کلید واژه: "کوتاه"

زندگی...

فریدون یه انگشت نداشت، مادر زادی انگشت اشاره‌ی دست چپ نداشت! ننه بابای خوب داشت، خانواده‌ی درست حسابی؛مدرسه‌ی خوب درس خوند؛ سفرای خوب خوب رفت؛ دانشگاه رفت، مهندس شد، اما… یه انگشت نداشت… همین درد توی سینه‌ش بود! درد بدتر اینکه دختری که عاشقش… بیشتر »

داستان کوتاه

    “شیخی” بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، “لااله الاالله” یادشان میداد، آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. روزی یکی از شاگردانش “طوطی ای” برای او هدیه آورد، زیرا شیخ “پرورش پرندگان”… بیشتر »

دلشکسته

​ داستان آدمای دل شکسته  خیلی کوتاه است… میپرسی چی شده؟ میگن هیچی… به همین کوتاهی… بیشتر »

ببخشیم و بگذریم

​​​​ کشاورزي يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزي که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.هنگام برداشت محصول بود شبي از شبها روباهي وارد گندمزار شد و بخش کوچکي از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمي ضررزد. پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را… بیشتر »