✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

سواد زندگی


خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند

و رفتنش چیزی از آن کم…!

حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد.باید که جای پایش در این دنیا بماند.

آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود. 

نیامده ایم تا جمع کنیم، آمده ایم تا ببخشیم، آمده ایم تا عشق را ؛ایمان را ، دوستی را با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم

آمده ایم تا جای خالی ای را پر کنیم که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس! بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت.

آمده ایم تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم…

پس بهترین بازی خود را به نمایش بگذاریم…

زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آناز همه هستی خود مایه بگذاریمتا قصری باشکوه از مهربانی محبت ،عشق و دوستی بنا کنیم

و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریمو برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم …

مقایسه ممنوع!

هی نشستیم و گذاشتیم ما را مقایسه کنند، 

“از دختر عموت یاد بگیر!”

“فلانی رو ببین چقدر موفقه!”

“نصف توئه، ببین به کجا رسیده!”

یا که بدتر،

خودمان، خودمان را مقایسه کردیم!

“چرا مثل فلانی توی فامیل درآمد ندارم؟”

“چرا مثل فلانی از زندگیم راضی نیستم؟”

“چرا مثل فلانی خونه و ماشین خوب ندارم؟”

“چرا مثل فلانی توی فلان دانشگاه دولتی قبول نشدم؟”

و هزار جور چرای مختلف و قیاس های اعصاب خرد کن دیگر که خودمان بریدیم و خودمان هم دوختیم!

نپرسیدیم فلانی که خودمان را با او مقایسه میکنیم،

واقعا تماما مثل و مانند ماست؟زندگی را مثل ما گذرانده؟مشکلاتش، دغدغه هایش، خوشی هایش، آرزوهایش، همگی با ما برابر بوده اند؟فرصت هایش چطور؟ یا زحمتی که برای رسیدن به آن جایگاه کشیده؟

بدون در نظر گرفتن تمامی عوامل، هیچوقت،تکرار میکنم،هیچوقت نمیشود و نباید دو چیز را مقایسه کرد،

آن هم دو آدم کاملا متفاوت!

تنها کسی که باید خودمان را با او مقایسه کنیم،خودِ دیروزمان است!

تنها چیزی که باید مقایسه کنیم،حال امروزمان با دیروز است!

باقی مقایسه ها را بخواهیم یا نه،مردم خود به خود برایمان انجام میدهند،حداقل خودمان به آنها دامن نزنیم!

کتاب

عاشق کتابم….خدایا این عشق را از من نگیر…


راستگوترین، بی‌توقع‌ترین، مفیدترین و همیشگی‌ترین رفیق برای هر کسی کتاب است. 

مارک_تواین

انصاف داشته باشیم

یكی از اطرافیان شیخ رجبعلی خیاط نقل می كند كه:پارچه هایی را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد،

از قیمتش پرسیدم، گفت: دو روز كار می برد، چھل تومان؛

روزی كه رفتم لباسھا را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود،

 گفتم: فرموده بودید چھل تومان؟!

پاسخ دادند: فكر كردم دو روز كار می برد

 ولی یك روز كار برد…

امام علی (علیه السلام) :

انصاف برترین فضیلتھا است.

پ.ن: مادرجونم فرش گرفت بُردخونه دو روز فقط وسایل خونه رو جابجا کردیم شاید فرش جور بشه ولی نشد که نشد الان بردیم پس بدیم میگه ۱۵٪ از پولتون رو کم میکنم

میگم :چرا آخه؟!ما که استفاده نکردیم در ثانی گفته بودیم که اگر مشکل پیش اومد برمیگردونم ولی در کمال تعجب دیدم میگن دیر آوردید

گفتم:خب جمعه تعطیل بود ما بخاطر همین نیاوردیم ولی همش دو روزه زیاد نیس که!!

میگه:خانم قانون همینه 

گفتم :انصافت رو شکر ایشون مادر منه کلی پس انداز کرده تا توانسته این فرش رو بگیر بعد شما میایید سر هیچ کلی پول ازش کسر میکنید!!!

خدایاااا به کجا میریم؟!؟!

دلتنگی


دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی

خشن تر

عصبی تر

کلافه تر

و تلختر

با اطراف هم کاری نداری

همه اش را نگه میداری

دقیقاسرهمان کسی خالی میکنی که دلتنگش هستی

پ.ن: دلم گرفته ؛دیدی یه وقتایی احساس میکنی زمین وزمان دست به دست هم میدن تا حسابی حالتو بگیرن، الان من اونجوریم احساس میکنم تو خلاء هستم خلاء کامل بیصدای بیصدا انگاری وجود ندارم …

سیاهدانه


امام رضا علیه السلام:

هر بیماری را درمان میکند بجز سام

عرض شد:سام چیست؟

فرمودند:مرگ است

طب الائمه،ص۵۱

ترک نماز

​​

 پیامبر رحمت (صلی الله علیه واله وسلم) می فرمایند:
هرگاه کسی نماز صبح را نخواند،فرشته ای از آسمان او را صدا می‌کند: ای_زیانکار

 و هرگاه نماز ظهرش را نخواند،فرشته ای به او می‌گوید: ای_خیانتکار

 و هرگاه شخص نمـاز عصرخود را نخواند، گوید: ای_بی_دین

 و اگر نمــاز مـغرب خـود رانخواند، گویـد: ای_کافر

 و اگر شخص نماز عشاءرا ترک کند، گوید: وای_برتو که در تو

هیچ خیر و منفعتی نیست.

 همچنین رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) می فرمایند:

در جهنم یک وادی است که از شدت عذاب آن،

جهنمیان هر روز هفتاد مرتبه از آن می‌نالند

و در وادی، خانه ای از آتش

و در آن خانه چاهی قرار دارد

که در آن چاه تابوتی است و در آن تابوت

ماری است که هزار سر دارد

و در هر سری هزار دهان

و در هر دهان هزار نیش است

و این جایگاه کسانی است

که نمـاز نمی‌خوانند و شراب می‌نوشند.

وسائل الشیعه،ج۳

۴۰سالگی انقلاب مبارک

می آییم...


کارگران حضرت زهرا (س) 

  تابستان 1363 كه در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادري به همراه دو دخترش برخورد كردم كه در حال درو كردن گندم‌هايشان بودند. فرمانده‌ي گروهان، ستوان آسيايي به من گفت: “مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع كنيم و برويم گندم‌هاي آن پيرزن را درو كنيم.”

به او گفتم: “چه بهتر از اين! شما برويد گروهان خود را بياوريد تا با آن پيرزن صحبت كنم." 

جلو رفتم، پس از سلام و خسته نباشيد گفتم: “مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بيرون برويد تا به كمك سربازان گندم‌هايتان را درو كنيم. شما فقط محدوده‌ زمين خودتان را به ما نشان دهيد و ديگر كاري نداشته باشيد.” پيرزن پس از تشكر و قدرداني گفت: “پس من مي‌روم براي كارگران حضرت فاطمه‌ زهرا (سلام الله عليها) مقداري هندوانه بیاورم.”

ما از ساعت 9 الي 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو كرديم. بعد از اتمام كار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از اين فرصت استفاده كردم و رفتم كنار پيرزن، به او گفتم: “مادر چرا صبح گفتید مي‌روم تا براي كارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بياورم! شما به چه منظور اين عبارت را استفاده كرديد؟ “

پیرزن گفت : “ديشب حضرت فاطمه‌ زهرا(سلام الله عليها) به خوابم آمد و گفت: “چرا كارگر نمي‌گيري تا گندمهايت را درو كند؟ ديگر از تو گذشته که اين كارهاي طاقت‌فرسا را انجام دهي.”

من هم به آن حضرت عرض كردم: “اي بانو تو كه مي‌داني تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسيده است و درآمدمان نيز كفاف هزينه كارگر را نمي‌دهد، پس مجبوريم خودمان اين كار را انجام دهيم.”

بانو فرمودند: “غصه نخور! فردا كارگران از راه خواهند رسيد.” بعد از اين جمله از خواب پريدم.

امروز هم كه شما اين پيشنهاد را داديد، فهميدم اين سربازان، همان كارگران حضرت مي‌باشند. پس وظيفه‌ي خود ديدم از آنها پذيرايي كنم.”

بعد از عنوان اين مطلب، ناخودآگاه قطرات اشك از چشمانم سرازير شد و گفتم: سلام بر تو اي دخت گرامي پيامبر (سلام الله عليها) فدايت شوم كه مارا به كارگري خودقابل دانستي.

—راوی: سرگرد مسلم جوادي ‌منش

- منبع: كتاب “نبردميمك”