مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
شنبه 00/10/25
پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبيش بيشتر از بديش نشود، شيطان بر پيشانى او بوسه مى زند و مى گويد: اين چهره اى است كه روى رستگارى را نمی بیند.
مشکاه الانوار/ص۱۶۹.
جمعه 00/10/24
سلام امام زمانم
کم نکن سایه ی لطفت ز سرم آقاجان
گرچه من جنس خرابم بخرم آقاجان
آنقَدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر
از غم و غصه ی تو بی خبرم آقاجان
اللهم عجل لولیک الفرج
پنجشنبه 00/10/23
شب جمعه است،شب زیارتی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام
از راه دور سلام میفرستیم به تو آقاجان
اَلسَّلاَمُ عَلَي الْحُسَيْنِ
وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلَي أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ
پنجشنبه 00/10/23
پنجشنبه و یاد اموات و درگذشتگان
مرحوم حضرت آیت الله بهجت ره :
هیچ عملی به اندازه ی صلوات نمی تواند به اموات کمک کند و به دادِ آنها برسد.
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
سه شنبه 00/10/21
زنگ ساعت به صدا در آمد. دستش را به سمت آن برد. زنگ ساعت را خاموش کرد. ساک دستیاش را روی مبل گذاشت. به طرف آشپزخانه رفت. یخچال را باز کرد یک لیوان شیر برای خوردش ریخت و خورد. لیوان را در درون ظرفشویی گذاشت.به سمت اتاق رفت: «رویا! نمیخوای بلند شی؟ من دارم میرم … کاری نداری؟»
رویا خودش را به خواب زد و جواب نداد.
میدونم بیداری، یعنی خداحافظی هم نمیخوای بکنی؟!
رویا باز هم چیزی نگفت.
آرین در اتاق را آرام بست تا مادر بزرگ همسرش خواب زده نشود. طولی نکشید خانم جون ضربهای به در اتاق نواخت. رویا از تختخواب بلند شد. دستپاچه اشکهایش را پاک کرد. خانم جون در را باز کرد. بی مقدمه گفت: «شوهرت رو با کم محلی راهی کردی!»
رویا نمیدانست چه بگوید. فقط لبش را گاز گرفت. خانم جون در حالی که به چشم های رویا خیره بود.:«ببین! مادر جون، شوهرداری کردن راه و رسم داره، باید با روی خوش شوهرت رو بدرقه میکردی!»
دو روز تعطیلی آخر هفته رو رفت خونهی خواهرش شهرستان.
خب، چه اشکالی داره؟ تو چرا نرفتی؟ آرین بهم زنگ زد که دو روز میره شهرستان، منو آورد پیش تو که تنها نباشی.
خب! مجبور نبود بره، یه دفعه عید میرفتیم.
زن باید همدل و همزبون مردش باشه، این در رو می بینی؟ اگه لولایش با هم چفت نشه، اصلا به درد نمی خوره.
مادر جون! دوست نداشتم، برم.
دخترجون! ناز کردن هم حدی داره، از حد که بگذره به جای عزیز شدن، آدمو خوار میکنه. حالا خود دانی.
خانم جون دستی به زانویش کشید و از اتاق بیرون رفت.نزدیک غروب صدای زنگ گوشی رویا بلند شد:«بابا! چی شده!؟»
مامانت، از چهار پایه افتاده دستش در رفته، الان از دکتر اومدیم.
الان حالش خوبه؟
آره، دکتر مسکن داده، خوابیده.
خانم جون به رویا گفت: «بهتره یه سری به مادرت بزنم، دو ساعت دیگه میام پیشت.»
خانم جون کمی صبر کنید، یه زنگ بزنم.
شماره آرین را گرفت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «صبح رفتارم خیلی بد بود، ببخش … خانم جون رو با اسنپ می فرستم خونه مادرم که دستش در رفته.»
حتما با خانم جون برو، بمون خونه مادرت میام دنبالت.
ممنونم، خیلی با محبتی.
بعد از خداحافظی گوشی را قطع کرد و به خودش گفت :«خونش توی شیشه کردی … که چی؟! می خواد بره کمک خواهرش؟»رویا سرش را پایین انداخت در حالی که صورتش سرخ شده بود.
داستانک
همسرداری
به قلم نرگس
یکشنبه 00/10/19
?در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.
?فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی میگذراند تا از این راه رزق حلالی بهدست آورد.
?یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچههای شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین میگذارد و کمر راست میکند.
?صدایی توجهش را جلب میکند؛ میبیند بچهای روی پشتبام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، میافتی!
?در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک میشود و ناغافل پایش سُر میخورد و به پایین پرت میشود.
?مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند:
نگهش دار!
?کودک میان آسمان و زمین معلق میماند. پیرمرد نزدیک میشود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
?جمعیتی که شاهد این واقعه بودند، همه دور او جمع میشوند و هرکس از او سوالی میپرسد.
?یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
?حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونهای واقعه را تفسیر میکنند، به آرامی و خونسردی میگوید:
خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید.
?من کار خارقالعادهای نکردم بلکه ماجرا این است که یک عمر هرچه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یک بار هم من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
?اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
?تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
?که خواجه خود روش بنده پروری داند
پنجشنبه 00/10/16
امام صادق علیه السلام فرمودند:
علیکم بالزهراء، استغیثوا باسمها ونادوا مولاتکم فاطمة، وحینئذ تقضى حاجتکم، وتنالون مطلبکم.
بر شما باد به حضرت زهرا ، به اسم او استغاثه کنید و مولای خود فاطمه را صدا بزنید تا حاجت های شما برطرف شود و به مرادتان برسید.
الأسرار الفاطمیة/ ص ۳۸.
پنجشنبه 00/10/16
پیام رهبر انقلاب به مناسبت تشییع شهدای گمنام
سلام بر شهیدان گمنام، گمنام در میان خاکیان و معروف در عرصه افلاکیان. فداکارانی که پس از گذشت سالیان دراز از لحظه شهادتشان کشور را با رائحه معنویت و جهاد، معطّر میسازند و پرچم افتخار به خونهای ریخته شده در راه اسلام و قرآن را، بیش از پیش به اهتزاز در میآورند.
تقارن تشییع پیکر این مسافرانِ به خانه برگشته، با روز شهادت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها مبشّر ابدیّت یاد و خاطره آنان و مژدهبخش خیر کثیری است که از ناحیه آنان برای کشور امام زمان روحیفداه فراهم خواهد آمد انشاءالله.
به ارواح طیبه این شهیدان و به چشمها و دلهای منتظر پدران و مادران و همسران آنان سلام و درود میفرستم و فضل و رحمت فزاینده پروردگار را برای همه آنان مسألت میکنم.
شنبه 00/10/11
دعایی که بر طبق روایت امام صادق علیه السلام در زمان غیبت امام زمان علیه السلام بایستی خوانده شود
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى
خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستادهات را نشناختهام، خدایا فرستادهات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستادهات را به من نشناسانی حجّتت را نشناختهام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه میشوم.
امام صادق(علیهالسلام) فرمود:
به همین زودی به شما شبههای میرسد، پس میمانید بدون نشانه و راهنما و پیشوای هدایتگر ، و در آن شبهه نجات نمییابد مگر کسیکه دعای غریق را بخواند،
گفتم: دعای غریق چگونه است؟
فرمود: میگویی
{يَا اللّٰهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَىٰ دِينِكَ}
{ای خدا، ای بخشنده، ای مهربان، ای زیر و روکنندهی دلها، دلم را بر دینت پا برجا کن}
شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۳۵۱ – ۳۵۲
پنجشنبه 00/10/09
الإمام عليّ عليه السلام:
كُلُّ قَولٍ لَيسَ لِله فيهِ ذِكرٌ فَلَغوٌ.
هر سخنى كه در آن يادى از خدا نباشد، سخنى بی فایده است.
بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۴۵.
گاهی خود سخن مستقیماً یاد خداست و گاهی نتیجه آن سخن زنده شدن یاد خداست مثلاً شهید شهریاری درباره ریاضی و فیزیک و حاج قاسم سلیمانی درباره فنون جنگیدن حرف می زنند ولی نتیجه این سخن گفتن تقویت مومنین [زنده شدن یاد خدا در جامعه] و تضعیف کافرین خواهد شد.