ماجرای خواندنی شهید مطهری با راننده اتوبوس!

 ماجرای خواندنی شهید مطهری با راننده اتوبوس!

 در ایامی که در قم بودیم، تازه این شرکتهای مسافربری راه افتاده بود. به قصد مشهد سوار شدم. 

بعد از مدتی احساس کردم راننده اتوبوس نسبت به شخص من که معمّم هستم، یک حالت بغض و نفرتی دارد. نه من او را می ‏شناختم و نه او مرا می‏ شناخت. 

در ورامین که توقف کرد، وقتی خواستم از او بپرسم که چقدر توقف می ‏کنید، با یک خشونتی مرا رد کرد که دیگر تا مشهد جرأت نکنم یک کلمه با او حرف بزنم! 

پیش خودم توجیهی کردم، گفتم لابد مسلمان نیست، مادّی است، یهودی است.

آن طرف سمنان که رسیدیم، من وقتی رفتم وضو بگیرم تا نماز بخوانم، همین راننده را دیدم که دارد پاهایش را می‏ شوید. مراقب او بودم، دیدم بعد وضو گرفت و  نماز خواند. 

حیرت کردم: این که مسلمان و نمازخوان است! ولی رابطه‌اش با من همان بود که بود.

شب شد. پشت سر من دو تا دانشجوی تُربتی بودند. آنها هم می‌خواستند ایام تعطیلات بروند خراسان (تُربت). 

او برعکس، هرچه که نسبت به من اظهار تنفر و خشونت داشت، نسبت به آنها مهربانی می‏کرد.

 شب از یکی از آنها خواهش کرد که بیاید کنارش با هم صحبت کنند تا خوابش نبرد. او هم رفت. 

دیدم این راننده دارد سرگذشت خودش را برای آن دانشجو می‏ گوید.

 من هم به دقت گوش می‏کردم که بشنوم. 

اولًا از مردم مشهد گفت که از آنهایشان که با آخوندها ارتباط دارند بدم می‌آید. 

فقط از آنها كه اعيان هستند، در «ارك» هستند خوشم مى‌آيد. 

گفت: خلاصه این را بدان که در میان همه فامیل من، تنها کسی که راننده است منم. باقی دیگر، دکتر و مهندس و تاجر و افسر هستند.

من سرگذشتی دارم. پدر من آدم مسلمان و بسیار متدینی بود. من بچه بودم، مرا به دبستان فرستاد. 

پیش‌نماز محلّه از این مطلب خبردار شد، آمد پیش پدرم گفت: تو بچه‌ات را به مدرسه فرستاده‏ای؟!

 ای وای! مگر نمی‏‌دانی که اگر بچه ‌ات به مدرسه برود لامذهب می‏شود؟

 پدر من هم از بس آدم عوامی بود، این حرف را باور کرد و دیگر نگذاشت دنبال درس بروم.  

یک روز بعد از اینکه زن و بچه پیدا کردم فهمیدم که اصلًا من سواد ندارم. 

معمّا برای من حل شد که این آدم، بیچاره خودش مسلمان است ولی خودش را بدبختِ صنفِ من می‌داند، می‏‌گوید: این عمامه به سرها هستند که ما را بدبخت کردند. 

این هم این یک جور نهی از منکر است، یعنی رماندن، بدبخت کردن مردم و دشمن ساختن مردم با دین و روحانیت. 

بعد من پیش خود گفتم: خدا پدرش را بیامرزد که فقط با آخوندها دشمن است، با اسلام دشمن نشد؛ باز نمازش را می ‏خواند، روزه‏ اش را می ‏گیرد، به زیارت امام رضا(ع) می ‏رود.

اين نوع روش‌ها در نهی از منکر، به طور غير مستقيم بر ضرر اسلام عمل كردن است.

 مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (حماسه حسينى(1 و 2))، ج‏17، ص: 252-251- با تلخیص و ویرایش جزئی

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.