مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
یکشنبه 00/10/05
با سلام و احترام
با توجه به نزدیک شدن به سالگرد فرمانده دلها شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی و دغدغه شما برای برگزاری برنامه هایی با شکوه در محله، منطقه و شهر محل سکونت، پیشنهاد می شود از طریق لینک زیر وارد سایت “هیئت” شده و محتوای رسانه و گرافیکی با موضوع این شهید والامقام را رایگان دریافت نمائید، خواهشمندیم با توجه به هزینه های بالای طراحی گرافیکی حتما این لینک را در اختیار دوستداران و ارادتمندان به شهید قرار دهید، به این امید که نام ما هم در لیست ترویج دهندگان فرهنگ ایثار و شهادت ثبت گردد.
http://soleimani.heyat.co/graphic.html
شنبه 00/10/04
سه نکته از استاد جاودان :
نکته اول: ما برای تا ابد ماندن اینجا نیامدیم، مدت دارد. کم و زیاد. سی سال، چهل سال و… تمام می شود. آخر، تمام می شود.
دوم، بعد از این عالَم، عالَم دیگری است که انسان باید در آنجا تا ابد بماند.
سوم:هر چه اینجا عمل کنید، آنجا نتیجه می گیرید.
شنبه 00/10/04
هرگز با پدرم خلوت نكرده بودم
شايد هم پس از ازدواج با همسرم، در واقع با او متاركه كرده بودم.
سالها كشيد تا در يك روز گرم تابستان به صرف چاى كنارش نشستم،
با وى در باب زندگى، ازدواج، فرزندانم، و مسئوليتهايم گلايه كردم پدرم در حالى كه چاى را در نعلبكى ميريخت و به آن فوت ميكرد، نگاهى نافذ بر من انداخت و گفت؛
“هرگز دوستانت را فراموش نكن”
“هر چه پير تر شوى اهميت آنان بيشتر ميشود”
با اينكه به خانواده و فرزندانت عشق ميورزى، باز به دوست نياز دارى،
با آنان مراوده كن، به ديدارشان برو، گه گاه به آنها تلفن بزن، و به آنان نزديكتر شو.
با خود گفتم چه نصيحت عجيبى!!
تمام معناى زندگى من، همسر و فرزندان و شغلم هستند!
با اينحال اطاعت امرش كردم.
هر سال با دوستانم تماس ميگرفتم و اندك اندك بر شمارشان مى افزودم.
سالها بعد دريافتم پدرم رمز زندگى را ميدانست.
در گذار ايامِ عمر، دوستان هر روز اهميت بيشترى پيدا ميكنند.
بعد از اين هفتاد و پنج سال فهميده ام كه؛
زمان چه تند ميگذرد
فاصله ها بلند تر ميشوند
بچه ها بزرگ ميشوند، دنبال زندگى خود ميروند و گاه قلب والدين را ميشكنند، و اغلب از ما دور ميمانند.
مشاغل و دارائيها مى آيند و ميروند.
آمال، عشقها هوسها ميروند و همراه با آنها توان جنسى!
مردم دور و برم كارهاى غير منتظره و گاه ناشايست ميكنند.
والدين ميميرند.
همكارانمان فراموشمان ميكنند.
دوندگيها پايان مى يابند.
اما دوستان واقعى پا بر جا ميمانند. بى توجه به دورى و حتى فواصل ميان قاره اى!
دوست خوب هرگز دور نيست، فقط بايد دستم را دراز كنم و از وراى صفحه گوشى دستش را بفشارم.
آغوش دوستان هميشه براى در برگرفتنم گشاده است.
سپاس كه يك يكتان هستيد.
و در اينسوى دنيا گوشهاى من براى شنيدن قصه هايتان آماده، چشمانم براهتان و بازوانم براى بغل زدنتان و درب خانه ام براى پذيرائيتان باز است.
ممنون از بودنتان و دوستى پر مهرتان.
https://eitaa.com/kanonrahpooyan
جمعه 00/10/03
این متن توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:
دارم به خانه سالمندان میروم،مجبورم.
وقتی زندگی به نقطه ای میرسد که دیگر قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هایت به نگهداری از فرزندان خودشان مشغول اند و نمی توانند ازتو نگهداری کنند،
این تنها راه باقیمانده است.
خانه سالمندان شرایط خوبی دارد: اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی، غذای خوشمزه، خدمات هم خوب است.
فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست.
حقوق بازنشستگی من به سختی می تواند این هزینه را پوشش دهد.
البته اگر خانه ی خودم را بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمی آیم.
می توانم در بازنشستگی خرجش کنم؛ تازه ارث خوبی هم برای پسرم بگذارم.
پسرم میگوید : «پول ها و اموالت باید به خودت لذت بدهد. ناراحتِ ما نباش.»
حالا من باید برای رفتن به خانه سالمندان آماده شوم.
به هم ریختن خانه خیلی چیزها را دربرمی گیرد:
۱. جعبه ها، چمدان ها، کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگی است، لباس ها و لوازم خواب برای تمام فصول.
۲. از جمع کردن خوشم می آمد.
کلکسیون تمبر، ده ها نوع قوری دارم. کلکسیون های کوچک زیاد، مثل گردنبندهایی از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل.
۳. عاشق کتابم. کتابخانهام پر از کتاب است. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی.
از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم.
۴. دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که می شود دریک آشپزخانه پر تصور کرد.
ده ها آلبوم پر از عکس و…
به خانه پر از لوازم نگاه میکنم و نگران می شوم.
خانه سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال، یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی دارد.
دیگر جایی برای آن همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام ندارد.
یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگر متعلق به من نیست.
در واقع این مال متعلق به دنیاست.
به این ها نگاه می کنم، با آن ها بازی می کنم، از آن ها استفاده می کنم، ولی نمی توانم آن ها را با خودم به خانه سالمندان ببرم.
می خواهم همه اموالم را ببخشم، ولی نمی توانم؛ هضمش برایم مشکل است.
از طرفی بچه ها و نوه هایم برای کارهایم و این همه چیز جمع آوری شده ارزش آنچنانی قائل نیستند.
به راحتی می توانم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند:
همه لباس ها و لوازم خواب دور ریخته می شود. عکس های با ارزش نابود می شود، کتاب ها، فلهای فروخته می شود.
کلکسیون هایم چه ؟؟!!!!
مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شود.
از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخانه، چند تا از کتاب های مورد علاقهام و چند تا قوری چای.
کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خانه و البته کارت بانکی، تمام.
این همه متعلقات من است. میروم و با همسایهها، خداحافظی میکنم….
سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم.
بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازی است.
بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند:
ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم.
۱. دور خودتان را برای خوشحال شدن، شلوغ نکنید.
۲. رقابت برای شهرت و ثروت خنده دار است.
۳.زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست.
۴. افسوس که هر چه برده ام، باختنی است.
۵. برداشته ها، تمام گذاشتنی است.
پس در لحظه و حال زندگی کنید.
زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و…. نباشید.
در یک کلام انبار دار نباشید.
سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان، با دیگران، با همه.
خوب بخورید، خوب بپوشید، خوب سفر کنید، زندگی را زیاد سخت نگیرید. و به دیگران نیز خیر برسانید.
پنجشنبه 00/10/02
اولین پنجشنبه زمستان و دی ماه و ياد درگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
اولین پنجشنبه دی ماه است
پنجشنبه ها دلمان هوای عزیزانی را دارد که
مدتهاست از آنها دوریم
همان روزی که دل هوایشان را میکند
برای آرامش روحشون هدیهای پیشکش درگذشتگان،
پدران و مادران آسمانی کنیم و بخوانیم فاتحه و صلوات
چهارشنبه 00/10/01
چیکار کنیم که خونه مون پر از برکت و آرامش بشه
۱. هنگام ورود به خونه سلام کنیم،حتی اگه کسی خونه نیست، و صلوات بفرستیم.
۲.صبح بعد از بیدار شدن صدقه بدیم هر چند کم، و آیه الکرسی و چهار قل بخونیم و به خونه و فرزندان مون فوت کنیم.
۳. نزاریم آشغال زیاد تو خونه بمونه.
۴. در طول روز حداقل ده دقیقه صدای قرآن تو خونه پخش کنیم.
۵. عصر ها حدیث کسا بخونیم و اگر نمیتونیم صوتش رو تو خونه پخش کنیم.
۶. هروقت مشاجره یا کدورتی پیش اومد یک کاسه آب نمک درست کنیم و شب تا صبح تو خونه بزاریم و صبح بریزیم دور، آب نمک انرژی های منفی رو به خودش جذب میکنه.
۷. در طول روز ،پنج بار سوره توحید رو بخونیم و به امام زمان هدیه کنیم و ازشون بخوایم برای زندگی ما دعا کنن.
۸.هر پول یا نعمتی که به وارد زندگیمون میشه اول شکرگزاری زبانی کنیم و بعد شکرگزاری عملی، یعنی یا صدقه بدیم از اول مال یا کسی رو هم در اون نعمت شریک کنیم که اینطوری نه تنها چیزی ازش کم نمیشه بلکه برکت میگیره و خیلی دیرتر تموم میشه
۹. اسراف نکنیم ، به اندازه ی نیازمون مصرف کنیم، حواسمون به مصرف آب باشه، نسبت به نان بی احترامی نکنیم. اسراف باعث از دست رفتن نعمت ها میشه.
۱۰.با مردم مدارا کنیم. با اهل خانه خوش رفتار باشیم.
۱۱. نماز اول وقت بخونیم و روزی پنجاه آیه قرآن بخونیم.
۱۲.دعای خیر برای همنوعان و علی الخصوص دعا برای پدر و مادر باعث برکت و رزق غیرمنتظره میشه، همیشه شنیدیم که پدر و مادر برای بچه شون دعا کنن دعاشون مستجاب میشه اما دعای فرزند در حق پدر و مادرش چه زنده باشن چه در قید حیات نباشن باعث جلب رحمت الهی میشه.
۱۳.اظهار فقر نکردن و ناله نکردن . ماها عادت کردیم تا کسی رو میبینیم شروع میکنیم به ناله که وضع مون خوب نیست و گرونیه و ….درصورتیکه این کار ناشکریه، مگه خدا تا حالا ما رو لنگ گذاشته؟؟ در حدیث داریم که هرکس اظهار فقر کند ،فقیر می شود.
۱۴.مداومت بر یکسری اذکار مانند: یا غنی_ یا وهاب_ یا الله_ و توسل به امام جواد
سه شنبه 00/09/30
ویژهشبیلدا
ما چله نشینِ شبِ یلدای ظهوریم
ما منتظرِ نوبت بر پاییِ نوریم
ما محو جمالِ پسرِ فاطمه(س) هستیم
شب زنده نگه دار،
به یلدای حضوریم
مهدی جان!
ای تک سوار سهند
تو نیستی، برایم فرقی نخواهد داشت که آخر پاییز امروز است یا فرداست هر روز برایمان طولانی ست….
خدایا، شب یلدای هجران را به یمن ظهور ماه کاملش کوتاه کن
که شبپرستان همچنان چشم به صبح صادقش بستهاند و مومنان طلوع خورشید را نزدیک میدانند
امسال شب یلدا را با نام مهدی یوسف زهرا مزین میکنم
✔️یلدایی به بلندی انتظار ظهورت نمیشناسم
شب یلدای من با ظهورت به روشنایی روز است
کاش لبخند رضایتت را باعث شوم
مولای من
قرارمان یلدای امسال که آخرین برگهای قصه بلند غربت را بخوانیم و شعر ظهور از بر کنیم و کتاب انتظار را ببندیم (ان شالله)
کاش شعر امسالم شود…
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
کاش تفعل به قران امسالم بشود…
انا بقیه الله خیرلکم ان کنتم مومنین
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
دوشنبه 00/09/29
حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها:
هرکه خداوند را بیپیرایه عبادت کند
خداوند برترین مصلتحش را نثار او میکند.
بحارالانوار،ج۷۰،ص۲۴۹.
یکشنبه 00/09/28
همیشه میگم جذابترین
نکاتِروانشناسی رو میشه توی
احادیثِ قشنگ اهل بیت دید!
«عادت کردن»
واژهایکههرکس به دید خودش
به اون نگاه میکنه و معنی اصلیش اینه:
احساس وابستگیشدیدبه انجام کاری ؛
چه خوب و چه بد!
انسان موجودی هست که زود یا دیر
عادت میکنه به انجام کارها.
معمولاً عادتهای خوب طول میکشن تا
در انسان نهادینه بشن.
اما امان از عادت های بد!
به سرعت شکل میگیرن و یک آن آدم به
خودش میاد و میبینه ماه هاست که
درگیر انجام دادنِ یه سری کارهای
نامفیده.
امروز یک حدیث از امام حسن مجتبی
خوندم؛فرمودن:
-هرکس به انجام کار بدی
در نهان و خلوت عادت کنه،
اون عادتِ بد شخص رو در
جمع و درآشکارا رسوامیکنه.-
وچه لحظه ی سختیه وقتی آدم با اون
بُعد ازوجودش رو به رومیشه که به
کارهای بد عادت کرده!
مثلا تو مدام توی خلوتت نسبت به بقیه
حسادت میکنی،همش درحال مقایسه ی
منفی خودت و دیگران هستیوغُرمیزنی
که چرافلانی فلان چیز رو داره و من نه!
بعدِ یه مدت میبینی این مقایسه کردن،
این حسادت کردن محدودهش گسترده
تر شده و تو داری توی جمع هم بقیه رو
باهم مقایسه میکنی،
گاهیحتی ممکنه طعنه بزنی!
واین خودش مقدمهیگناه های بعدیه!
دلشکستن،قضاوت،طعنه و تهمت و…
بیایم برای روحمون وقت بذاریم؛
عادتهای بد رو به مرور باعادتهای خوب
جایگزین کنیم ،اونوقت هست که
میبینیم چقدر سبک بال تریم…