مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
من یادم نمی رود هیچ وقت یک بار پروازی داشتم از تهران به شیراز ، کنار من دوتا صندلی بود دونفر آمدند یک آقای ایرانی و مترجم یک خارجی بود مال ایتالیا بود.
من دیدم یک تکپوش پوشیده بر روی تکپوش او امضاهایی شده امضاهای متفاوتی ، شکل های متفاوت . من از این مترجم پرسیدم ببخشید ایشان کیه؟
گفت: ایشان معلم است در ایتالیا قانون است در کشور ایتالیا که وقتی یک معلم سی سال رفت سر کلاس زحمت کشید به خاطر بچه های مردم و بچه های ملت ، از خوشی هایش باید بگذرد از سفرهایش بگذرد دولت یک قانون وضع کرده دیگر وقتی یک معلم وقف بچه های مملکت می کند باید یک بودجه ای برای معلم ما در نظر بگیریم که بعد از سی سال بتواند در هرجای دنیا می خواهد برود سفر کند پول بهش بدهیم. یک حقوق و پول عجیب غریبی به معلم ها بدهند که شما سی سال زحمت کشیدید برو بگرد تو دنیا ببین چه خبر است ؟!
ایشان معلم است ؟ گفت بله، در چه سطحی؟ گفت در سطح ابتدایی خودمان معلم چهارم پنجم ابتدایی. راهنمایی و دبیرستان و استاد دانشگاه نه؛ معلم ابتدایی.
گفتم:چرا برای ابتدایی انقدر بها می دهند؟
گفت: برای اینکه ابتدایی خیلی سخت تر است از دانشگاه ، و حقوق و مزایای یک معلم ابتدایی بالاتر است تا یک استاد دانشگاه یعنی دقیقا برعکس ماها. با بچه سروکله زدن یعنی قلب از دست دادن یعنی کلیه و کبد از بین رفتن یعنی سیستم عصبی از بین رفتن یعنی عمر سی ساله شده سه سال. بچه است دیگر آدم پدرش در می آید تا الف،با یادش بدهد.اما تو دانشگاه همه بزرگ اند استاد می گوید من مطلب را می گویم می خواهی گوش کن می خواهی گوش نکن من حرفم را می زنم ، به بچه می شود بگویی؟ می خواهی بلد شو یا نه؟ این باید جان بکند تا یاد بگیرد الف با یعنی چی؟ لذا میگفت بالاترین حقوق مال اینهاست
گفتم:این پیراهنش چرا اینجوری است؟ چاپی است امضاها؟ گفت:نه، من اتفاقا وقتی دیدم مثل شما سوال کردم پیراهنت چیه؟ گفت: این آخرین روزی که رفتیم سر کلاس بچه های کلاس من یک تیشرت برای من هدیه آوردند و همه ی دانش آموزان رو تیشرت من به عنوان یادگاری امضا کردند این امضای بچه های من است.
اینجا من یک خراب کاری کردم خیلی افتضاح یعنی خودم روی منبر اعلام می کنم که خیلی بد شد ،من خیلی خجالت کشیدم سوالی کردم که بسیار بی جا بود.
گفتم بهش بگو من هم معلم هستم و معلم بودم ، دانش آموز دارم در سطح دبیرستان و دانشگاه . بین این امضاها کدام امضا را بیشتر از همه دوست داری؟ این را که گفتم، آتش گرفت ، شروع کرد انگلیسی حرف زدن من فهمیدم دارد فحش می دهد خدایی داشت فحش می داد. از چشمانش پیدا بود.
گفتم:چی می گوید ؟ گفت: حاج آقا شرمنده ام ، نمی توانم بگویم. فقط دارد می گوید غلط کرد این می گوید من معلمم دروغ می گوید؛ گفتم :چرا؟ گفت اگر معلم است چطور به خودش اجازه می دهد بین بچه ها تبعیض قائل بشود؟ یکی را بیشتر از بقیه دوست بدارد؟ همه برای من یکی اند.
و یک مثال قشنگی زد گفت : به این آقا که می گوید معلمم بپرس ، بگو این چشمت را بیشتر دوست داری یا این چشمت را؟ می شود بین این دوتا فرق گذاشت؟ گفتم نه. دیگر این حرف را نزنی. و آن روز این آقای معلم ایتالیایی برای من هم معلم شد.
استاد دانشمند
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهنــــا در 1404/04/23 ساعت 10:59:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |