✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

اخلاص در عمل

وقتی شهید مصطفی چمران ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل داد، عدّه ای از اقشار مختلف مردم «پیر» ، «جوان» ، «متأهل» و «مجرد» به ایشان پیوستند.

ایشان هر چه اصرار می کرد که به این سپاهیان و نیروهای مردمی مختصر حقوقی بدهد قبول نمی کردند. در حالی که در بین آن ها افرادی بودند که زن و بچه داشتند.

تا این که شهید چمران چاره ای اندیشید که آن ها مجبور شوند پولی را دریافت کنند. به همین دلیل پول را خدمت حضرت امام خمینی (رحمه الله) برد و از ایشان درخواست کرد تا آن پول ها را تبرک کنند.

شهید چمران با خود گفت اگر پول های تبرکی را به رزمنده ها بدهم آن ها حتماً آن را قبول خواهند کرد و دیگر بهانه ای برای ردّ کردن آن ندارند. لذا برای هر کس به حسب عائله و شرایطی که داشت مبلغی را معین کرد. برای یکی سه هزار تومان، برای دیگری پنج هزار تومان و …

اوّلین نفری را که صدا زد تا پولش را بدهد، جلو آمد که با نهایت تعجب دید یک اسکناس صد تومانی برداشت و گفت اگر تبرّک امام است، همین کافیست و بقیه هم همین کار را انجام دادند.

آن ها مردانه در کنار فرمانده ی خود در راه خدا جنگیدند و بسیاری از آن ها به درجه ی رفیع شهادت رسیدند و خود فرمانده هم در دهلاویه شربت شهادت نوشید و به یاران شهید خود پیوست. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

… و آن ها رفتند، امّا ما چگونه زندگی می کنیم و چگونه خواهیم رفت؟! 

رشد

کسی که می‌خواهد مسیری را به سمت رشد برود، ابتدا گروهی از شیاطین شروع می‌کنند به فریب‌دادن تا او را از صحنه، منحرف کنند و رو به ضعف بکشانند. گروهی از آن‌ها علائم مسیر را پاک می‏کنند؛ مثلاً اگر باید به سمت راست برود، تابلوهای نشانگر جادّه را به سمت دیگر می‏گذارند.

از این نوع کیدها زیاد به کار می‏برند. مؤمن اگر به همراهی یاد خدا حرکت کند، دلش لحظه‌به‌لحظه به خدا وصل است و کید شیطان به جایی نمی‏رسد.

 برای مؤمن، نیرو‏های حق و نور، به‌صورت یک شهاب از ناحیه‌ی الطاف حق می‏ آید؛ گروهی از شیاطین را از بین می‏ برد و کیدهای آن‏ها را باطل می‏کند.

 نیت و توجّه و توکل به حق‌تعالی، نقشه‏ های باطل آن‏ها را نقش‌ برآب می‏ کند؛ مگر اینکه ذخیره‌ی منفی، منفی‌گرایی و پشتوانه‏ های شهوانی در درون دل ـ مثل ریاست‌خواهی و دنیاطلبی ـ به قدری زیاد باشد که باعث شود انسان از خودش ضرر ببیند و وسوسه‌ی شیطان در او تأثیرگذار شود؛ وگرنه کید شیطان به خودی خود نمی‏ تواند یک نفر را از راه، منحرف کند بلکه فقط مُعدّ و زمینه‌ساز انحراف قرار می‌گیرد.

باید درباره‌ی این موضوع کار شود که چرا این‌قدر برای شیطان امکانات هست؟ در روایات نقل شده است: 

«شیطان مانند خون، در رگ‌وریشه‌ی بنی‌آدم است.»

 ولی در نهایت، کیدش ضعیف است؛ چراکه بشر، ابزاری در دست دارد که اگر کید شیطان، قوی هم باشد، می‌تواند آن را از بین ببرد و الا جبر می‌شود.( رک: اصول كافي ج6، ص 18)

افرادی که در راه باطل می‏روند، خیلی امور دست‌به‌دست هم داده است تا این‌ها به راه باطل رفته‌اند؛ یکی از آن‌ها این است که آن‌ها می‏توانسته‏ اند خوب باشند، ولی خوب نشده‌اند؛ یعنی اراده‌ی خودشان هم دخالت داشته است؛ وگرنه وسوسه‌ی شیطان به‌ تنهایی کسی را به باطل و گمراهی نمی‌کشاند.

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری

‌ ‌

معاهدات بین المللی

 رهبرانقلاب، در دیدار روز چهارشنبه نمایندگان مجلس:

- معاهدات بین‌المللیِ خلاف مصالح کشور نباید پذیرفته بشود

مجموعه سخن‌نگاشت‌های بیانات رهبرانقلاب در دیدار با نمایند مجلس، به مرور در آدرس زیر منتشر میشود:

http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=39979

خوشا به حال شیعیان 

 

🔵 امام موسى کاظم (ع)

طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ‏ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً وَ طُوبَى لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

 خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزارى از دشمنان ما پایدار ماندند، آن‌ها از ما و ما از آن‌هاییم. همانا آنان امامت ما را پذیرفتند، ما هم آن‌ها را به‌عنوان شیعیان خود پذیرفتیم. خوشا به حال آن‌ها و باز هم خوشا به حال آن‌ها، آن‌ها به خدا قسم در درجه ما و در کنار ما در روز قیامت‌اند.

بحارالانوار(ط - بیروت)/ج‏51/ص151

هرچه هست دردنیاست

ملّامحسن_فیض کاشانی، آن عارف بالله، صاحب کتاب کلمات مکنونه و کتب عرفانی و اخلاقی و علمی دیگر، در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ الطائفه، شیخ_طوسی را می‌بیند، به شیخ طوسی عرضه می‌دارد که آقا! آنجا چه خبر است؟

شیخ طوسی می‌فرماید:

آنجا چه خبر است؟ 

اینجا خبری نیست، خبرها آنجاست،

ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب می‌کند و می‌گوید من عرض کردم: 

آقا! خبر آن‌ طرف است، 

این‌ طرف که خبری نیست،

شیخ طوسی می‌گوید: 

خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آنجاست و این‌ طرف، خبری نیست،

 هر چه این‌ طرف هست از آنجا آمده است.

فقط به تو بگویم: 

ای محسن! 

بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس می‌خورم که می‌توانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم،

 تعبیر عجیبی دارد، می‌فرماید: 

اگر می‌دانستید که اینجا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) چقدر ارزش دارد، آن‌ وقت می‌فهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّ‌لین دعا، این است 

«اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور».

ذکر

ذكر زياد گفتن، بدون توجه باعث بیماری ماليخوليا مي ‏شود.

شخصي به ديگري گفت: اين ختم أمن يجيب را چه طور ده بار خواندي و به نتيجه رسيدي؟! دیگران تعداد زیادی از اين ختم را مي‏ گویند تا به نتيجه‏ برسند!

طرف مقابل گفته بود: آن‏هائي كه عددهاي زياد مي‏ گويند براي اين است كه، از ميان آن تعداد زياد، يك بارش را اين جوري ‏بگويند كه من گفتم. 

بعضی در ده عدد أمن يجيب یک بارش را جوري با توجه و شکستگی مي ‏گويند كه جوابش را مي ‏گيرند؛ در حالی که بعضی دیگر با هزار بار گفتن آن هم ‏نمي ‏توانند يك مرتبه‏ اش را طوري بگويند كه جواب بشنوند.

کانال رسمی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری

‌ ‌

لذت هم میخواهیم باید دست از دنیا برداریم 

 

کسی که خیال کند در دنیا راحتی نصیبش می شود به خطا رفته است.

 مثل اینکه کسی خیال می کند می تواند زمستان را تنها با یک پیراهن به خوبی سپری کند. چنین کسی اصلا زمستان را نشناخته است.

☑️ آنکه این نظام را آفرید قسم یاد کرد که اینجا جای آسایش نیست؛

 یکی فشار مالی دارد، یکی فشار خانوادگی، یکی فشار سیاسی، یکی فشار اجتماعی، 

هرکس مشکلی دارد، آسایش در بهشت است!

 آدم باید خیلی عوامانه بیندیشد که خیال کند اینجا محل راحتی است.

چنین کسی اصلا نمیداند این چند سال زندگی یعنی رنج!

⚜ خدا قسم یاد کرده و فرموده است: “لقد خلقنا الانسان فی کبد” (همانا ما انسان را در رنج آفریدیم). ⚜

از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی

نتیجه خود پسندی

🔹قال علی علیه‌السلام: مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْه.

🔸هرکس از خود راضی شد، ناراضیان از او فراوان می‌شوند.

نهج‌البلاغه(صبحی صالح)، ص۴۷۰

دل

استـاد پناهیـان :

مواظب باشیم ” دلـمان ” جایی نرود

که اگر رفت باز گرداندنش کار سختی است وگاهی محال است.

اگر برگردد معلول و مجروح و سرخورده باز میگردد

مراقب باشیم “دل” ارام ،

سربه هوا و عاشق پیشه است

وخیلی سریع ” انــس ” میگیرد.

اگر غفـلت کنیم میرود و خودش را به چیزهای ” بی ارزش ” وابسته میکند.

حجاب من

رمان حجاب من | zeinab z

قسمت بیست وچهارم

با خنده رفتیم داخل کافی شاپی که همیشه میریم آخه اونجا ذرتم دارن
تا سفارشمونو بیارن حرف زدیمو از دانشجو شدن ذوق مرگ شدیم
تا خوردنمون تموم بشه ساعت 7 شد
حساب کردیم اومدیم بیرون
زنگ زدم آژانس دوباره بیاد دنبالمون
_مریم بیا بریم تا ماشین میاد یه فیلم بخرم
مریم_ وای تو خسته کردی فیلمو. تو این فیلم فروشرو آخرش میلیاردر میکنی ببین کی گفتم
_ مریم جونم بیا بریم دیگه
مریم_ باشه قیافتو اونجوری نکن
_ آخ جون. عاشقتم
خندید
رفتیم دوتا فیلم گرفتم که آژانس اومد سریع نشستیم د برو که رفتیم
رسیدیم خونه ی مریم اینا
مریم_ کاری نداری؟
_نه. پس هفته ی دیگه میبینمت
مریم_ باشه. خداحافظ
_خداحافظ
رفت تو درو بست
چند دقیقه بعد منم رسیدم خونمون
این دو هفته خیلی بی قرار بودم و استرس داشتم برای دانشگاه ولی بالاخره با هر زور و زحمتی که بود گذشت هرچند برام چند قرن گذشت
ساعت 10 صبح کلاس دارم و الان ساعت 8
تو ماشین نشستیم در حال رفتن به دانشگاه دو ساعت زودتر راه افتادیم اخه 1 ساعت تا دانشگاه فاصله داریم
به نازنین پیامک دادم که تو راهم
اونشب که رفتیم خونه ی طاها اینا با نازنین دوست شدم شمارشو ازش گرفتم میدونست خیلی ذوق دارم گفت هروقت داری میری بهم پیام بده من از 6 صبح بیدارم منم بهش پیام دادم که کلی باهام شوخی کرد
ازش خیلی خوشم اومده دختر خیلی خوبیه
یه نگاه به مریم کردم. خندم گرفت
لباس ست لی و شال همرنگشون به اضافه ی کتانیه لی پوشیده بودیم باکوله ای که دو هفته پیش گرفتیم
همه ی اینارو باهم گرفته بودیم برای همین تصمیم گرفتیم همینارو بپوشیم تیپمون کاملا شبیه هم شده بود البته اگه چادر
منو فاکتور بگیریم
.
.
بالاخره بعد از کلی استرس رسیدیم
_ وااو مَری اینجا چگده بزرگه
مریم_ کوفتِ مَری آدم باش
_ اه تو هم یه چیزایی میگیا مگه فرشته ها میتونن آدم باشن
مریم_ البته از نوع عزرائیل
_تو حسودی چشم دیدن نداری پس هیس شو
مریم_ برو بابا
_ مریم کدوم طرف باید بریم
مریم_ نمیدونم
_ بیا از یه نفر بپرسیم
دور و برمو نگاه کردم یه دختررو دیدم رفتم سمتش مریمم کشیدم دنبال خودم ازش پرسیدم ترم اولیای کامپیوتر کلاسشون کجاست؟ بهم گفت و راه افتادیم سمت کلاس
اووف بعد از کلی گشتن بالاخره پیدا کردیم کلاسو
_تو در بزن
مریم_ اصلا حرفشو نزن
_ اه مریم
میدونستم هرچی بگم فایده نداره، میشه ماجرای همون یاسین خوندن. در جریانین که؟
در زدم و بعد بازش کردم
سرمو بردم تو به جایگاه استاد نگاه کردم فهمیدم استاد نیست
یه عالمه دختر و پسر نشسته بودن و با باز شدن در برگشته بودن سمت ما
داشتم آب میشدم از خجالت
به زور و زحمت در حالی که سرمون پایین بود زیر اونهمه چشم رفتیم تو
دنبال جا گشتیم همه پر بودن
همینجور داشتم نگاه میکردم که یهو چشمم خورد به….
خودش بود
محمد بود داداش طاها
ابروهام بالا رفتن دیدم دوستش بهش یه چیزی گفت اونم سرشو برگردوند سمت من
ابروهای اونم بالا رفتن
یه لبخند اومد روی لبش و اروم سلام کرد منم با یه لبخند محجوب سرمو تکون دادم
چشمم افتاد به دوتا صندلیه خالی دقیقا کنار محمد بقیه ی جاهارم نگاه کردم هیچ جا خالی نبود فقط همون دوتا بودن
سرگردون به مریم نگاه کردم
_مریم فقط اونجا خالیه
بهش نشون دادم
مریم_ خب حالا بریم بشینیم
دو نفری رفتیم همون سمت
من جلو بودم و مریم پشت سرم پس وقتی رسیدیم من دقیقا مونده بودم جلوی صندلی کناریه محمد