✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

عید غدیر

 

علی علی یاعلی

عید غدیر ستاره بارون زمین

هرجا که هستید

همه یه یاعلی بگید

حیدر امیر

علی امیر المومنین

علی علی یا علی

….

 

معجزه غدير، امضاى الهى


واقعه ى عجيبى كه به عنوان يك معجزه، امضاى الهى را بر خطوط پايانى واقعه ى غدير ثبت كرد ماجراى ‘حارث فهرى‘ بود. در آخرين ساعات از روز سوم، او با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت:

 

اى محمد! سه سؤال از تو دارم:

آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟

آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟

آيا اينكه درباره ى على بن ابى طالب گفتى: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيّ مَوْلاه...’، از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟

 

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:

‘خداوند به من وحى كرده است و واسطه ى بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده ى پيام خدا هستم و بدون اجازه ى پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم’.

حارث گفت:

خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست.

سخن حارث تمام شد و به راه افتاد خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد.

بعد از اين جريان، آيه ى ‘سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ…’ [ سوره ى معارج: آيه ى 21 ] نازل شد.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.

 

با اين معجزه، بر همگان مسلّم شد كه ‘غدير’ از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.

 

از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه ى منافقان آن روز و طول تاريخ شد كه همچون حارث فهرى فكر مى كنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند و بعد از آنكه مى دانند ولايت على بن ابى طالب عليه السلام از طرف خداست صريحاً مى گويند ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس ولايت على عليه السلام را نپذيرد، خدا و رسول را قبول ندارد و كافر است.

 

 


[ بحارالأنوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 3:15 ص 56 و 57 و 129 و 144. الغدير: ج 1 ص193. لازم به تذكر است كه نام ‘حارث فهرى’ در روايات به اسمهاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نامها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد. ]

السلام علیک یا أمیرالمومنین

 

 

رود فرات طغيان کرد و به اندازه اى زیاد شد که اهل کوفه از غرق شدنشان ترسیدند ، پس مردم از اين بلا به امیرالمومنین علی علیه السلام پناهنده شدند.
حضرت بر أَستر [ قاطر ] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار شده و مردم در رکاب او مى آمدند، چون به کنار رود فرات رسيد از مرکب پايين آمد، وضو گرفت در گوشه اى که مردم او را مى ديدند مشغول نماز شد و دعاهايى که بيشتر مردم مى شنيدند قرائت فرمود، سپس به طرف فرات رفت چوبى که در دست داشت بر آب زده و فرمود:
« به خواست خدا کم شو! »

آب آن قدر فرو رفت که ماهيان کف دريا ديده شدند، بسيارى از آنها به حضرت ٬ به عنوان اميرالمؤمنين سلام کردند [ یعنی مثلا گفتند السلام علیک یا أمیرالمومنین ]
و عده اى از آنها از قبيل جِرِّىّ ، مارماهى ، زِمّار سخنى نگفتند ؛

مردم متعجب شدند که چرا بعضى از ماهی ها سخن گفتند و برخى ساکت ماندند،

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند : خداى متعال ماهيان حلال گوشت را به سلام بر من به نطق در آورد و ماهيان حرام گوشت را از گفتگوى با من ممانعت فرمود.


مرحوم شیخ مفید بعد از نقل این جریان در کتاب إرشاد ٬ میفرمایند :

 و اين خبر مشهورى است و در شهرت مانند شهرت خبر گفتگوى گرگ با پيغمبر و تسبيح سنگ ريزه در کف دست آن حضرت و ناله درخت به آن جناب و سير کردن عده بسيارى را با غذاى اندک مى باشد.
و کسى که بخواهد به چنين معجزه اى اعتراض کرده و طعنه بزند مساوى با آن است که معجزات پيغمبر را قبول ننموده و اعتراض نماید.

منبع : الارشاد / شیخ مفید ج ۱ ص ۳۴۷_۳۴۸ __ إثبات الوصیة ص ۱۲۸

 

پاداش عجیب افطار دادن به روزه داران در روز عید غدیر

 

 

عن عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الْعَبْدَلِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ وَ عَلَى آبَائِهِ وَ أَبْنَائِهِ يَقُولُ: مَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً وَ فِئَاماً، فَلَمْ يَزَلْ يَعُدُّ حَتَّى عَقَدَ عَشَرَةً، ثُمَّ قَالَ: أَ تَدْرِي مَا الْفِئَامُ؟ قُلْتُ: لا، قَالَ: مِائَةُ أَلْفٍ، وَ كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَطْعَمَ بِعَدَدِهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ فِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ سَقَاهُمْ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ. (بحارالأنوار،ج98، ص303 به نقل از اقبال الأعمال)

علیّ عَبدَلی گفت: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هر کس روز غدیر به روزه دار مؤمنی افطار دهد، پاداش کسی را خواهد داشت که به فئام فئام نفر، طعام داده باشد و حضرت تا ده فئام شمردند و سپس فرمودند: آیا می دانی هر فئام چقدر است؟ عرض کردم: خیر، فرمود: یعنی صد هزار نفر. سپس حضرت در ادامه فرمود: و نیز پاداش کسی را خواهد داشت که به همین تعداد(ده فئام)، پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحین را در حرمِ خداوندِ عزّوجلّ، در روز گرسنگی و تشنگی، اطعام کرده و آب داده باشد.

 

 قالَ الْفَيَّاضُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الطُّوسِيُّ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ مَوْلانَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ، وَ بِحَضْرَتِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ خَوَاصِّهِ قَدِ احْتَبَسَهُمْ عِنْدَهُ لِلْإِفْطَارِ مَعَهُ، قَدْ قَدَّمَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ الطَّعَامَ وَ الْبُرَّ. (بحارالأنوار،ج98، ص322 به نقل از العدد القويّة)

فیاض نقل می کند که در روز غدیر نزد حضرت رضا علیه السلام بودم. حضرت عده ای از یاران خاصّ خویش را برای افطار نگاه داشت، و برای خانواده ایشان نیز غذا و گندم فرستاد.

 

عنْ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ فِی خُطْبَتِهِ فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ: مَنْ أَفْطَرَ مُؤْمِناً فِي لَيْلَتِهِ فَكَأَنَّمَا فَطَّرَ فِئَاماً وَ فِئَاماً يَعُدُّهَا بِيَدِهِ عَشَرَةً، فَنَهَضَ نَاهِضٌ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَا الْفِئَامُ؟ قَالَ مِائَةُ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ. (وسائل ‏الشيعة، ج10، ص445 به نقل از مصباح المتهجّد)

حضرت رضا علیه السلام از پدران گرامی خویش علیهم السلام نقل می کند که امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای که روز غدیر خواند، چنین فرمود: كسى كه روز غدیر به مؤمن روزه داری افطار دهد، گویا مانند كسى است كه فئام نفر افطار داده است و با دست خود تا ده فئام شمرد. پس يك نفر از جاى برخاست و پرسید: ای امیرالمؤمنین! منظور شما از فئام چند نفر است؟ حضرت فرمود: فئام معادل است با صد هزار پيغمبر، صدّيق و شهيد است.

 

 قالَ الرِّضَا علیه السلام: هُوَ يَوْمُ تَفْطِيرِ الصّائِمينَ. (اقبال الأعمال، ص778 به نقل از کتاب النّشر و الطّی)

حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر، روز افطار روزه داران است.

 

خاطره ای شنیدنی

 

 خاطره‌ای شنیدنی از استاد شفیعی کدکنی:

حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می‌کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست‌های چروک و آفتاب‌سوخته! دست‌هایی که هر وقت آن‌ها را می‌دیدم دلم می‌خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ‌وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می‌کردم و در آخر بر لبانم می‌گذاشتم.

نمی‌دانم شما شاگردان هم به این پی برده‌اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می‌شدم از چادر کهنه سفیدی که گل‌های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود، حس می‌کردم؛ چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می‌گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می‌کشیدم…

اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ‌وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی‌های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.

از پله‌ها بالا می‌آمدم که صدای خفیف هق‌هق گریه مردانه‌ای را شنیدم، از هر پله‌ای که بالا می‌آمدم صدا را بلندتر می‌شنیدم…

پدرم بود، مادر هم او را آرام می‌کرد، می‌گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی‌گذارد ما پیش بچه‌ها کوچک شویم! فوقش به بچه‌ها عیدی نمی‌دهیم!… اما پدر گفت: خانم! نوه‌های ما، در تهران بزرگ شده‌اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما…

حالا دیگر ماجرا روشن‌تر از این بود که بخواهم دلیل گریه‌های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه‌های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه‌های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود، بوسیدم.

آن سال، همه خواهر و برادرانم از تهران آمدند مشهد، با بچه‌های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ “عمو” و “دایی” خطابم می‌کردند.

پدر به هرکدام از بچه‌ها و نوه‌ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین؛ که رفتم سرِ کلاس.

بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود، گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته‌ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.

گفتم: این چیست؟

گفت: “باز کنید؛ می‌فهمید".

باز کردم؛ 900 تومان پول نقد بود!

گفتم: این برای چیست؟

گفت: “از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی، بچه‌ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.”

راستش نمی‌دانستم که این چه معنی می‌تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!

مدیر گفت: از کجا می‌دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟

گفتم: نه، فقط حدس می‌زنم، همین.

در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می‌دهد.

روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود؛ که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم…

گفتم: “چه شرطی؟”

 

گفت: بگو ببینم، از کجا این را می‌دانستی؟!

 

گفتم: هیچ شنیده‌ای که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران، به آن‌ها پاداش می‌دهد؟!

 

?مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا?
(سوره مبارکه انعام، آیه شریفه ۱۶۰)

 

عید غدیر

 

 پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله:

ولايَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وِلايَةُ اللّه‏ِ و حُبُّهُ عِبادَةُ اللّه‏ِ وَ اتِّباعُهُ فَريضَةٌ مِنَ اللّه؛

ولايت على‏ بن ابی‌طالب عليه‏ السلام ولايت خدا و محبّت او عبادت خدا و پيروى از او فريضه‌اى از جانب خدا است.

? بشارة المصطفى ، ص 16

 

جنگ نرم یعنی مدیریت حب و بغض یک ملت.

 

جنگ نرم یعنی مدیریت حب و بغض یک ملت.

ببینید که حب و بغض کودک ایرانی چگونه مدیریت شده است.

 

میلاد امام هادی علیه السّلام مبارک باد

به خدا دوستت دارم...

 

 

* نماز تمام شده بود و پیامبر هنوز در مسجد بود. به سؤالات مردم جواب می‌داد و به کارهایشان رسیدگی می‌کرد. ناگهان صدای شیون‌هایی پی در پی، آرامش نیمروز را در هم شکست. پیامبر و یارانش فوری بیرون رفتند ببینند چه خبر شده، که تشییع جنازه محقرانه‌ای نظرشان را جلب کرد. چهار مرد سیاه پوست و غریب، جنازه‌ای را بر دوش می‌بردند و عده‌ی کمی هم پشت سر جنازه بلند بلند گریه می‌کردند.

 

* همه ایستاده بودند و به آن‌ها نگاه می‌کردند که پیامبر به پیشواز جنازه رفت. پیامبر فرمود: «آن را زمین بگذارید». مردان شانه خم کردند و جنازه را روی زمین گذاشتند و کنار ایستادند. پیامبر کنار جنازه نشست و روی آن را باز کرد. مرد سیاه پوستی بود که چشمانش بسته بود و لبخندی محو گوشه‌ی لب‌هایش نشسته بود. پیامبر رو به مردم فرمود: «چه کسی این مرد را می‌شناسد؟»

 

* قبل از آنکه کسی حرف بزند، امیرالمؤمنین علی (ع) گفت: «من، یا رسول الله!» این برده‌ی بنی ریاح است که هر وقت مرا می‌دید، می‌گفت: به خدا قسم دوستت دارم!»

 

* پیامبر روی جنازه را پوشاند و دست بر شانه امیرالمؤمنین گذاشت و فرمود: شهادت می‌دهم که جز مؤمن تو را دوست نمی‌دارد و جز کافر تو را دشمن نمی‌دارد.»

 

- دانش‌نامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایه قرآن و حدیث، ج 11، ص 253، ش 6045

ویژگی‌های غدیر خم

 واقعه‌ای با جمعیت و بیعتی بی‌نظیر!
سخنرانی و خطبه‌ای کم‌نظیر!
ماجرایی که ابلاغش تکمیل رسالت است…