مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
جمعه 00/11/08
امام علی(علیه السلام):
زمانی که مهدی ظهور کند،زمین چنان برکات و گنج هایش را خارج می کند که دیگر فقیری یافت نمی شود که به آن صدقه دهند.
بحار؛۳۳۸،۵۲.
پنجشنبه 00/11/07
گاه مشکلات آن چنان پشت سر هم میآید که انسان نمیداند، چه عکسالعملی نشان دهد.
در این مواقع خندیدن به مشکلات بهترین عکسالعمل است؛ چرا که میتوان با خود اندیشید: این هم بازی جدیدی است و کسی میبازد که مدام گریه و ناله سر دهد.
به قلم آلاله
چهارشنبه 00/11/06
مي گويند در زمانهاي دور پسري بود كه به اعتقاد پدرش هرگز نمي توانست با دستانش كار با ارزشي انجام دهد.
اين پسر هر روز به كليسايي در نزديكي محل زندگي خود مي رفت و ساعتها به تكه سنگ مرمر بزرگي كه در حياط كليسا قرار داشت خيره مي شد و هيچ نمي گفت.
روزي شاهزاده اي از كنار كليسا عبور كرد و پسرك را ديد كه به اين تكه سنگ خيره شده است و هيچ نمي گويد.
از اطرافيان در مورد پسر پرسيد. به او گفتند كه او چهار ماه است هر روز به حياط كليسا مي آيد و به اين تكه سنگ خيره مي شود و هيچ نمي گويد.
شاهزاده دلش براي پسرك سوخت. كنار او آمد و آهسته به او گفت: «جوان، به جاي بيكار نشسستن و زل زدن به اين تخته سنگ، بهتر است براي خود كاري دست و پا كني و آينده خود را بسازي.»
پسرك در مقابل چشمان حيرت زده شاهزاده، مصمم و جدي به سوي او برگشت و در چشمانش خيره شد و محكم و متين پاسخ داد: «من همين الان در حال كار كردن هستم!» و بعد دوباره به تخته سنگ خيره شد.
شاهزاده از جا برخاست و رفت. چند سال بعد به او خبر دادند كه آن پسرك از آن تخته سنگ يك مجسمه با شكوه از حضرت داوود ساخته است. مجسمه اي كه هنوز هم جزو شاهكارهاي مجسمه سازي دنيا به شمار مي آيد. نام آن پسر «ميكل آنژ» بود!
قبل از شروع هر کار فیزیکی بهتر است که به اندازه لازم در موردش فکر کرد. حتی اگر زمان زیادی بگیرد…
چهارشنبه 00/11/06
پنج راه کاربردی برای شکوفایی خلاقیت فرزندان
مهمترین عامل در پرورش و شکوفایی خلاقیت فرزندان ، والدین هستند.
کارهایی که والدین در خانه میتوانند انجام دهند تا خلاقیت فرزندشان رشد کند ، موارد مختلفی است؛ از آن جمله:
۱ - هرگاه از کودک اشتباهی سرزد او را سرزنش
نکنید و برای جبران آن راهنمایی اش کنید تا کنجکاوی او سرکوب نشود.
۲- در برابر تلاش و کارهای خوب فرزند، او را تشویق و تحسین کنید. گاهی وقتها هم جایزه بدهید.
۳- کودک را از به هم ریختن و کثیف کاری منع نکنید. میتوانید اتاقی را برای او تعیین کنید و از بی نظمی اش نگران نشوید.
۴- خود والدین کارهای خلاقانه انجام دهند تا الگویی برای فرزند خود باشند.
۵- استفاده از تلویزیون و بازیهای رایانه و موبایل کنترل شده و حداقلی باشد.
حواسمان باشد هر کودک استعداد و سلیقه منحصر به فردی دارد. بنابراین قضاوت و مقایسه کردن ممنوع است و خود دلیلی میشود بر از بین رفتن خلاقیت فرزندمان.
به قلم افراگل
سه شنبه 00/11/05
امـام صادق علیه السلام:
بندگان سـه گروه اند:
گروهى خدا را از سرِ هراس می پرستند كه اين پرستش بـردگان است
و گـروهى او را برای پاداش مى پرستند كه اين پرستش مزدوران است
و گروهىخداوند را به سبب محبّت بهاو می پرستند كه اين پرستش آزادگان و برترين پرستش است.
الكافی: ج ۲ ص ۸۴ ح ۵
سه شنبه 00/11/05
برگهای زرد پاییزی چهرهی روستا را دگرگون کرده بود. پیرزنی به نام نورا در خانهای کاهگلی زندگی میکرد. نورا سه پسر داشت. آنها را به تنهایی و با عرق جبین به دانشگاه فرستاد تا تحصیلات عالیه کسب کنند. بعد از فارغالتحصیلی دیگر محیط روستا باب طبع آنها نبود. فکر مهاجرت به شهر دست از سرشان برنمیداشت.
پسرها در یکی از روزهای پاییزی مشغول جمع کردن وسایل خود شدند، نورا اشکریزان به سراغشان رفت. با گوشهی روسری اشکش را پاک کرد، گفت: «کجا میخواید برید و منو تنها بذارید؟؟ همینجا بمونید و روستا رو سر و سامون بدید.»
آرش زیپ ساکش را کشید و با اخم گفت:«ما حالا بعد از درس خوندمون موقعیتهای خوب زیادی داریم؛ چرا باید جوونی و تواناییمونو پای خونههای کاه گلی اینجا تباه کنیم که با خراب شدنشون آرزوهامونم خراب میشه؟؟»
اصرارهای نورا فایده نداشت. آنها رفتند.
نورا آن شب در تاریکی نشست و با صدای بلند گریه کرد. صدای گریهاش مرضیه، همسایه قدیمیاش را به در خانه نورا کشاند تا نیمه شب با هم صحبت کردند. مرضیه برای خواب به خانه خودش برگشت و نورا تنها در خانه ماند. رختخوابش را پهن کرد و به اتاق پسرها خیره شد تا خواب چشمانش را ربود.
شبها به همین منوال میگذشت. هر روز صبح خروس خوان بلند میشد، با آفتابه گوشهی اتاقش، وضو میگرفت و نشسته نماز میخواند. دستانش را رو به آسمان بالا میبرد و برای فرزندانش دعا میکرد. گهگاهی از گوشهی چشمانش اشکی سرازیر میشد. جانمازش را جمع میکرد، صبحانهاش را میخورد و سراغ مرغها میرفت. برایشان آب و دانه میگذاشت.
تنهایی رمقی برایش نگذاشته بود. در اتاق چند ساعتی تسبیح به دست مینشست. به در خیره میشد تا شاید کسی در بزند و برای احوالپرسیاش بیاید. روزهای پاییزی غمش را بیشتر کرده بود، اما کسی سراغی از او نمیگرفت.
نزدیک زمستان، هوا سردتر شد. سوز سردی همه جا را گرفت که تا مغز استخوان را میسوزاند.
سقف اتاق نورا نیاز به گل مالی کردن داشت، اما کسی نبود تا برایش این کار را انجام دهد. هر چه برای پسرانش پیغام فرستاد، فایدهای نداشت. در یکی از روزها که هوا به شدت سرد بود، برف شروع به باریدن کرد.
نیمههای شب، وقتی خواب عمیقی نورا را با خود برده بود، ناگهان گوشهای از سقف اتاق فرو ریخت. چوبها و برفها روی سر نورا آوار شد؛ آن شب در غفلت همسایهها و سرمستی فرزندان شهر نشین شده گذشت.
صبح همسایهها نورا را سر چشمه ندیدند. به در خانهاش رفتند، اما پیرزن دیگر میلی به ماندن نداشت. به پسرانش زنگ زدند؛ تا این بار پیغام خاموشی نورا را به آنها بدهند.
به قلم آلاله
دوشنبه 00/11/04
خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: “متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: “چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!”
دختر خندید و گفت “مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده.”
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم….!!
دوشنبه 00/11/04
مهم نیست آن بیرون چه خبر است
دشمن اند یا دوست
مهربان یا نامهربان
من به گشوده شدن تمام
گره ها ایمان دارم چون کارم را به خدایِ مهربان سپردم
خدایِ خوبم هزاران بار شکر برای همه نعمت هات
یکشنبه 00/11/03
گاهی از خودم میپرسم
در این دنیای خَموش
میان حجمِ عظیمِ تشویش
چه کسی دستت رامیگیرد ؟
چه کسی، دانه ی اُمید
در دلت میکارد ؟
چه کسی میان تنهایی ها کنارت هست ؟
در این فکر ها که غرق میشوم
یادِ تو میفتم" خدا ” !
تمام مسئله ها و معادله های
گنگِ ذهنم حل می شود
تو همراه منی ، نه فقط من
تو امید همه ی مایی خدایِ خوبم
جانِ جانان صدهزار مرتبه شکرت که همیشه هستی و به قلبمون آرامش میدی
شبتون بخیر
شنبه 00/11/02
پیامبر(ص) فرمودند:
«فاطمه جان! چیزی به تو دهم که برایت از خادم و آنچه در دنیاست بهتر باشد؛ بعد از نماز، 34 بار الله اکبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 بار سبحان الله بگو. آنگاه این اذکار سه گانه را با «لااله الاالله» پایان بخش، و این برای تو از آنچه خواسته ای و از دنیا و آنچه در دنیا است بهتر خواهد بود.
(الکافی، ج 2، ص 342)
در آن لحظه که این هدیه آسمانی به فاطمه (س) عطا شد فرمودند:
رَضِیتُ عَنّ اللَّه وَ عَن رَسُولُه؛ از خدا و رسول خدا راضی شدم.
(من لا یحضره الفقیه، ترجمه غفاری، صدر، ج 1، ص:502)
عبادت والا
امام باقر(ع) درباره تسبیح حضرت فاطمه(س) می فرماید:
خداوند متعال با هیچ ستایشی، بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا(س) عبادت نشده است و اگر چیزی افضل از آن وجود داشت، رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) اعطاء می کرد.
(تسبیحات حضرت زهراء، ص 10، به نقل از علل الشرایع/366)
آمرزش گناهان
امام صادق(ع) می فرماید:
تسبیح حضرت زهرا (س) هر روز در تعقیب هر فریضه، نزد من محبوب تر است از به جا آوردن هزار رکعت نماز در هر روز.
هر کس بعد از نمازهای پنج گانه خود پیش از آن که از جا بر خیزد، تسبیحات حضرت زهرا (س) را بگوید، خداوند او را بیامرزد.
(شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 364)
دور کردن شیطان
امام باقر(ع) می فرماید:
هر کس تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام را به جا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار می گیرد و آن تسبیح به زبان صد است و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد و شیطان را دور کرده و خدای رحمان را خشنود مینماید.
وسائل الشیعه، ج 4، ص 1023، ح 3
آدرس نمایشگاه مجازی