مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
جمعه 99/04/06
ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺷود
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ زیباتر ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ یاﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ
ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩیگرﺍﻥ ﻫﻢ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشیم
جمعه 99/04/06
آدم شیشه کثیف رو پاک میکنه
حسش خوب میشه،
ببین دلو پاک کنی چی میشه ؟!
از هر کی بدی دیدی
همین الان ببخش و کینه رو بریز دور
دلتو پاک کن از هر چی کینه است
جمعه 99/04/06
گفتیم که آدم باید خیلی بیشتر از اینکه دنبال یادگیری باشه باید دنبال “عمل کردن” باشه.
گاهی وقتا داشتن یه کوه علم و آگاهی یه ذره میتونه به آدم قدرت روحی بده ولی انجام یه عمل کوچک کلی باعث بزرگ شدن روح انسان میشه.
خب حالا اگه بخوایم با عمل کردن، روح خودمون رو بزرگ کنیم راهش چیه؟
آفرین! مبارزه با راحت طلبی.
خوب دقت کنید: در اولین مرحله از مبارزه با راحت طلبی باید یه حرفی رو همیشه برای خودمون مرور کنیم:
من باید کارای شخصیم رو خودم انجام بدم. من نباید برای انجام کارای شخصیم به کسی دستور بدم
این “اولین قدم” برای شروع مبارزه با راحت طلبی هست.
کلا سعی کن تا اونجا که میشه برای کارای شخصیت به کسی دستور ندی.
اگه مثلا یه لیوان آب میخوای تا خواستی به مادرت یا همسرت یا به دیگری بگی بیاره، همون موقع صبر کن!
بزن تو گوش راحت طلبیت و خودت بلند شو و لیوان آب برای خودت بیار.
اینجوری نفست رو تربیت کن. هوای نفس طوریه که اگه برای تربیتش وقت نذاری ول میشه و پس فردا توی زندگی بیچارت میکنه…
تمرین: برای کارای شخصی به کسی دستور ندیم. و خودمون انجام بدیم
به نقل از کانال تنها مسیر آرامش
جمعه 99/04/06
امام على عليه السلام:
خوشرفتارى، بر محبّت دلها میافزايد
حُسنُ الصُّحبَةِ يَزيدُ في مَحَبَّةِ القُلوبِ
غررالحكم، حدیث4812
پنجشنبه 99/04/05
درس اول
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
____________________
درس دوم
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها، زشت یا زیبا نکن
________________
درس سوم
پیرو خورشید یا آیینه باش
هر چه عریان دیده ای افشا مکن
__________________
درس چهارم
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
____________________
درس پنجم
دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای، حاشا مکن
__________________
درس ششم
زر بدست طفل دادن ابلهی ست
اشک را نذر غم دنیا مکن
___________________
درس هفتم
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
پنجشنبه 99/04/05
فردی نزد امام حسین(ع)آمد و گفت:
من گناه می کنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من این ها را می دانم ولی نمی توانم گناه نکنم و باز گناه می کنم
امام حسین علیه السلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند،
او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمی شود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است)
امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد.
مرد فکری کرد و گفت: این هم نمی شود.(چون همه جا ملک خداوند است)
امام فرمودند: حداقل روزی که گناه می کنی روزی خدا را نخور، گفت:نمی توانم چیزی نخورم…
امام فرمودند: پس وقتی فرشته مرگ” عزرائیل” آمد و تو را خواست ببرد تو نرو.
مرد گفت: چه کسی می تواند از او فرار کند.
امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن،
مرد فکری کرد و گفت: نمی شود.
امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسان تر است؟
او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسان تر از فرار کردن از خداست.
بحار االانوار؛جلد78؛صفحه؛126
چهارشنبه 99/04/04
خداى عزوجل مى فرمايد: هرگاه ياد من بر بنده ام غالب شود، خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم و چون خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم عاشق من شود
و من نيز عاشق او گردم و چون عاشق يكديگر شديم حجاب ميان خود و او را بر دارم و عشق خود را بر جان او چيره گردانم، چندان كه مانند مردم دچار سهو و غفلت نمى شود، سخن اينان سخن پيامبران است، اينان براستى قهرمانند
كنزالعمال، ج ۱، ص۴۳۳، ح۱۸۷۲
چهارشنبه 99/04/04
می گویند: روزی شاه عبّاس در اصفهان به خدمت عالم زمانه، شيخ بهایی رسيد. پس از سلام و احوالپرسی، از شيخ پرسيد:
در برخورد با افراد اجتماع، اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است
يا تربيت خانوادگی شان؟
شيخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد، همان است.
ولی، به نظر من “اصالت” ارجح است.
و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنيد که “تربيت” مهمّ تر است.
بحث ميان آن دو بالا گرفت و هيچ يک نتوانستند يکديگر را قانع کنند.
به ناچار شاه برای اثبات حقّانيّت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند.
فردای آن روز، هنگام غروب، شيخ به کاخ رسيد.
بعد از تشريفات اوّليّه، وقت شام فرا رسيد. سفره ای بلند پهن کردند.
ولی، چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاريک بود.
در اين لحظه، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه، شمع به دست حاضر شدند و آن جا را روشن کردند.
در هنگام شام، شاه دستی پشت شيخ زد و گفت ديدی گفتم: “تربيت” از “اصالت” مهمّ تر است.
ما اين گربه های نااهل را اهل و رام کرديم.
که اين نتيجه ی اهمّيّت “تربيت” است.
شيخ در عين اين که هاج و واج مانده بود، گفت: من فقط به يک شرط حرف شما را می پذيرم و آن، اين که فردا هم گربه ها مثل امروز چنين کنند.
شاه که از حرف شيخ سخت تعجّب کرده بود، گفت:
اين چه حرفی است. فردا مثل امروز و امروز هم مثل ديروز!
کار آن ها اکتسابی است که با تربيت و ممارست و تمرين زياد انجام می شود.
ولی، شيخ دست بردار نبود که نبود.
تا جایی که، شاه عبّاس را مجبور کرد تا اين کار را فردا تکرار کند.
لذا، شيخ فکورانه به خانه رفت.
او وقتی از کاخ برگشت، بی درنگ دست به کار شد.
چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد.
فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشريفات همان و سفره همان و گربه های بازيگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم ديروز را تاکيدی بر صحّت حرف هايش می ديد.
زير لب برای شيخ رجز می خواند. که در اين زمان، شيخ موش ها را رها کرد.
در آن هنگام، هنگامه ای به پا شد؛ يک گربه به شرق، ديگری به غرب، آن يکی شمال، و اين يکی جنوب…..
اين بار شيخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهريارا !
يادت باشد اصالت گربه، موش گرفتن است؛ گرچه “تربيت” هم بسيار مهمّ است. ولی، “اصالت” مهمّ تر است.
يادت باشد با “تربيت” می توان گربه ی اهلی را رام و آرام کرد؛
ولی، هر گاه گربه موش را ديد، به اصل و “اصالت” خود بر می گردد.
و اين است: حکايت بعضی تازه به دوران رسيده ها.