حجاب من

رمان حجاب من | zeinab z

قسمت سی وسوم

 

مامان آروم گفت_ چقدر دیر کردین
_ ببخشید دیگه بعدا بهت میگم
آروم زیر گوش مامان گفتم _ مامان ماکارانیو بیار که دیگه طاغت ندارم
مامان_ باشه
سبدی که آورده بودیم برداشت و قابلمرو آورد بیرون
نرگس جون_ وای فاطمه جون شما غذا آوردین؟ چرا زحمت کشیدین آخه
مامان_ نه بابا چه زحمتی منکه کاری نکردم. اینم زینب درست کرد
طاها برگشت سمتم _ آره آبجی؟
سرمو تکون دادم
طاها_ پس این غذا خوردن داره
مامان درِ قابلمرو برداشت تا برای همه غذا بکشه
طاها با خنده_ ماکارانی
ای وای دوباره یادش افتاد عجب گیری کردیما
چیزی نگفتم
هرکس بشقاب خودشو برداشت و شروع کرد به خوردن. قبل از اینکه منم شروع کنم به بقیه نگاه کردم ببینم نظرشون
چیه میترسیدم خوششون نیاد
تحسین و میشد تو چشمای همشون دید اما عجیب ترینشون محمد بود
حس میکنم نگاه اونم مثل بقیه تحسین برانگیزه اما یه چیزی این وسط هست که پاک گیجم کرده. دلیل رفتاراشو نمیفهمم، خیلی سرسنگین و آقاست اما گاهی توجهش زیاد میشه. اصلا…اصلا چرا اینقدر ساکته؟ در صورتی که خوب یادمه نازنین گفته بود محمد هم دقیقا مثل خودم شیطونه ولی این محمد که من میبینم با محمدی که نازنین گفته زمین تا آسمون فرق داره
وای خدا من که میدونم آخرش از دست این خانواده خلو چل میشم البته اگه تا الان نشده باشم
صدای نازنین اومد
نازنین_ وای آجی واقعا عالیه
طاها_ آبجی دست پختت حرف نداره. اصلا انتظارشو نداشتم
بهشون لبخند خجولی زدم. کلا وقتی ازم تعریف میکنن خیلی خجالت میکشم
نرگس جون و آقای شمس هم کلی تعریف کردن که دیگه واقعا از شدت خجالت سرم چسبیده بود به سینم
نرگس جون_ الهی قربون تو دختر خجالتی ببین چه سرخ هم شده
همه برگشتن سمتم
ای بابا چقدر چشم خو یه طرف دیگرو نگاه کنین دیگه
فکر کنم فهمیدن چون سرشونو گرم غذا خوردنشون کردن
بعد از اینکه غذا خوردنمون تموم شد و دوباره همه کلی تعریف و تشکر کردن ظرفارو جمع کردیمو گذاشتیم داخل سبد تا وقتی رفتیم خونه بشوریمشون.
چند دقیقه بعد هرکس یه گوشه نشسته بود و داشت با بغل دستیش حرف میزد
حوصلم شدید سر رفته بود که صدای نازنین بلند شد
نازنین_ موافقین بریم یکم قدم بزنیم؟ هم حوصلمون سر نمیره هم غذامون هضم میشه.
نرگس جون_ شما جوونا برین ماهم اینجا نشستیم حرف میزنیم. البته اگه فاطمه جون موافق باشن
مامان_ این چه حرفیه. هرچی شما بگین
نرگس جون_ اختیار داری عزیزم .بعد رو کرد به ما. بچه ها پس شما برین خدا به همراهتون
مامان_ فقط مواظب باشین. زود برگردین
هر چهار نفر _ چشم
بلند شدیم حرکت کردیم به سمت راست که به دریا ختم میشد
مثل دفعه ی قبل منو نازنین جلو اون دوتا هم پشتمون بودن
منو نازنین شیطنت میکردیمو اونا هم در حالی که چشماشون از خوشحالی برق میزد بهمون نگاه میکردن میخندیدن.
رسیدیم به دریا.
نگاه کردن به دریا، تلاتم و امواجشو دوست دارم اما از اینکه برم داخلش اصلا خوشم نمیاد
هممون خیره شده بودیم به آبیه زیبای روبرومون که به شدت بی قرار بود و داشت عصبانیتشو با تمام وجود به رُخمون میکشید. از هیچکس هیچ صدایی در نمیومد. غرق آرامش عجیبی بودم که باز هم صدای نازنین سوهان روحم شد
نازنین_ پایه ی آب بازی هستین؟
با قاطعیت_ نه
محمد_ منم نه
نازنین_ اه شما دوتا چقدر بی احساسین
نازنین_ طاها جونم؟ عزیزم؟ طاهایی؟
طاها خندید_ مگه شما لباس اضافه آوردی خانم خانما
لباش آویزون شدن_ اه اصلا یادم نبود
و با حسرت به دریا چشم دوخت
طاها_ خب حالا ناراحت نباش دوباره چندوقت دیگه میایم هرچقدر خواستی آب بازی کن. الان دریا هم مواجه بزار یه بار که آروم بود. باشه خانمم؟
نازنین با ناراحتی سرشو تکون داد_ باشه
بدون اینکه به حرفاشون توجه کنم به روبروم خیره شده بودم و تو افکارم غرق بودم
یه لحظه برگشتم ببینم بقیه در چه حالن که با محمد چشم تو چشم شدم متوجه شدم همزمان با من سرشو برگردونده بود سمتم
نگاهمو سوق دادم سمت طاها و نازنین هنوز داشتن باهم حرف میزدن آخه من نمیدونم اینا اینقدر باهم حرف میزنن خسته نمیشن؟
سرمو برگردوندم سمت دریا
غرق افکاری بودم که هیچی ازشون نمی فهمیدم
فقط فکر میکردم بدون هیچ نتیجه ای
اونقدر ذهنم مشغول شده بود که از دنیای اطرافم فاصله گرفته بودم، نه صدایی میشنیدم و نه کسیو میدیدم تا اینکه حس کردم کسی داره تکونم میده
به خودم اومدم و نگاهش کردم. نازنین بود

….

  • 5 stars
    نظر از: حضرت مادر (س)
    1397/04/22 @ 08:01:11 ق.ظ

    حضرت مادر (س) [عضو] 

    سلام عالی بود

  • سمیه بهشتی
    نظر از: سمیه بهشتی
    1397/04/21 @ 09:41:49 ب.ظ

    سمیه بهشتی [بازدید کننده]

    احسنت

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.