبخندی زدم؛
امام بـاقـر(ع) فرمودند: میدانم چرا میخندی!
به پیراهن من میخندی ؟! من زنی از طایفه بنیثقیف دارم که من را مجبور به پوشیدن این پیراهن کرده است… (و دوست دارد من را با این لباس ببیند.)
من هم او را دوست دارم ؛ و به خاطر او این پیراهن را پوشیدهام …
اصول کافی، ج۶، ص۴۴۷
شنبه 03/07/14
ابوعلى بن سينا هنوز به سن بيست سال نرسيده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبيعى و رياضى و دينى زمان خود سرآمد عصر شد.
روزى به مجلس درس ابن مسكويه دانشمند معروف آن زمان ، حاضر شد. با كمال غرور گردويى را به جلو ابن مسكويه افكند و گفت مساحت سطح اين را تعيين كن .
ابن مسكويه جزوهايى از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود ، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم ، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجترى از من به تعيين مساحت سطح اين گردو.
ابن سینا از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت.
چهارشنبه 03/06/14
مختصرى از زندگينامه حضرت امام رضا عليه السلام
مشهور است كه امام رضا عليه السلام در پنجشنبه يا جمعه 11 ذى القعده سال 148 قمرى در مدينه متولد شد و در روز آخر ماه صفر سال 203 قمرى سن 55 سالگى به دست مأمون خليفه عباسى مسموم و به شهادت رسيد و در سناباد نوقان كه امروزه يكى از محلهاى مشهد مقدس است به خاک سپرده شد.
ولادت امام رضا عليه السلام بعد از شهادت امام صادق عليه السلام واقع شد و يكى از آرزوهاى امام صادق عليه السلام اين بود كه زنده باشد و نوه اش را زيارت كند به همين جهت امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: مكرّر پدرم به من فرمود، عالم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم )امام رضا( در صلب توست و اى كاش او را مى ديدم و او هم نام اميرالمؤمنين عليه السلام است.
(مؤلف) خدا را شكر مىكنيم كه از اين 12 امام عليه السلام يكى از آنها كه امام رضا عليه السلام است در ايران اسلامى مدفون است و باعث خير و بركت براى كشور و همه ايرانيان و حتى كسانى كه در خارج از ايران هستند و به زيارت امام رضا عليه السلام مى آيند مى باشد
مرقد امام عليه السلام مانند كعبه خانه خدا، شب و روز زائر دارد و هر وقت از سال كسى بخواهد به مشهد مقدس جهت زيارت برود، مرقد شريف آن حضرت مملو از جمعيت است، در يك زمانى به امام رضا عليه السلاممى گفتند امام غريب، ولى الحمدلله به بركت شيعيان و دوستداران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ديگر امام رضا عليه السلام غريب نيست و هر روز و هر ساعت مشتاقان آن حضرت براى زيارتش از همه جا عازم مشهد هستند و اميدواريم به فضل و كرم خداوند، همانطور كه امام رضا عليه السلام قول دادند و فرمودند: هر كس با وجود دورى قبر من، مرا زيارت كند، در روز قيامت در 3 جا به نزد او خواهم رفت تا از سختى ها او را نجات دهم
اول: هنگامى كه نامه هاى نيكوكاران در دست راست و نامه هاى بدكاران در دست چپ آنان پرواز كند
دوم: هنگام عبور از پل صراط
و سوم: در ميزان اعمال، بديدار زيارت كنندگانش بيايد و آنها را از سختى هاى مرگ و روز قيامت نجات دهد ان شاءالله
کتاب احادیث الطلاب ص 924
یکشنبه 03/05/14
پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید؛
دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟
پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آنها را رام کنم،
دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،
دو تا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم.
ماری هم دارم که آن را حبس کردهام.
شیری نیز دارم که همیشه باید آن را در قفسی آهنین زندانی کنم.
بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم.
مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی این همه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند؟!
پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست. آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم.
آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم به سوی گناه کشیده نشوند.
آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آنها را به کار کردن آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم.
آن مار، زبان من است که مدام باید آن را دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او سر بزند.
شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند
و آن بیمار، جسم و جان من است که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد.
این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده.
جمعه 03/04/22
یادآوری سیدالشهداء علیهالسلام از خبردادن امیرالمومنین علیهالسلام از قتلگاه سیدالشهداء علیهالسلام
در نَقلی آمده است:
◾ وقتی که سیدالشهدا و اصحاب آن حضرت در سرزمین کربلا فرود آمدند، خواهرش زینب کبری سلاماللّهعلیها (برخی از مقاتل،حضرت ام کلثوم علیهاالسلام را ذکر کردهاند) رو به برادر کرد و فرمود:
يا أخي!إنّ هذا الوادي لَمَهولٌ، و لقد دَخلَني هَولٌ عظيم
▪️برادرجان! این وادی و بیابان سخت مهول و وحشتناک است و از آن هول و هراسی شدید به دلم افتاده است و دل شوره دارم.
◾ امام علیهالسلام فرمود: خواهر جانم! بدان که روزی همراه پدرم امیرالمومنین علیهالسلام در راه صفین در این سرزمین پیاده شدیم و پدرم سر مبارکش را بر روی دامان برادرم امام حسن علیهالسلام گذاشت و اندکی خواب رفت و من بالای سرش نشسته بودم که پدرم مضطرب و گریان از خواب بیدار شد. پس برادرم پرسید: پدر جان چه شده است؟ پدرم فرمود:
كأنّي رَأيتُ في منامي أنَّ هذا الوادي بحرٌ مِن الدّم، و الحسينُ قد غَرق فيه، و هو يَستغيثُ، فلا يُغاث
▪️گویی در خواب دیدم که این بیابان دریایی از خون است و حسینم در آن غرق شده و یاری می طلبد و هیچ کس او را یاری نمی کند.
◾ وقتی که حسینم را در این حال دیدم، دست خودم را جلو بردم تا حسینم را از آن دریای خون بیرون آورم. اما صدای هاتفی به گوش من رسید که میگفت: یا علی! اگر حسین علیهالسلام را از این دریای خون نجات دهی، پس در روز قیامت گنه کاران امت را چه کسی شفاعت کند؟!
◾ سپس پدرم رو به من کرد و فرمود: ای اباعبدالله! حال تو چگونه است وقتی که در اینجا این واقعه برایت پیش می آید؟
گفتم: صبر میکنم و چارهای جز صبر برایم نیست.
محرق القلوب، ص٣٢۶
بحرالمصائب،ج٣ص٢٣٧
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ