نوشته شده توسط
مهنــــا در شهدا
خاطره ای زیبا از شهید علی چیت سازیان زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و ُیک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه. من و علی هم از منطقه بر می گشتیم. تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون. پرسید:”کجا می رین؟ “ مرد گفت: کرمانشاه . علی گفت: ” رانندگی بلدی گفت…
بیشتر »