✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

چشم آدم

 

 چند وقت پیش از آقا (آیت‌الله‌العظمی بهجت) پرسیدم: چطور می‌شود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را درک کرد؟»

 گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»

 از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه‌ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت.

 با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته باشم؟

 بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه

 سرم را انداختم پایین حساب و کتاب چشم‌هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود.


 بزرگترین مصیبت در تاریخ اسلام؟!

سوال: آیا در اسناد تاریخی دلیلی مطابق بر ادعای شیعه مبنی بر کارشکنی اصحاب نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینه خلافت امام علی علیه السلام وجود دارد؟

 پاسخ حجت الاسلام مهدی یوسف وند 

1_اسناد فراوانی وجود دارد برای نمونه حدیث_قرطاس یا همان دوات و قلم از احادیث صحیح و متواتر است که در معتبر ترین کتابهای اهل سنت مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده است. این جریان از آن جهت اهمیت دارد که بسیاری از حقایق تاریخی را روشن می کند.

2_ حديث قرطاس زمانی اهمیتش دو چندان می شود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتن آن را مصادف و قرین با هدایت و ننوشتن آن را موجب گمراهی مسلمانان می داند!. 

موضع شما در مقابل این حرف پیامبر چه خواهد بود؟!قطعا خوشحال می شوید که پیامبر مسیر هدایت را به ما و شما نشان بدهد، حضرت فرمود براي من قلم و كاغذ بياوريد تا من چيزي برايتان بنويسم كه «لن تضلوا بعده». (صحيح بخاري، ج4، ص31). بعد از اين هرگز گمراه نشويد. این درخواست پیامبر با مخالفت خلیفه دوم مواجه شد. او با گفتن «این مرد هذیان می‌گوید» مانع از نوشتن سفارش پیامبر شد‼️.

۳_ابن عباس هرگاه از این جریان یاد می کرد، می گریست و آن را بزرگترین مصیبت و ریشه همه مصیبت ها می دانست

۴_علامه شرف الدین عاملی در المراجعات، با توجه به آیات قرآن کریم، چند ایراد بر عمر بن خطاب در این ماجرا وارد کرده است از جمله:

1-پیروی نکردن از دستور رسول خدا(ص) و مخالفت با او.

2-اظهار اینکه گویا عمر از پیامبر(ص) نسبت به خواص قرآن و فواید آن داناتر است.

3-نسبت دادن هذیان‌گویی به پیامبر(ص).

۵_شیعه، این برخورد عمر بن خطاب، بر خلاف بسیاری از آیات قرآن است؛ از جمله:

وَمَا آتَاکمُ الرَّ‌سُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (ترجمه: و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، بازایستید)[ سوره حشر–۷]

۶_امام تفتازانی نویسنده کتاب مهم و معتبر اعتقادی اهل سنت می نویسد که « بعضی از صحابه از مسیر حق منحرف شده بودند و به حد ظلم و فسق رسیده بودند و آنچه که باعث شده بود صحابه به این انحراف کشیده بشوند، کینه و عناد و حسادت و خصومت و طلب ملک و ریاست و تمایل پیدا کردن به شهوت ها و لذات بوده است….علمای ما به خاطر حسن ظن خود به اصحاب پیغمبر، برای برخی از رفتارهای ایشان توجیه و تأویل ذکر کرده اند»

۷_فیلم اعتراف شیخ حسن الجناینی (الازهری) عالم سنی (از اساتید دانشگاه الازهر) بر تمرد عمر از پیامبر (ص) را در ادامه روی سایت هدانا ببینید.

 روی لینک زیر کلیک کنید و به صورت کامل همراه با اسناد و تصاویر در این باره بیشتر بخوانید:

👉 https://goo.gl/eSRyiL

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

با نشر مطالب رسانه دینی باشیم… 

🖥 www.hadana.ir

پرهیز از سه تن

امام صادق عليه السلام :  چون امير مؤمنان بر منبر بالا مى رفت ، مى فرمود : «شايسته مسلمان ، آن است كه از برادرى با سه تن بپرهيزد : 

۱_ بدكارِ بى شرم ، ۲_ احمق ۳_دروغگو . 

✅ امّا بدكارِ بى شرم ،   

رفتار خود را برايت مى آرايد و دوست دارد كه تو نيز چون او باشى ، در كار دين و قيامتت به تو كمك نمى كند و نزديك شدن به او ، مايه جفا و سخت دلى است و رفت و آمدش ننگى است براى تو .  

✅ امّا احمق ، 

تو را به خيرى راهنمايى نمى كند ، و گرچه خود را رنجه و خسته كند ، انتظار آن كه بدى را از تو دور كند ، از او نمى رود و چه بسا بخواهد به تو سودى برساند ، امّا به تو ضرر بزند ؛ پس مرگش بهتر از زندگى اش و خاموشى اش بهتر از سخن گفتنش و دورى اش بهتر از نزديكى اش است .  

✅ امّا دروغگو ، 

با او زندگى برايت گوارا نخواهد بود . سخنت را پيش ديگران مى برد و سخن ديگران را نزد تو مى آورد . هرگاه دروغى ببافد و آن را به سر رساند ، آن را با دروغ ديگرى همچون آن ، درمى پيوندد ، تا آن جا كه گاه ، سخنِ راست مى گويد ؛ امّا تصديقش نمى كنند . ميان مردم ، با دشمنى جدايى مى اندازد و در دل ها تخم كينه مى كارد . 

پس ، از خداى عز و جل بترسيد و خود را بپاييد» .

 الكافي : 2 / 639 / 1 و ص 376 / 6 

نودسال زندگی با فلاکت

 آیت‌الله مجتهدی تهرانی (ره): «کسی که به پدر و مادرش بی‌احترامی کند، خیر از دنیا و آخرت نمی‌بیند 

پیرمردی بود که حدود نود سال عمر کرد، اما نه بچه‌ای داشت و نه خانه و زندگی، خیلی با فلاکت زندگی کرد.

 من شنیدم که پدر این آدم، او را در جوانی نفرین کرده و گفته: «امیدوارم صاحب زن و بچه و خانه و زندگی نشوی»

 نود سال هم عمر کرد، اما در اثر نفرین پدر، که از او ناراضی بود، با فلاکت زندگی کرد.»

 طریق دوست/ص ۱۸

تکبر

در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلی الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد:

 یا رسول‌الله! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبری بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختی آن منبر را و متوجه شدید که از کیست؟

 آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست؟

شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم! بالای آن می‌نشستم و ملائکه پای منبر من حاضر می‌شدند، از برای آن‌ها راه بندگی حضرت منان را می‌گفتم.

 ملائکه از عبادت و بندگی من تعجب می‌کردند! هر وقت که تسبیح از دستم می‌افتاد، چندین هزار ملک برمی‌خاستند، تسبیح را می‌بوسیدند و به دست من می‌دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزی را خلق نفرموده؛ ولی یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم. و الان کسی از من بدتر و ملعون‌تر در درگاه احدیت نیست

 ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم! مبادا مغرور شوی و تکبر نمایی، چون هیچ‌کس از کارهای الهی آگاه نیست 

داستان‌هایی از ابلیس صفحه ۴۰ به نقل از خزینه الجواهر ۶۴۶

گریه امیر المومنین



روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟

مولا فرمودند:آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.

ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:شما دو توهین به من کردید:

اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،

 دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟

شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من “علی” فروش شوم؟تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی “علی” عوض نمیکنم.

آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.

مولا گریه می کردند و می فرمودند:به خدایی که جان “علی” در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست… سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند .

📚الکافی، ج ۸، کلینی

بامد مخالف نیستم به شرطی که قبله اش اروپا نباشد.

رهبرانقلاب:تقلید فرهنگی خطر خیلی بزرگی است، اما این حرف اشتباه نشود با اینکه بنده با مد و تنوع و تحول در روشهای زندگی مخالفم؛ نخیر، مدگرایی و نوگرایی اگر افراطی نباشد، اگر روی چشم و همچشمی رقابتهای کودکانه نباشد، عیبی ندارد.

لباس و رفتار و آرایش تغییر پیدا می‌کند، مانعی هم ندارد؛ اما مواظب باشید قبله‌نمای این مدگرایی به سمت اروپا نباشد؛ این بد است. اگر مدیست‌های اروپا و امریکا در مجلاتی که مدها را مطرح می‌کنند، فلان طور لباس را برای مردان یا زنان خودشان ترسیم کردند، آیا ما باید اینجا در همدان یا تهران یا در مشهد آن را تقلید کنیم؟ این بد است. 

خودتان طراحی کنید و خودتان بسازید… من می‌خواهم بگویم اگر شما موی سرتان را می‌خواهید آرایش کنید، اگر می‌خواهید لباس بپوشید، اگر می‌خواهید سبک راه رفتن را تغییر دهید، بکنید؛ اما خودتان انجام دهید؛ از دیگران یاد نگیرید. ۸۳/۴/۱۷

دستگیری

در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی می‌کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.

 همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.

 دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‌اند، پرسیدم: او کیست؟گفتند: شیخ شهر است.

من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور و توجهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم.

 در راه پیرمردی را در مغازه‌ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‌اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است،

با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود. لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم.

 او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، به اینجا بیاید،پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور!

سیده می‌گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‌اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباس‌های فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراک‌ها را به ما داد و آن شب را به‌راحتی سپری کردیم.

 در نیمه‌های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر (ص) بر بالای سرش بلند شد.

در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‌رود و پیامبر (ص) از او روی می‌گرداند

عرض می‌کند: یا رسول‌الله (ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‌کنی؟

فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید.

پیامبر (ص) فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده ، در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‌زد و می‌گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است.

 شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت:

نمی‌گذارم او را ببینی. شیخ گفت: می‌خواهم این هزار دینار را به او بدهم.

گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‌پذیرم.

 وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‌ای من هم دیده‌ام من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است.

سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان شده‌ایم‼️

 ارشاد القلوب الی الصواب، ج 2، ص: ۴۴۵

احترام قرآن...

یک روز حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری در مجلس عقد، برای خواندن خطبه، به منزل کسی رفته بودند. شخصی که قرآن را برای سفره عقد می‌برده است. در پله‌ها به ایشان می‌رسد، او به احترام آقا صبر می‌کنند تا حضرت آقا بروند، اما آقا می‌فرمایند: «شما قرآن را جلوتر ببرید، من پشت سر شما خواهم آمد»

دکتر احمد مسجد جامعی می‌فرمود: نقل است. که یک بار هیأت عزاداران حسینی در بازار در منزل حضرت آیت‌الله العظمی حاج سید احمد خوانساری مشغول سینه‌زنی بودند، در پشت سر سینه‌زنان، قرآنی بر طاقچه بود. حضرت آقا با شتاب آمدند و قرآن را از پشت سر هیات سینه‌زنی برداشتند که مبادا به کلام‌الله بی‌احترامی شود.

 مرحوم آیت‌الله «سید عبدالکریم کشمیری» می‌فرمودند: از حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری پرسیدم: شما هر روز چقدر قرآن می‌خوانید؟ فرمودند: «هر سه روز یک ختم قرآن موفق می‌شوم یعنی هر روز ده جزء و اگر کلمات کتاب‌ها ریز باشد نمی‌توانم ببینم و بخوانم، ولی قرآن حتی اگر کلماتش ریز هم باشد، آن‌ها را می‌بینم و می‌توانم بخوانم.»

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ «محمود انصاری قمی» می‌فرمودند: روزهای آخرین حیات حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری، همه روزه به دیدار ایشان می‌رفتم. در آخرین روز که از اذان صبح خدمتشان بودم و ایشان بر بستر احتضار آرمیده بود، با تمام فرسودگی بدن و بیماری شدید، با سرعت قرآن می‌خواندند و فرصتی برای صحبت به کسی نمی‌دادند. عرضه داشتم: امید که همیشه سالم و ماندگار باشید، چرا این قدر با سرعت قرآن می‌خوانید؟ فرمودند: «آری، این چنین است، چون فرموده‌اند ظهر که فرا رسد خواهم رفت، پس در این ساعات پایانی، به سرعت قرآن را می‌خوانم که با قرآن بروم!»

توصیه به خواب کم


 شیخ محمدرضا نعمانی (از جوانان همراه شهید صدر): شهیدصدر وقتی در حال تفکر و مطالعه بود کاملاً از دنیای پیرامونش بریده می‌شد و این چیزی نیست که کسی به سادگی بتواند خودش را به آن عادت بدهد.
 به یاد ندارم که شهید صدر حتی در گرم‌ترین روزهای تابستان غرق در خواب شود. حتی در همان روزهای گرم و در حالی که به سن پنجاه‌سالگی نزدیک شده بود هم از کتاب‌هایش جدا نمی‌شد، درحالی‌که [در آن گرمای نجف] جوان نیرومند و بانشاط هم توان مقاومت در برابر وسوسه خواب را نداشت.

 آری در سال آخر عمر شریفش که نیروی بدنی‌اش [بر اثر فشارهای حکومت بعثی و شرایط حصر] تحلیل رفته بود، کمتر از یک ساعت در رختخوابش دراز می‌کشید.

 وقتی مرا در خواب می‌دید، به من می‌گفت: من خودم را به خواب عادت نداده‌ام، چون عمر کوتاه است. تو که هنوز جوانی چرا خودت را به خواب عادت می‌دهی؟!

 در یکی از روزهای بسیار گرم تابستان که بعد از ناهار خوابیده بودم، ایشان مرا بیدار کرد و گفت: وقتی من هم‌سن تو بودم روزانه حدود بیست ساعت درس می‌خواندم و حتی در آن ۴ ساعت دیگر هم که می‌خوابیدم خواب‌های علمی می‌دیدم و برای همین خوابم هم خواب معمولی نبود و در خواب می‌دیدم که مشغول مطالعه یا حل مسائل علمی و فقهی هستم. اگر شب و روز بخوابی، همه زندگی‌ات را با خواب سپری خواهی کرد.

 
مداحی های محرم