مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
جمعه 03/02/21
اگر دختر داری، سرت را بالا بگیر و محکمتر قدم بردار.
اگر دختر داری مهربانتر باش و صبورتر باش و ماجراجوتر برای سفر، برای قدم زدن، رقصیدن، فیلم دیدن و موزیک شنیدن.
اگر دختر داری هر روز نوازشش کن و تواناییهاش را تشویق کن و به او بگو آدمها متفاوت هستند و هر کدام در زمینههایی موفق میشوند و نمیشود همه چیز را باهم داشت و نمیشود همه چیز را باهم خواست و این کمالگراییِ ویرانگر به او آسیب میزند.
بگو خوب است که چشمهای قشنگی دارد و لبخندهای بینظیری؛ اما از آن خوبتر تفکرات و خیالپردازیها و رفتارهای شگفتانگیزیست که دارد.
بگو اخلاق، چیز مهمیست و موفقیت چیز مهمیست و انسانیت چیز مهمیست و دوست داشتن، چیز مهمیست و مهمتر از آنها اوست؛ وقتی برای خودش، افکارش، نگاهش و انتخابهاش ارزش قائل باشد. بگو سعی کند سنجیده رفتار کند و قاطعانه انتخاب کند و پای انتخابهاش بایستد و اگر نشد فدای سرش.
بگو هرجای جهان که حوصلهی محافظهکاری نداشت و دلش خواست سنجیده و موقر نباشد و این سنجیده نبودن، به کسی آسیبی نمیزد، دیوانه باشد و لذت ببرد.
بگو دنیا به یک دختر موفقِ شاد بیشتر از یک دخترِ بسیار موفق اما غمگین نیاز دارد.
نرگس_صرافیان_طوفان
چهارشنبه 03/02/19
چرا رفت کربلا یه حلالیت از من نطلبید؟
چرا خودش شخصا منو دعوت نکرد به مادرهمسرم گفته؟
چرا فلانی یه زنگ نزد بمن تسلیت بگه؟
چرا یه تعارف نزدن بچه ی منم باهاشون بره تولد؟
چرا مادرشوهرم مثل مادرشوهر دوستم با عروسش صمیمی نیست؟
امام حسن عسکری علیه السلام:
بهترینِ افراد، کسى است که نسبت به دیگران پُر توقّع و سختگیر نباشد.
«غرر الحکم و درر الکلم، حدیث۴۹۹۷»
پرتوقع و سختگیر نباشیم♡
سه شنبه 03/02/18
محمّد بن مسلم در ضمن حديثى حكايت كند:
روزى در مدينه بيمار بودم ، امام محمّد باقر عليه السلام توسّط غلامش ظرفى كه در آن شربتى مخصوص قرار داشت و در پارچه اى پيچيده بود، برايم فرستاد.
وقتى غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم فرموده است : بايد براى درمان و علاج بيمارى خود، آن را بنوشى.
هنگامى كه خواستم آن را بنوشم ، متوجّه شدم كه آن شربت بسيار خوشبو و خنك است .
و چون شربت را نوشيدم ، غلام گفت : مولايم فرموده است: پس از آن كه شربت را نوشيدى ، حركت كن و نزد ما بيا.
من در فكر فرو رفتم كه چگونه به اين سرعت خوب شدم ؟!
و اين شربت چه داروئى بود؟ چون تا قبل از نوشيدن شربت قادر به حركت و ايستادن نبودم.
به هر حال حركت كردم و به حضور امام عليه السلام شرفياب شدم ؛ و دست و پيشانى مبارك آن حضرت را بوسيدم ؛ و چون گريه مى كردم حضرت فرمود: چرا گريه مى كنى؟
عرض كردم : اى مولايم ! بر غريبى و دورى مسافت خانه ام از شما و همچنين بر ناتوانى خويش گريه مى كنم از اين كه نمى توانم مرتّب به خدمت شما برسم و كسب فيض نمايم.
حضرت فرمود: و امّا در رابطه با ناتوانى و ضعف جسمانيت ، متوجّه باش كه اولياء و دوستان ما در اين دنيا به انواع بلا و مصائب گرفتار مى شوند، و مؤ من در اين دنيا هر كجا و در هر وضعيتى كه باشد غريب خواهد بود تا آن كه به سراى باقى رحلت كند.
امّا اين كه گفتى در مسافت دورى هستى ، پس به جاى ديدار با ما، به زيارت قبر امام حسين عليه السلام برو؛ و بدان آنچه را كه در قلب خود دارى و معتقد به آن باشى با همان محشور خواهى شد.
سپس حضرت فرمود: آن شربت را چگونه يافتى؟
عرض كردم : شهادت مى دهم بر اين كه شما اهل بيت رحمت هستيد، من قدرت و توان حركت نداشتم ؛ وليكن به محض اين كه آن شربت را نوشيدم ، ناراحتيم برطرف شد و خوب شدم.
حضرت فرمود: آن شربت دارويى بر گرفته شده از تربت قبر مطهّر امام حسين عليه السلام است ، كه اگر با اعتقاد و معرفت استفاده شود شفاء و درمان هر دردى خواهد بود.
منبع:
بحارالا نوار: ج 101، ص 120، ح 9،
اختصاص شيخ مفيد: ص 52
سه شنبه 03/02/18
زری همیشه بهم میگفت: تو پدرخوبی میشی، زری دختر همسایمون بود… تو همهی خاله بازیها من شوهر زری بودم، رضا و سارا هم بچههامون… همیشه کلی خوراکی از خونه کش میرفتم و میاوردم واسه خاله بازی، ناسلامتی مرد خونه بودم، زشت بود دست خالی بیام، یادمه یه بار پفک و یخمک و آجیل تو خونه نداشتیم منم قابلمهی نهارمون رو بردم واسه زن و بچهام وقتی رفتم تو حیاط، زری داشت به بچهها میگفت سر و صدا نکنید الان باباتون میاد… وقتی زری میگفت باباتون، جوگیر میشدم… واسه همین برگشتم تو خونه و از تو یخچال دوغ برداشتم، آبگوشت بدون دوغ مزه نداشت، نهار رو خورده بودیم که مامانم سر رسید، دید جا تره و بچه هم هست ولی آبگوشت نیست که نیست یه دمپایی خوردم، دو تا لگد، گوشمم یه نیمچه پیچی خورد، بابام که اومد خونه وقتی شاهکارم رو با پیاز داغ اضافی از مامانم شنید خندید و بهم گفت تو پدر خوبی میشی، منم ذوق مرگ شدم.
اون وقتا مثل الان نبود که بچهها از آدم بزرگها بیشتر بدونن، اون وقتا لکلکها بچهها رو از آسمون میاوردن، ولی یواشکی میاوردن که کسی اونا رو نبینه و بگه اینو بهم بده اینو نده، سوا کردنی نبود ولی من همیشه خوشحال بودم که لک لک بچه رسون منو اینجا گذاشته.
یه روز فهمیدم بابام خونه خریده و داریم ازاون محل میریم وقتی به زری گفتم کلی گریه کرد، درد گریهش بیشتر از همهی کتکهایی بود که خورده بودم منم جوگیر، زدم زیر گریه مرد که گریه نمیکنه دروغ آدم بزرگاست، تو خاله بازی ما مرد هم گریه میکرد روز آخر هر چی پول از بقیهی خرید ماست و نون و پیاز جمع کرده بودم رو برداشتم و رفتم واسه زری و رضا و سارا یادگاری گرفتم واسه زری یه عروسک گرفتم، گفت اسمش رو چی بذارم گفتم دریا، وقتی یادگاری رضا و سارا رو دادم به زری تا به دستشون برسونه واسه آخرین بار بهم گفت تو پدر خوبی میشی. گذشت و دیگه هیچوقت زری رو ندیدم تا امشب تو جشن تولد یه رفیقی خودش بود، همون چهره فقط قد کشیده بود رفیقم رو کشیدم کنار و گفتم این کیه؟ گفت زری خانوم رو میگی؟ وقتی مهمون داریم میاد کارامون رو انجام میده آخه شوهرش از داربست افتاده و نمیتونه کار کنه، گفتم بچه هم داره، گفت توکه فضول نبودی، آره یه دختر داره، دریا…
زدم از خونه بیرون با دو جمله که مدام تو ذهنم تکرار میشه
دریاخانوم لکلک بچهرسون دست خوب کسی سپردتت
زری زری زری…نمیدونم من پدرخوبی میشم یا نه ولی میدونم تو مادرخوبی شدی.
| حسین حائریان
یکشنبه 03/02/16
روزی فردی معاند؛
خدمتِ امام صادق (ع) آمد وُ به ایشان عرض کرد:
اگر روزی یکی از دوستانِ شما گناهی کند، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
امام در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید:
اگر مریض نشد چه؟
امام مجدد فرمودند:
خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید وُ این اذیت وُ آزارِ همسایه، کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد گفت:
اگر همسایا ی بد نصیبش نشد چه؟
امام فرمودند:
خداوند به او دوستِ بدی می دهد تا وی را اذیت نماید وُ آزارِ آن دوستِ بد،کفاره ی گناهانِ دوستِ ما باشد.
آن مرد گفت:
اگر دوستِ بد هم نصیبش نشد چه؟!
امام فرمودند:
خداوند همسرِ بدی به او می دهد تا آزارهای آن همسرِ بد،کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد گفت:
اگر همسرِ بد هم نصیبش نشد چه؟
امام فرمودند:
خداوند قبل از مرگ به او توفیقِ توبه عنایت می فرماید.
باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت:
وَ اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟
امام فرمودند:
«به کوریِ چشمِ توُ ما او را شَفاعت خواهیم کرد.»
عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية،ج ۱،ص:۳۴۵
شنبه 03/02/15
مامون رقی گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه سهل بن حسن خراسانى وارد شده سلام كرده نشست.
عرض كرد يا ابن رسول اللّٰه چقدر شما رئوف و مهربان هستيد شما امام هستيد چرا از حق خود دفاع نمى كنيد با اينكه بيش از صد هزار شيعۀ شمشير زن داريد.
حضرت فرمود بنشين ای خراسانى خدا جانب تو را رعايت كند.
سپس به كنيزى به نام حنيفه فرمود تنور را روشن کن. تنور افروخته شد چنانچه يك پارچه آتش گرديد و قسمت بالاى آن از شدت حرارت سفيد شد.
بعد رو به مرد خراسانى نموده و فرمود برو داخل تنور بنشین.
مرد خراسانى التماس کرد که يا ابن رسول اللّٰه مرا به آتش مسوزان و از جرم من درگذر خدا از تو بگذرد. فرمود از تو گذشتم.
در همين موقع هارون مكى وارد شد در حالی که كفش خود را با انگشت گرفته بود عرض كرد السلام عليك يا ابن رسول اللّٰه.
امام فرمود کفش را از دست بيانداز و داخل تنور بنشين. او هم کفش را انداخت و داخل تنور نشست.
امام شروع به صحبت با خراسانی كرد و از جريان هاى خراسان مثل اينكه در خراسان بوده خبر داد ، بعد فرمود ای خراسانى برو ببين در تنور چه خبر است
بجانب تنور رفتم ديدم چهار زانو در تنور نشسته. از تنور خارج شد و به ما سلام كرد.
امام عليه السّلام فرمود از اينها در خراسان چند نفر پيدا مىشود؟
عرض كرد بخدا قسم يک نفر هم نيست نه به خدا يک نفر هم پيدا نمىشود.
فرمود ما در زمانى كه پنج نفر ياور نداشته باشيم قيام نخواهيم كرد ما خودمان به وقت آگاه تریم.
المناقب ج ۴، ص ۲۳۷