مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
دوشنبه 99/04/16
عشق را بیمعرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیدهای افشا مکن
جمعه 99/04/06
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
دوشنبه 99/03/19
هر جا زخمی هست مرهم باشم
هر جا تردیدی هست ایمان باشم
هر جا ناامیدی هست امید باشم
هر جا تاریکی هست روشنایی باشم
هر جا غمی هست شادمانی باشم
امروز، خانه را با لبخند ترک کنید. برای شهر ، کشور و جهانتان دعا کنید. برای هر کسی که امروز با او ملاقات می کنید، دعا کنید تا ذهنتان سرشار از نور شود، دعا کنید تا راهی برای انتقال عشق الهی شوید.
دوشنبه 99/03/19
زغال های خاموش را درکنار زغال های روشن میگذارند تا روشن شود،چون همنشینی اثردارد…
ماهم مثل همان زغال های خاموشیم٬اگرکنار افرادی روشن بشینیم که گرما وحرارت دارند٬ مابه طبع آنها نور وحرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد.
“غرور “ هديه ى شيطان است
و “دوست داشتن “ هديه ى خداست ؛
و چه زشت و قبیح است وقتی
هديه ى شيطان را به رخ هم ميكشيم
و هديه ى خداوند را از يكديگر پنهان ميكنيم…
سه شنبه 99/03/13
نوع جارو كردنش كمى ناشيانه بود؛ تا حالا، در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ بنا بر شمّ پليسيم، رفتم تو نخش؛
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مخم.
در كيوسک رو باز كردم و صداش كردم «عزيز، خوبى؟ يه لحظه تشريف بيار». خيلى شق و رق، اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش، خيلى شسته رفته جواب داد: «سلام. در خدمتم سركار. مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم. نفس هاش تو سرماى سحرگاه ابر مي شد؛ به ذهنم رسيد دعوتش كنم داخل. لحنمو كمى دوستانه تر كردم: «خسته نباشى، بيا داخل يه چايى با هم بزنيم».
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف، اومد داخل و نشست. اون يكى هدفون هم از گوشش درآورد. دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه مي رفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟» گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه». كنجكاوتر شدم: «انگليسى؟! موضوعش چيه؟» گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
«فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچه چيزى رو مى خونى؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ … به خاطر شغلمه».
استكانى رو كه داشتم بالا مى بردم وسط راه متوقف كردم و با حالت متعجب تر پرسيدم: «متوجه نميشم، اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاشو يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد
و گفت: *«من استاد هستم تو دانشگاه».*
قبل از اينكه بخوام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد: «من پدرم پاكبان اين منطقه است. «آقاى عزيزى».
در مورد شما و دو تا دختر باهوش شما هم براى ما خيلى تعريف كرده جناب حيدرى پور.
من دكتراى اقتصاد دارم و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. هرچى بش ميگيم زير بار نمى ره بازخريد شه؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند».
چند لحظه سكوت فضاى كيوسك رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش. بغلش كردم و گفتم درود به شرفت مرد، قدر باباتم بدون، خيلى آدم درست و مهربونيه.
بر اساس داستانى واقعى،
به قلم على رضوى پور، روانشناس و مربى زندگى
دوشنبه 99/03/05
امام حسین (علیه السلام) :
هرکس برای رضای خدا به برادر دینی اش خدمت کند، خداوند در هنگام نیازش او را عوض خواهد داد و از گرفتاری های دنیا بیشتر از خدمت وی از او رفع خواهد کرد و هرکس غمی را از دل مؤمنی بزداید، خداوند غصه های دنیا و آخرتش را بر طرف می کند و هرکس نیکی کند، خداوند به او نیکی می کند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.
بحارالأنوار ، ج ۷۵، ص۱۲۱
كشف الغمه،ج۲،ص۲۹
پ.ن:لطفا کمک حال هم باشیم.
دوشنبه 99/02/29
«من مستحق آرامشم»
ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍمنوط به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ
و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ به ﻋﻠﺖ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ
ﻣﺎ ﺁینه ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ،ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ.
ﻣُﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ،
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ.
ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ! به ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ.
ﻭ ﺍﯾﻦ يعنى رسيدن به آرامشى بى انتها.