مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
شكنجه مبارك!!
مردى از جايى میگذشت . ديد كه جوانى به زير درختى آرميده است . چون نيك نظر انداخت، مارى را ديد كه به سوى جوان مىرود. تا به او رسد، مار در دهان خفته خزيد . آن مرد، پيش خود انديشيد كه اگر جوان را از واقعه، آگاه كند، همان دم از بيم مار، جان خواهد داد .
چارهاى ديگر انديشيد . چوبى برداشت و بر سر و روى جوان خفته زد . مرد جوان از خواب، جست . تا به خود آيد، چندين چوب خورد؛ آن چنان كه از پاى در آمد و حال او دگرگون شد . بدين بسنده نكرد و جوان را چندين سيب پوسيده كه زير درخت افتاده بود، خوراند .
جوان به اجبار سيبها را مىخورد و آن مرد را دشنام مىداد و مىگفت: (( چه ساعت شومى است اين دم كه گرفتار تو شدهام . مرا از خواب ناز، به در آوردى و چنين شكنجه مىدهى …))
مرد به گفتار جوان، وقعى نمىنهاد، و مىزد و مىخوراند. تا آن كه جوان هر چه در اندرون داشت، قى كرد و بيرون ريخت. در حال، مارى را ديد كه از دهان او بيرون جست . چون مار بديد، دانست كه اين جفا از چيست و اين چه ساعت مباركى است كه به چشم مرد عاقل آمده است . مرا را ثنا گفت و خدمت كرد و شكر راند.
پس اى عزيز! بسا رنج و شكنجه كه تو را سود است نه زيان، تا مارى كه در درون تو است، بيرون جهد و بر تو زخم نزند.
مولوى در دفتر دوم مثنوى، ابيات زير را در طليعه حكايت بالا آورده است:
اى ز تو هر آسمانها را صفا - - اى جفاى تو نكوتر از وفا
ز آن كه از عاقل جفايى گر رسد - - از وفاى جاهلان آن به بود
گفت پيغمبر عداوت از خرد - - بهتر از مهرى كه از جاهل رسد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهنــــا در 1402/08/11 ساعت 06:33:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |