هنرمند

از کار زیاد خسته شده بود.  دلگیر و دلتنگ رو به روی تلویزیون روی مبل چمپاتمه زده بود و هر از گاهی که کودک چندماهه اش از پاهایش او را می گرفت و می‌ایستاد، هم ذوق می‌کرد، هم مانده بود چگونه استراحت کند. استراحت کارشاقی بود برای مادر جوانی که هنوز با پیچ و خم فرزندآوری آشنا نبود و دو کودک نوپا داشت. آن هم وقتی همسرش بیشتر روز را بیرون خانه، می‌گذراند. 

فکری به سرش زد. دلش تنوع می‌خواست.  برخاست و ازمیان صفحه های آشپزی، یک دسر خوشرنگ و رو که موادش را در خانه داشته باشد، پیدا کرد. 

در میان غرهای دو فرزندش، آن را درست کرد و در یخچال گذاشت.  ساعت که به دو نزدیک میشد، کم کم همسرش از راه می‌رسید. ساعت گاز را تنظیم کرد و سراغ سالاد رفت.  بعد سری  به اتاق خواب زد و سرخاب سفیدآبی کرد. سفره را چید.  دسر هم آماده شده بود. زنگ که به صدا درآمد،  مثل کفتری به سمت در بال گشود و در واحد را باز کرد. مرتضی با دیدن چهره ی شاد او، متعجب شد: «چی شده خبریه؟ »

آرام پایش را در هال گذاشت و وقتی سفره را دید یقین کرد مناسبت امروز را فراموش کرده است. دستهایش را شست و تقویم جیبی را از جیبش درآورد، هرچه گشت مناسبتی نبود هنوز تا سالگرد ازدواجشان چند ماهی مانده بود تولد محبوبه هم هفته ی بعدی بود. 

_ببینم بازم خبریه؟ توراهی داریم؟ باباش قربونش. 

نخیر خدا نکنه. می‌خوام امروز قشنگ فرصت داشته باشیم، برنامه بریزیم. 

مرتضی آرام شروع به کشیدن برنج کرد: «یاخدا. چه برنامه ای! »

بگم یا باشه بعد غذا.  

_امروز خسته نیستم شمام که حسابی تدارک دیدی وشرمنده کردی! هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو.

_راستش من خیلی دوست دارم باشگاهی یا خیاطی یا هر کلاس مفیدی برم؛ اما این بچه ها امونم بریدن.  دوست دارم کمی هم برای خودم وقت بذارم.  دوست دارم کمک کار داشته باشم.  چند وقته تو خیلی درگیر کارات هستی و حواست به ما نیست! 

محبوبه راست می‌گفت. مرتضی به تازگی ارتقای شغلی پیدا کرده بود و کمتر سراغی از بچه ها می‌گرفت وخسته به خانه می آمد. 

_خب برنامه‌ات چیه خانومی؟ حق داری. قبول دارم کم کاری کردم. 

می‌تونی هفته‌ای یکی دو روز، دو ساعت بچه ها رو نگه داری تا من بتونم به مسجد سر بزنم و توکلاساش شرکت کنم؟ 

_فقط همین؟ 

همین. هرروزی که خودت بتونی.

 

_چشم ودیگه؟ 

هیچی. همین تا چند دقیقه ی پیش بزرگترین ارزوم بود. 

_شرمندتم که درگیر خودم و کارام بودم وبا خودخواهیم ناراحتت کردم عزیزم.

به قلم ترنم

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.