مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
جمعه 96/01/04
عبادت در دین اسلام هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی، شاید مهمترین عبادت اجتماعی، خدمترسانی به مسلمین و باز کردن گره از زندگی آنان باشد بر همین اساس است که ائمه (ع) همواره به دنبال خدمت به جامعه و تزریق آسایش به مؤمنین بودند.
آیه:تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى مائده/2
در هر كار خير و تقوا يكديگر را يارى دهيد
حکایت؛ پسر مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی میگوید: پدرم در کلیه ساعات روز و شب برای رفع حوائج حاجتمندان و درماندگان آماده بودند، روزی عرضه داشتم خوب است برای مراجعه مردم وقتی مقرر شود تا بیوقت مزاحمتان نشوند، فرمود پسرم: «لیس عند ربنا صباح و لا مساء» (آن کس که برای رضای خدا به خلق خدمت میکند، نباید که وقتی معین کند)
مرحوم پدرم در ابتدای شبها پس از اتمام فریضه به نگارش پاسخنامهها و انجام خواستههای مراجعان مشغول و سپس مدتی به مطالعه میپرداختند. از نیمههای شب تا طلوع آفتاب به نماز و ذکر و نوافل و تعقیبات سرگرم بودند، پس از طلوع خورشید اندکی استراحت میکردند و بعد از آن تا ظهر به ملاقات و گفتگو با مراجعان و تهیه و ساخت دارو برای بیماران مینشستند و عصرها برای تدریس به مدرسه میرفتند و پس از آن نیز به پاسخ گوئی و رفع نیازمندیهای محتاجان و گرفتاران مشغول بودند و در تمام سال پس از طلوع آفتاب و یا ساعتی در بعدازظهر استراحتی کوتاه میفرمودند.
روزی یکی از سادات محترم مشهد برای ایشان سجاده و رختخوابی هدیه فرستاد، در جواب فرموده بودند: سجاده را به خاطر سیادت شما که رعایت حرمتش را بر خود واجب میدانم، میپذیرم ولی به رختخواب نیازم نیست، زیرا که بیست و پنج سال است که پشت و پهلو بر بستر استراحت ننهادهام (۱)
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گِره گشا می باش (۲)
?پی نوشت
۱-با اقتباس و ویراست از کتاب نشان از بی نشانها
۲-حافظ
پنجشنبه 96/01/03
کلمه آفتاب را که می شنوی به یاد چه می افتی؟
به یاد آسمان ، مگه نه؟
به یاد خورشید؛ مگه نه؟
به یاد یک چشمه نور ، مگه نه؟
حالا اگر کسی به آخر همین کلمه آفتاب حرف “ه” اضاف کند، چه می شنوی ؟ چه می شود؟
آفتابه ، مگه نه؟
ببین ! گاهی یک حرف ، یک کلمه را از آسمان به کجا می کشد؟!
دوست من! تو مثال همین آفتاب را داری؛ گاهی یک حرف که نباید بگویی تو را از آسمان به زمین می کشد.
این کلام رسول خدا “ص"است که می فرمود: گاه فاصله یکی از شما تا بهشت به اندازه یک نیزه است ؛ یعنی دو قدم مانده تا بهشت ؛ اما حرفی را بر زبان می رانید که به اندازه صنعای یمن شما را دور می کند!
پس حرف ها را نخست مزمزه کنیم.
اول اندیشه وآنگهی گفتار…
پنجشنبه 96/01/03
مدارا:
? رسول خدا (ص) مىفرماید:
? كسى كه با همسفر خود بیشتر مدارا كند، پاداشش بیشتر و نزد خدا محبوبتر است.
? به نقل امام صادق (ع)، لقمان به پسرش گفت:
? اى پسرم! جز در نافرمانى خدا با همسفران خود موافق و همدل باش.
? امام صادق (ع) فرمود:
? خوشاخلاقى و خوشمشربى با همسفران و فرونشاندن خشم از آداب سفر است.
? امیرمؤمنان (ع) با مردى غیر مسلمان همسفر شد. وى پرسید: اى بندهٔ خدا! كجا مىروى؟ پاسخ داد: به كوفه مىروم. چون به دو راهى رسیدند و مسیر ذمّى جدا شد، امیرمؤمنان (ع) در پى او رفت. ذمّى گفت: چرا با من مىآیى؟ آن حضرت فرمود: این از آداب خوب همسفرى است كه چون انسان از همسفر خود جدا مىشود، اندکى وى را مشایعت و بدرقه كند. پیامبر ما اینگونه امر فرموده است. ذمّى پرسید، آیا همینگونه فرمود؟ امیرمؤمنان (ع) فرمود: بلى. ذمّى گفت: به راستى پیروان او به جهت رفتار كریمانهٔ او از وى پیروى كردند؛ پس من تو را گواه مىگیرم كه پیرو دین تو هستم، آنگاه ذمّى با شناختن امیرمؤمنان (ع) اسلام آورد.
? منبع :مفاتیحالحیات
صفحات: 1· 2
پنجشنبه 96/01/03
قِيْلَ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام كَيْفَ اصْبَحْتَ قال عليه السلام اصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمانِ خِصالٍ
۱◀️اللَّهُ تَعالى يَطْلُبُنِى بِالْفَرائِضِ.
۲◀️ وَالنَّبِىُّ صلى الله عليه و آله بِالسُّنَّةِ.
۳◀️وَالْعَيالُ بِالْقُوتِ.
۴◀️ وَالنَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ.
۵◀️وَالشَّيْطانُ بِالْمَعْصِيَةِ.
۶◀️وَالْحافِظانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ.
۷◀️وَمَلَكُ الْمَوْتِ بِالرُّوْحِ.
۸◀️وَالْقَبْرُ بِالْجَسَدِ.
فَانَا بَيْنَ هذِهِ الْخِصالُ مَطْلُوبٌ
از حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) سؤال کردند: چگونه صبح کردی؟
حضرت در پاسخ فرمود:
صبح کردم در حالی که، هشت گروه از ما طلبکارند:
۱◀️ خداوند، طلب عبادت می کند؛
۲◀️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) می خواهد به سنّتش عمل کنیم؛
۳◀️ خانواده، نفقه و خرجی می خواهند؛
۴◀️ نفس، خواهش هایی از ما دارد؛
۵◀️ شیطان، می خواهد از او پیروی کنیم؛
۶◀️ دو فرشته موکل (رقیب و عتید)، می خواهند درستکار باشیم؛
۷◀️ عزرائیل در پی گرفتن جانمان است؛
◀️ قبر در انتظار جسد بی جان ما است.
اين چيزها از من خواسته مى شود.
? منابع :
بحار الانوار، ج ۷۳ ص ۱۵
سفینه البحار، ج ۲ ص ۳
پنجشنبه 96/01/03
امان ازبی حجابی و بی عفتی
حضرت موسى (عليه السلام) با تلاشهاى پى گير خود به تدريج بر ستمگران پيروز شد و پرچم توحيد و عدالت را در نقاط زمين به اهتزار آورد، او براى توسعه خدا پرستى و عدالت همواره مى كوشيد، در آن عصر شهر انطاكيه (كه فعلاً در تركيه واقع شده ) شهر با سابقه و پر جمعيتى بود ولى ساكنان آن همراه در تحت حكومت خود كامگى ستمگران به سر مى بردند و از نظرات گوناگون در فشار قرار داشتند.
موسى براى نجات ملّت انطاكيه راهى جز سر كوبى ستمگران و فتح آن شهر و حومه نمى ديد، براى اجراى اين امر سپاهى به فرماندهى يوشع و كالب تشكيل داد و آن سپاه را به سوى انطاكيه رهسپار كرد.
عده اى از مردم نادان و از همه جا بى خبر و اغفال شده انطاكيه گرد عابد خود بلعم با عور كه اسم اعظم را مى دانست جمع شده از او خواستند تا درباره حضرت موسى (عليه السلام) و سپاهش نفرين كند، بعلم در ابتدا اين پيشنهاد را رد كرد، ولى بعد بر اثر هواپرستى و جاه طلبى جواب مثبت به آنها داد، سوار بر الاغ خود شد تا به سر كوهى كه سپاه حضرت موسى (عليه السلام) از بالاى آن پيدا بودند برود و در آنجا در مورد حضرت موسى (عليه السلام) و سپاهش نفرين كند، در راه الاغش از حركت ايستاد، هر چه كرد الاغ به پيش نرفت حتى آنقدر با ضربات تازيانه اش آن را زد كه كشته شد، سپس آنرا رها كرد و پياده به بالاى كوه رفت ، ولى در آنجا هر چه فكر كرد تا اسم اعظم را به زبان آورد و نفرين كند به يادش نيامد و خلاصه چون به نفع دشمن و به زيان حق و عدالت گام برمى داشت شايستگى استجابت دعا در موردش از او گرفته شد و با كمال سرافكندگى برگشت .
او كه تيرش به هدف نرسيده بود و به طور كلّى از دين و ايمان سرخورده شده بود، ديگر همه چيز را ناديده گرفت و سخت مغلوب هوسهاى نفسانى خود گشت از آنجا كه دانشمند بود، براى سركوبى سپاه حضرت موسى (عليه السلام) راه عجيبى را به مردم انطاكيه پيشنهاد كرد، كه همواره براى شكست هر ملتى ، استعمار گران از همين راه استفاده مى كنند، آن راه و پيشنهاد، اين بود.
مرد انطاكيه از راه اشاعه فحشاء و انحراف جنسى و برداشتن پوشش و حجاب از زنان و دختران وارد عمل گردند، دختران و زنان زيبا چهره و خوش اندام را با وسايل آرايش بيارايند و آنها را همراه اجناس مورد نياز به عنوان خريد و فروش وارد سپاه حضرت موسى (عليه السلام) مى كنند و سفارش كرد كه هر گاه كسى از سربازان سپاه حضرت موسى (عليه السلام) خواست قصد سوء با آن دختران و زنها كند مانع او نشوند.
آنها همين كار را انجام دادند طولى نكشيد كه سپاه حضرت موسى (عليه السلام) با نگاههاى هوس آلود خود كه به پيكر سفير عريان زنان آرايش كردند و كم كم در پرتگاه انحراف جنسى قرار گرفتند، سپس كار رسوايى به اينجا كشيد كه : رئيس يك قسمت از سپاه حضرت موسى (عليه السلام) زنى را به حضور حضرت موسى (عليه السلام) آورد و گفت : خيال مى كنم نظر شما اين است كه هم بستر شدن با اين زن حرام است ، به خدا سوگند هرگز دستور تو را اجرا نخواهم ساخت ، آن زن را به خيمه برد و با او آميزش نمود.
كم كم بر اثر شهوت پرستى ، اراده ها سست شد، بيماريهاى مقاربتى و طاعون زياد گرديد، لشكر حضرت موسى (عليه السلام) از هم پاشيد تا آنجا كه نوشته اند بيست هزار نفر از سپاه حضرت موسى (عليه السلام) به خاك سياه افتادند و با وضع ننگينى سقوط كردند، روشن است كه با رخ دادن چنين وضعى ، شكست و بيچارگى حتمى است . اين داستان يك واقعيت تاريخى است ، به خوبى بيانگر يكى از فلسفه هاى پوشش ، براى زنان است .
?منبع : داستانهايى از پوشش و حجاب تاءليف على ميرخلف زاده
پنجشنبه 96/01/03
رُوِيَ عَنِ الصَّادق عليه السّلام قال
فِي قَوْلِ اللَّهِ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.[1] قَالَ: يُسْأَلُ السَّمْعُ عَمَّا يَسْمَعُ وَ الْبَصَرُ عَمَّا يَطْرِفُ وَ الْفُؤَادُ عَمَّا عَقَدَ عَلَيْهِ.[2]
ترجمه حدیث: خداوند در قرآن ميفرمايد: «همانا گوش و چشم و قلب، از همه آنها سؤال خواهد شد». حضرت امام صادق(عليهالسّلام) ذيل اين آيه شريفه فرمودند: سؤال ميشود گوش چه چيزهايي را شنيده است و چشم چه چيزهايي را ديده است و قلب (دل) به چه چيزهايي گره خورده است؟ (دلبسته چه چيزهايي شده است؟)
شرح حدیث
خداوند در قرآن ميفرمايد سمع و بصر و فؤاد در قیامت مورد پرسش قرار میگیرند؛ يعني از شنوايي و بينايي و قلب سؤال خواهد شد. حضرت امام صادق(علیهالسلام) در بیان مقصود آیه فرمودند: «يُسْأَلُ السَّمْعُ عَمَّا يَسْمَعُ»؛ از نظر شنوايي از او سؤال ميكنند که تو به چه چيزي گوش فرا دادي؟ آیا اين نيرو را در شنيدن صوتي كه حرام است مصرف كردي؟ توجه داشته باشید که صوت حرام فقط موسیقی حرام نیست بلکه انواعی دارد؛ مثلاً شنيدن غيبت حرام است، شنيدن تهمت حرام است و… لذا از هر صوت و آهنگي كه حرام بود سؤال ميكنند. اينها مال سمع (شنوایی) است.
«وَ الْبَصَرُ عَمَّا يَطْرِفُ»؛ سؤال میکنند که نيروی بيناييات را كجا مصرف كردي؟ آیا در نگاه حرام خرج کردی؟ آیا در اين راه مصرف كردي؟! «وَ الْفُؤَادُ عَمَّا عَقَدَ عَلَيْه»؛ از دلت هم سؤال ميكنند! بگو ببينم با چه کسی گره خوردي؟ به چه اشخاصی دل بستي؟ به چه چیزهایی دل بستي؟ آیا به مال و جاه و مقام دل بستي؟ به خدا دل بستی یا به اینها دل بستی؟ بدان که از همه اينها از تو سؤال ميكنند؛ از شنواییات، از بیناییات و از امور درونیات. همه اینها را سؤال میکنند.
یک نکته در اینجا هست و آن اینکه معلوم ميشود در بين قوا و اعضاي انسان، اين نيروها است كه سرآمد سؤالات روز قيامت است. در آيه حرفی از پا و دست و شکم و…. نیست! ما اعضا و قوای زیادی داريم، امّا از میان همه آنها، در این آیه سه نیرو مطرح شده است: شنوایی، بینایی و دل. لذا معلوم ميشود سرآمد مسائلي كه در قيامت نسبت به اعضاء و قواي انسان از او پرسش ميكنند، همین سه تا است. به چه صوت و آهنگی گوش كردي؟ در چه راهي گوش را مصرف كردي؟ از چشمت چهطور استفاده کردی؟ نگاههايي كه كردي، به حرام باز كردي يا به حلال؟
بعد هم ميآيند سراغ دلت! «گوش» و «چشم» بیرونی بود، امّا «دل» نیروی درونی است. از درون هم سؤال ميكنند که دل به چه کسی بستي؟ اين دلت به چه كسي گره خورد؟ به چه چیزی گره خورد؟ اين را از تو سؤال ميكنند. در آيه ديگر میفرماید: «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ» [3]
روز قیامت، تنها کسی در امان است که قلب سلیم آورده باشد. قلبِ سلامت آن قلبي است كه به غير خدا دل نبندد
? منابع
۱ - سوره إسراء، آیه ۳۶
۲ - بحارالانوار، جلد ۷ صفحه ۲۶۷
۳ - سوره شعراء، آیه ۸۹
پنجشنبه 96/01/03
یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکمْ عِندَ کلِّ مَسْجِدٍ وَکلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَایحِبُّ الْمُسْرِفِینَ
ای فرزندان آدم! زیور [های ] تان را در هر مسجدی برگیرید؛ وبخورید و بیاشامید، و [لی ] زیاده روی نکنید که او اسرافکاران را دوست نمی دارد.
نکته ها و اشاره ها
۱-روش قرآن آن است که هر جا مردم را به استفاده از مواهب طبیعی و نعمت های الهی فرا می خواند، فوراً راه سوء استفاده و زیاده روی را سد و به اعتدال سفارش می کند؛ بیش از بیست آیه از قرآن کریم، به اسراف و زیاده روی اشاره و آن را نکوهش کرده است.
خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است
(سعدی)
۲-ممنوعیت اسراف یک دستور مهم بهداشتی اسلام است؛ چرا که از نظر علم پزشکی، سرچشمه ی بسیاری از بیماری ها، پرخوری و باقی ماندن مواد اضافی در بدن است، که راه جلوگیری از آنها، اعتدال در غذا خوردن و جلوگیری از زیاده روی است.
آموزه ها و پیام ها
۱-از نعمت های الهی استفاده کنید و تغذیه ی معتدل داشته باشید.
۲-با اسراف در تغذیه از حد تجاوز نکنید (و به خود زیان نرسانید)
? منبع:تفسیر قرآن مهر، جلد هفتم، صفحه ۷۸
چهارشنبه 96/01/02
?روزی مردی خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رفت و عرض کرد: ای پسر رسول خدا، خدا را برایم ثابت کن.
امام به او فرمود: آیا تا به حال به مسافرت رفته ای؟
? مرد عرض کرد: بلی،
امام فرمود: سوار کشتی شده ای؟
مرد گفت: بلی
امام فرمود: آیا تا به حال اتفاق افتاده که کشتی شما غرق شود و کشتی دیگری برای نجات شما موجود نباشد و تو نیز شنا بلد نباشی که بتوانی خودت را نجات دهی؟
? مرد گفت: بلی.
امام فرمود: آن موقع به چه چیز امید داری؟
مرد عرض کرد: وقتی از همه جا مایوس و نا امید می شدم و می فهمیدم که دیگر کسی نیست که مرا نجات دهد ته قلبم نوری می تابید و امیدوار می شدم که دستی از غیب بیرون آید و مرا نجات دهد.
? امام لبخندی زد و فرمود: همان نیرویی که امیدوار بودی تو را نجات دهد در حالی که هیچ وسیله ای برای نجات تو باقی نمانده بود، همان خداست که در نا امیدی ها و بلاها به داد انسان می رسد و او را نجات می دهد.
? منبع : زبدة القصص علی میرخلف زاده
چهارشنبه 96/01/02
كاسبها هرگز دل به مشتريهاي عبوري و گذري نمي بندند بلكه هواي مشتريهاي ثابت را دارند و در ميان جنسها هر چه خوب تر باشد براي مشتريهاي ثابت خود ميگذارند.
و خدا مشتري ثابت و دائم است.
و دنيا همان بازار است.
الدُنيا سُوقٌ…
و ما هم قرار است در اين بازار به كسب فضيلتها پرداخته و طهارت و پاكي بخريم؛ پس چه بهتر كه هواي مشتري ثابت خود را كه خداست داشته باشيم و فضيلتها را براي او انجام دهيم و نه خوش آمد ديگران.
درست همان كاري كه حافظ ميكرد و تنها هواي همان مشتري دائم خود را داشت.
«بنده ي پير مغانم كه لطفش دائم است
ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست»
و بالاتر از حافظ، يوسف بود.
يوسف چرا يوسف شد؟ چون هواي مشتري ثابت خود را داشت، نه زليخا را، چون او مشتري موقت بود.
? منبع : مثل شاخه های گیلاس محمد رضا رنجبر
چهارشنبه 96/01/02
جواب زیبای امام حسن مجتبی علیه السلام به مرد یهودی
روزي امام حسن مجتبي عليه السلام پس از شستشو، لباسهاي نو و پاكيزه اي پوشيد و عطر زد.
از كوچه هاي مدينه مي گذشت، ناگاه با پيرمرد يهودي كه فقر او را از پاي در آورده وپوست به استخوانش چسبيده، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود،روبه رو شد.
حضرت را در آن جلال و جمال كه ديد گفت:
خواهش مي كنم لحظه اي بايست و سخنم را بشنو!
امام عليه السلام ايستاد.
يهودي: يابن رسول الله! انصاف بده!
امام: در چه چيز؟
يهود: جدت رسول خدا مي فرمايد:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است!
اكنون مي بينم كه دنيا براي شما كه در ناز و نعمت به سر مي بري، بهشت است و براي من كه در عذاب و شكنجه زندگي مي كنم، جهنم است.
و حال آن كه تو مؤمن و من كافر هستم.
امام فرمود:
اي پيرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببيني خداوند در بهشت چه نعمتهايي براي من و براي همه مؤمنان آفريده، مي فهمي كه دنيا با اين همه خوشي و آسايش براي من زندان است.
★و نيز اگر ببيني خداوند چه عذاب و شكنجه هايي براي تو و براي تمام كافران مهيّا كرده، تصديق مي كني كه دنيا با اين همه فقر و پريشاني برايت بهشت وسيع است.
★پس اين است معناي سخن پيامبر صلي الله عليه و آله كه فرمود:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است
? اصول کافی،باب في ابطال الرويه، حديث 1، ص 95، 96- ج 1.