بار خدایا !
تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم، کمتر از همه ام .
بنازم ان دستی که دست زورمندان بشکند بشکند دستی که بازوی ضعیفان بشکند شیشه بشکستن نباشد افتخاره سنگ سخت سنگ اگر سخت است جای شیشه سندان بشکند دست و پا گر بشکند بانسخه درمان میشود چشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشود ای خدا هرگز نبینم… بیشتر »
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم گر چنان است که روی من مسکین گدا را… بیشتر »
یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده هر سر موی حواس من به راهی میرود این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز خانهٔ تن را چراغی از دل بیدار ده نشاهٔ پا در رکاب می ندارد اعتبار مستی… بیشتر »
پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت و همه اطرافیان از این رفتار او خسته شده بودند روزی پدرش او را صدا کرد وگفت: پسر دلم می خواهد کاری برای من انجام بدهی پسر گفت:باشه پدر اورا به اتاقی برد و جعبه میخی بدستش داد و گفت: پسرم از تو می خواهم که… بیشتر »