آورنده صبح...

آورنده صبح...
آورنده صبح...

اي آورنده صبح …

در جذبه نورت ته نشين شده ام.
هوايي چنين روشن، بي تابم مي کند.
در اين لحظات که روزي ام مقدّر خواهد شد،
مرا با دست هايي گشوده بر درگاهت برانگيز.

خدايا! بر پيمان تو صبح کرده ام
و به وعده اي که با تو داشته ام، ايمان دارم.
بايد گام هايم را محکم تر بردارم؛
وقتي با هر نشانه روشن،
بوي دوست را نزديک تر حس مي کنم،
بايد همه چيز در من آغازي تازه داشته باشد.

اين منم؛
در صبحي سرشار،
آغشته از خورشيد.

خدایا به اميد تو !

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.