موضوع: "زندگی"

دانش ناتمام

دانشِ ناتمام

روزی بود و روزگاری. یک روز یکی از دانشمندانِ حکمت و فلسفه درباره‌ی عدالت سخنرانی می‌کرد و می‌گفت: «وزن و ارزش هر چیزی در جای خودش با وزن و ارزش چیزهای دیگه یکیه. مثلاً سرما و گرما هر کدوم به یک اندازه در زندگی انسان به کار میان.»

اتفاقی یک آشپز بی‌سواد و ساده‌دل هم میون شنوندگان درس حاضر بود که در خانه‌ی همین دانشمند طَبّاخی و آشپزی می‌کرد. طبّاخِ از همه‌جا بی‌خبر، وقتی این حرف‌ها رو شنید با خودش گفت: «از قراری که استاد می‌گه، همه‌چی با هم مساویه و وزن و اندازه‌ی هر چیزی باید یکسان باشه»

ازقضا اون روز قرار بود آبگوشتِ زیره بپزه. پس برای این‌که طبقِ دستورِ استاد رفتار کرده باشه، هرچی که در پختن آبگوشت لازم بود، از گوشت و نخود و زیره و نمک تا پیاز و آب و ادویه، همه رو به یک وزنِ مساوی در دیگ ریخت.

وقتی غذا حاضر شد و اون رو سر سفره گذاشت، استاد بهش گفت: «اين چیه پختی؟» طبّاخ گفت: «این آبگوشتِ زیره‌س دیگه!» استاد گفت: «آخه این چه آبگوشتیه که آبش تموم شده، گوشتش هم که خشک شده. از شوری هم مثل خاکِ شوره‌زار می‌مونه. تازه از تیزی و تندی پیاز و زیره و ادویه هم بدبو و بدمزه شده. مگه اندازه‌ی هر چیزی رو فراموش کردی؟» 

طباخ گفت: «نه فراموش نکردم. من همیشه آب رو سه برابرِ گوشت و نمک و ادویه و پیاز رو خیلی کم می‌ریختم، ولی امروز مطابق دستور حکیمانه‌ی شما خواستم عدالت رو به کار برده باشم و همه رو به یک اندازه ریختم.»

استاد گفت: «ای آدمِ نادون، من کی گفتم همه رو به یک اندازه مساوی بریز!؟ گفتم که هر چیزی به جای خودش. مثلاً برای پختن یک خوراکِ آبگوشت، ارزش یه کاسه آب با ارزش دو مثقال نمک مساویه و اگه هر چیزی به یک اندازه‌ی خودش به‌کار برده بشه، عدالت و مساوات برقرار می‌شه.» 

طباخ گفت: «بله. من فقط چند کلمه‌ی «عدالت» و «مساوات» رو شنیدم. استاد گفت: «اگه تمام علم‌ها و هنرها به همین آسونی حاصل می‌شد، همه‌ی مردم دانشمند بودن. من از حکمت سخن گفتم و دستورِ طباخی نمی‌دادم. نتیجه‌ی دانشِ ناتمام و علمِ ناقص همین آبگوشته که می‌بینی!»

از «قصه‌های مرزبان‌نامه» در مجموعه کتابِ «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»

نشانه های خوشبختی

حداقل نشانه‌های خوشبختی که باور کنین که تنها اقلیتی از مردم دنیا ، هر ده تاش رو دارن ؛ 

ده نشانه عملکرد خوب یا خوشبختی شما:

۱- سقفی بالای سرتونه

۲- امروز چیزی خوردین 

۳- خوش قلبین

۴- برای دیگران هم آرزوی کامیابی می‌کنین

۵- دسترسی به آب پاک دارین

۶- کسی دوستتون داره و دغدغه مراقبت و‌مهربانی کردن بهتون رو داره.

۷- می‌کوشین که مرتب بهتر بشین و خودتون رو ارتقا بدین.

۸- لباس تمیز به تن دارین

۹- رؤیایی در سر دارین

۱۰- نفس می‌کشین

همه چی درست میشه

همه چی درست میشه،

شاید امروز نه ولی در نهایت میشه

تا دندون دارید بخندید 

تا چشم دارید ببینید

تا گوش دارید گوش کنید  

تا سالمید زندگی کنید

اگر جایی رو که هستید دوست ندارید

تلاش کنید تا موقعیتتون رو عوض کنید

زمینِ خدا بزرگه…

معاشرت با کبوترباز

 روزی نامه‌ای به امضای عدّه‌ای از بزرگان شیعه به دست امام صادق علیه السلام رسید که چند نفر از امضاکنندگان خود حامل نامه بودند.

این نامه بیانگر شکایت از روشِ معاشرتی و رفاقت آمیز مفضّل بن عمر (یکی از شخصیّتهای شیعه و شاید نماینده و وکیل امام صادق علیه السلام در کوفه) با یک عدّه کبوترباز و افراد به ظاهر بی بندوبار بود. 

درین نامه از حضرت خواسته شده بود مفضّل را از رفت و آمد با کبوتربازان و گرم گرفتن با آنها منع فرماید. 

امام صادق علیه السلام پس از خواندنِ آن نامه، نامه ای دربسته برای مفضّل، به وسیله همان چندنفر فرستاد و فرمود این نامه را جز به دست مفضّل به کسی ندهند.

موقعی نامه حضرت به دست مفضّل رسید که امضاکنندگانِ نامه، همه در خانه او حاضر بودند، 

او نامه را در حضور آنان باز کرده و خواند و سپس به دستِ آنها داد و گفت: می‌دانید که این نامه از امام صادق علیه السلام است، آن را بخوانید و بگویید چه باید کرد؟

آنها نامه را گرفته خواندند و متوجّه شدند امام درین نامه تنها دستورِ 

چند قلم معامله به مفضّل داده که انجامش مستلزم رقمی درشت پول نقد می‌باشد و باید مفضّل تهیه کند.

آنها با خواندنِ نامه، همه سر به زیر انداخته و گفتند:

این کارها نیازمند به رقمِ بزرگی پول نقد است که باید پیرامون آن فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع آوری نموده به تو تسلیم نمائیم.

مفضل آنها را برای صرف غذا دعوت به ماندن کرد و نگذاشت از خانه بیرون روند و در همان موقع از پیِ کبوتربازان فرستاد و چون همه حاضر شدند، در حضورِ آن عدّه از بزرگان کوفه نامه امام را برای آنها خواند.

کبوتربازان بدون هیچ گونه تعلُّل و عذرتراشی از جای برخاسته، رفتند و هنوز مفضّل و میهمانانش از خوردنِ غذا دست نکشیده بودند که برگشتند و هریک مبلغی درخورِ توانائی خود از یک هزار و دوهزار درهم و رقمهائی از دینار آوردند و همه را یک جا جمع کرده تسلیم مفضّل نموده و رفتند.

در این موقع مفضّل روی سخن به امضاکنندگان نامه شکوائیه کرد و گفت: شما از من می‌خواهید که امثال این جوانان… را به خود راه ندهم و بدون توجه به این که امکان سر به راست کردنِ آنها در کار است و ممکن است در یک چنین مواردی باری از دین بردوش نهند، آنان را از دور و برِ خود بِرانم. 

شما چنین پندارید که خداوند محتاج به نماز و روزه شماها می‌باشد، که مغرور بدان شده اید! 

امّا در مقام گذشتِ مالی و کمک به دین خدا هریک عذرتراشی و تعلُّل می‌کنید و انجامِ امرِ امام را به دفع الوقت می‌گذرانید!

امضاکنندگانِ نامه که انتظار یک چنین گذشتِ مالی و بلندهمّتی را از کبوتربازان نداشته و رفاقت مفضّل با آنان را برمبنای بی بندوباریِ اخلاقی و امثال آن تلقّی کرده بودند، این عمل را پاسخِ دندان شکن و قانع کننده ای برای نامه خود و برخورد منفی و سکوت امام صادق علیه السلام نسبت به آن دانستند و حتّی از شکایتِ خود از مفضّل به امام نادم گردیده، برخاستند رفتند.

منهج المقال، ص۳۴۳

عاشق

تنها راه برای انجام کارهای بزرگ این است که عاشق آن کار باشید.اگر هنوز آن کار را پیدا نکرده اید،به جستجو ادامه دهید و تسلیم نشوید.

دعای رفع مشکلات 

دعای رفع مشکلات از امام زمان اروحنا فداه؛

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا مَن إذا تَضایَقَتِ الاُمورُ فَتَحَ لَنا [لَها] باباً لَم تَذهَب إلَیهِ الأَوهامُ، فَصَلِّ [صلّ ] عَلى‌ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَافتَح لِاُمورِیَ المُتَضایِقَةِ باباً لَم یَذهَب إلَیهِ وَهمٌ، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.

به نام خداوندی که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی، ای کسی که وقتی کارها بر ما تنگ آید، دری را به روی ما می‌گشاید آنچنان که به خیال و فکر هیچ کس نرسیده باشد، از تو می‌خواهم که بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و دری به روی کارهای گره‌خورده و بسته‌شده‌ام بگشایی که هیچ ذهنی بدان نرسیده باشد. ای مهربان‌ترین مهربانان.

(صحیفه المهدی (علیه السلام)، القیومی الإصفهانی، جواد، ج1، ص22

مقاومت

جمال ریان مجری الجزیره در قالب داستان اروپایی،  مقاومت شرافتمندانه را این گونه بیان می‌کند ؛

▪️ سربازان وارد روستایی شدند به همه زنان تجاوز کردند جز یک نفر که مقاومت کرد و سرباز را کشت و سرش را برید، بعد از بازگشت سربازان زنان از خانه بیرون آمدند و گریه می‌کردند جز زنی که سرباز را کشته بود، این زن در حالی که سر بریده سرباز در دستش بود با عزت نفس و افتخار خطاب به زنان روستا گفت: آیا فکر کردید من اجازه میدهم او به من تجاوز کند بدون اینکه او مرا بکشد یا من او را کشته باشم؟(یا مرگ یا عزت)

▪️زنان روستا به هم نگاهی کردند و تصمیم گرفتند او را بکشند تا مجبور نباشند یک شخص عزتمند با آبرویِ بیشتر را تحمل کنند و همچنین مورد سرزنش شوهرانشان قرار نگیرند که چرا “مقاومت” نکردند.

 آنها شرف را کشتند تا بتوانند با عار زندگی کنند

روزهای خوب زندگی

You have to fight the bad days to get the good days of life!

باید به جنگ روزهای بد بروید تا بتوانید روزهای خوب زندگی را بدست بیاورید!

را رسیدن به موفقیت

می‌دونی دیسیپلین چیه؟ 

دیسیپلین (خود انضباطی)،، به توانایی انجام کاری گفته می شود که باید در زمان مناسب انجام شود، اعم از اینکه انجام آن کار را دوست داشته باشی و یا نداشته باشی…

 مثل وقتیه که خسته ای و می‌خوای ساعتتو خاموش کنی و بگیری بخوابی؛ اما بلند می‌‌شی و هرکاری که لازمه رو انجام می‌دی بعد میخوابی.

دیسیپلین وقتیه که تو کاری رو که براش حس و حال نداری و توان انجامشو نداری، ولی باید انجام بدی  و هر طور شده انجام می‌دی.

 پس با دیسیپلین  بعداً می‌تونی هرچیزی رو از زندگی می‌خوای به دست بیاری.

 دیسیپلین بزرگ ترین راز  برای رسیدن به هدفه.

  دنبال انگیزه نباش،  دیسیپلین داشته باش.

زندگی


این زندگی همونیه که همیشه روی خوشش رو نشون نمیده.

پس نیاز نیست همیشه بهش اهمیت بدی!

گاهی وقتا باید نقطه بذاری و دوباره شروع ‌کنی و دوباره بجنگی و دوباره بخندی…