مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
یکشنبه 02/06/19
بعداز نمازصبح که آفتاب طلوع کرد،حرم امام رضا قدم میزدم،صحنه ای عجیب میخکوبمکرد،زن مسیحی که از مسئولین کلیسا بود مشغول خواندن زیارت نامه امام رضا بود.
باکنجکاوی بعد دعاشون ازشون پرسیدم شما مسیحی هستید چه چیزی باعث میشه اینجا رو برای دعا انتخاب کنید؟
گفت من سالهاس طلوع آفتاب اینجا میام،اینجا وقتی حرف میزنم انگار کسی با تمام وجودش درشلوغی عالم فقط به من گوش می دهد،وقطعا میدانم آن امام رضا(علیه السلام)است.
چهارشنبه 02/05/18
جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار میکنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند میگیری؟ ۱۰۰۰۰۰۰. همهش همین؟ ۱۰۰۰۰۰۰ ؟ چطوری زندهای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و …. کار به دعوا کشید و تمام.
پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید : پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و… اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانهی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم.
جمعه 02/05/13
راهکاری برای زیاد شدن روزی و کلی اتفاق خوب دیگه
امام صادق(ع) فرمودند: کسی که سورهی صافات رو هر جمعه بخونه، از همهی آفتها حفظ میشه، همهی بلاهای دنیا ازش دور میشه، و بیشترین حد ممکن از روزی در دنیا نصیبش میشه، و خدا مال و فرزندان و بدنش رو گرفتار شر شیطان و ستمگران نمیکنه. و اگر اون روز یا شب بمیره، خدا شهید محشورش میکنه و شهید از دنیا میبردش و تو بهشت با شهدا و همدرجهی اونها قرارش میده.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ اَلصَّافَّاتِ فِي كُلِّ يَوْمِ جُمُعَةٍ ، لَمْ يَزَلْ مَحْفُوظاً مِنْ كُلِّ آفَةٍ مَدْفُوعاً عَنْهُ كُلُّ بَلِيَّةٍ فِي اَلْحَيَاةِ اَلدُّنْيَا مَرْزُوقاً فِي اَلدُّنْيَا بِأَوْسَعِ مَا يَكُونُ مِنَ اَلرِّزْقِ وَ لَمْ يُصِبْهُ اَللَّهُ فِي مَالِهِ وَ لاَ وَلَدِهِ وَ لاَ بَدَنِهِ بِسُوءٍ مِنْ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ وَ لاَ مِنْ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ إِنْ مَاتَ فِي يَوْمِهِ أَوْ لَيْلَتِهِ بَعَثَهُ اَللَّهُ شَهِيداً وَ أَمَاتَهُ شَهِيداً وَ أَدْخَلَهُ اَلْجَنَّةَ مَعَ اَلشُّهَدَاءِ فِي دَرَجَةٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج۱، ص۱۱۲
چهارشنبه 02/03/17
خاطره یکی از دوستان
ما خونه ترکی حرف میزنیم ولی چون قم هستیم بیرون فارسی حرف میزنیم، یه وقتایی که تبریز میرم اشتباهی یادم میره فارسی حرف میزنم، یه بار صبح ترمینال پیاده شدم یادم رفت ترکی بگم به فارسی گفتم: ببخشید میخوام برم …، از ترمینال تا خونه ما ۱۰ دقیقه راه است، طرف فکر کرد مسافرم منو برد جاده تبریز صوفیان، منم دیگه فهمیدم و به روی خودم نیاوردم و فارسی ادامه دادم:))
تو راه فقط داشت فحش میداد به همه مسئولین و میگفت همه دزدند، منم هیچی نگفتم ببینم تا کجا میخواد بره
پلیس راه دور زد دوباره برگشت سمت تبریز، خلاصه مسیر ۱۰ دقیقه ای را ۴۰ دقیقه سرکارمون گذاشت، وقتی رسیدم در خونه به ترکی گفتم اللرین آریماسین ( دستت درد نکنه)، گفت:مگه ترکی
گفتم:آره دستت درد نکنه یه دور تبریز زدی خیلی وقته تبریزگردی نکرده بودم
بعد گفتم:میدونی چرا کشور درست نمیشه؟
گفت:نه.
گفتم:چون همه مثل تو فکر میکنند بچه زرنگ هستند و هیچکس کارشو درست انجام نمیده.
مرد حسابی برگرد ترمینال دوباره مسافر است چرا هی دورمیزنی. گفت: حاجی شرمندم راست میگی همه دزدیم:)))
چهارشنبه 01/12/03
بالاخره یه روزی درست میشه
اون یه روز می تونه دیر باشه یا خیلی نزدیک
بستگی داره به زمان بسپری و شانس و اقبال ،
یا بسپریش به تلاش و حرکت و بلند شدن خودت ،
همه چی یه روزی بالاخره درست میشه ،
اما اگه امروز نشستی و منتظر بقیه بودی تا بهترش کنن ،
شاید اون موقع فقط سر تکون دادن و حسرتش واسه تو بمونه و لذتش واسه بقیه ،
آره درست میشه ،،،
اما کی و چجوری و چطوریش ؟
به من و تو به خودمون بستگی داره ،
نذاریم خیلی دیر شه که از لذتش فقط حسرتش بمونه …
داد بزن
فریاد بزن
با تموم وجودت
بگو درستش می کنم
همین حالا
همین الان
همین جا
خودم
درستش می کنم
باور دارم که به زودی درست میشه …
همین والسلام.
سه شنبه 01/12/02
چند ماه پیش، دوست من که به تازگی از 50 سالگی گذشته بود. فقط حدود 8 روز بعد.. او به بیماری مبتلا شد … و به سرعت درگذشت.
در گروه پیام تسلیت دریافت کردیم که …"همه غمگین هستيم. او دیگر بین ما نیست"… برایش آرامش خواستیم
دو ماه بعد به شوهرش زنگ زدم. فکری به ذهنم خطور کرد که او باید ویران شده باشد چون خانمش علاوه بر کار معلمی و دردسراش… تا زمان مرگش بر همه چیز نظارت می کرد.. کارهای خانه.. تحصیل فرزندان… کمک به دختر و داماد و نوه..خواهر و برادران.. رسیدگی به والدین سالخورده.. مشکلات اقوام.. همه چیز، همه چیز، همه چیز…
او گاهی بیان می کرد…” خانه من به من نیاز دارد، .. شوهرم حتی متوجه کارهای ریز و درشت من نمیشود، خانواده ام برای همه چیز به من نیاز دارند، اما هیچ کس برای تلاش هایی که انجام می دهم اهمیتی نمی دهد یا حتی یک قدردانی ساده نمی کند.یک شاخه گل به نشانه تشکرو اینکه مرا و زحمات مرا میبینند.. احساس می کنم همه آنها تصور میکنند که این وظیفه من هست و امری است طبیعی.. “.
آره… با شوهرش تماس گرفتم تا ببینم آیا خانواده به حمایتی نیاز دارد یا نه، چون احساس میکردم حال که همسری به این زرنگی را از دست داده .. ناگهان باید تمام مسئولیتها را برای همه چیز خودش برعهده بگیرد.. پدر و مادر پیر همسرش، بچهها،، او چگونه باید مدیریت کند؟
تلفن همراه، مدتی زنگ خورد.. جواب نداد… بعد از یک ساعت تماس گرفت و عذرخواهی کرد که نتوانسته است به تماس من پاسخ دهد.. چون یک ساعتی است که در باشگاهش تنیس بازی کرده و با دوستانش ملاقات کرده است. برای اطمینان از اینکه او اوقات خوبی داشته است.
پرسیدم: “در خانه خوب هستید؟”
جواب داد، یک آشپز تعیین کردم. کمی بیشتر به او پول داده و او خواربار و آذوقه می خرد. یک سرپرست تمام وقت برای والدین سالخورده خود تعیین کردم .
او گفت: “به خوبی مدیریت مي كند و بچه ها خوب هستند. زندگی در حال بازگشت به حالت عادی است…
به سختی توانستم چند جمله بگویم و گوشی را قطع کردم
اشک از چشمانم سرازیر شد.
دوستم در فکر من ماند… او به دلیل یک بیماری مادرش جلسه مدرسه را از دست داده بود. او عروسی برادرش را بخاطر کار زیاد از دست داده بود او خیلی خیلی کم تفریح و مسافرت میرفت زیرا باید بر تعمیرات خانه، کارهای فرزندان و… نظارت می کرد… اگر او نبود کارهای خانه را چه کسی انجام میداد…
او بسیاری از مهمانیها و فیلمهای سرگرمکننده را از دست داده بود، زیرا فرزندانش امتحان داشتند که باید آشپزی میکرد و باید و کارهای مدرسه و تصحیح ورقه شاگردانش… انجام میداد..
او تنها همیشه به دنبال مقداری توجه، ذره ای قدردانی و شناخت بود… که هرگز به آن نرسید.
امروز دلم میخواد بهش بگم..
هیچ کس مهم تر از خودت نبود..
که ذره ای برایش وقت نذاشتی… .
تو به خودت یاد دادی که همیشه در رتبه دوم و سوم و… قرار داری… اول و دوم و… بقیه بعد خودت…
نیش های واقعیت : پس از مرگ او، دو خدمتکار دیگر استخدام شدند و خانه مرتب شد ..همه کارها انجام شد..
پس تا زنده ای برای خودت ارزش قائل شو.. از زندگی لذت ببر.. این چهارچوب ذهنی را از خود دور کن که من باید کارهای همه را یک تنه بدوش بکشم … بدون من خانه رنج خواهد برد..مگر چندبار در این سن خواهی بود.. چند بار زندگی خواهی کرد.. تو زیر بار کار و.. له میشوی.. و چه زود بعد رفتنت فراموش خواهی شد…
پیام من به تو خانوم خونه
از همه بیشتر برای خودت وقت بگذار.. زمانی متعلق به خودت..
همه خود را، سلامتی و عمر خود را فدای دیگران نکن… له میشوی.. کسی هم زحماتت را نمیبیند و قدردانت نیس..
با دوستان خود در تماس باشید… صحبت کنید، بخندید و لذت ببرید
اشتیاق خود را زندگی کنید، زندگی خود را زندگی کنید
هر از چند گاهی کارهایی را انجام دهید که دوست دارید انجام دهید…
خوشبختی خود را در دیگران جستجو نکن، تو نیز سزاوار خوشبختی هستی، زیرا اگر شاد نباشی نمی توانی دیگران را خوشحال کنی.
همه به شما نیاز دارند و شما نیز به مراقبت و محبت خود و دیگران نیاز دارید.چرا همیشه محبت یک طرفه باشد..
همه ما فقط یک زندگی برای زیستن داریم .آن را با غصه خوردن و درد و کار و زحمت به پایان نبریم… زندگی زیباست …. زیباییهاش را نصیب خود کنیم و از لحظه لحظه آن برای ابراز محبت و عشق ورزیدن بهره بگیریم…. ناگهان چه زود دیر میشود…
سه شنبه 01/11/25
از گابریل گارسیا پرسیدند:
اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟
گفت:
نود و نه صفحه رو خالی میذارم. صفحه آخر، سطر آخر،
می نویسم
یادت باشه دنیا گرده،
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی…
زندگی ساختنی است؛
نه ماندنی..
بمان برای ساختن
نساز برای ماندن…
منتظر نباش کسی برایت گل بیاورد،
خاک را زیر و روکن…
بذر را بکار،
از آن مراقبت کن
گل خواهد داد….
برای موفق شدن و ساختن دوباره زندگیت از همین امروز شروع کن.
یک شروع تازه …
و این را بدان که اگر امیدوارانه تلاش کنی قطعا موفق میشوی.