مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
جمعه 96/10/15
شهیدان امانی، گل محمدی و کاشفی از سربازان گمنام امام زمان عج روز چهارشنبه بر اثر درگیری با عوامل ضدانقلاب در منطقه مرزی پیرانشهر در استان آذربایجان غربی به فیض شهادت نائل آمدند.
روابط عمومی وزارت اطلاعات طی اطلاعیهای از درگیری با یک گروه تروریستی در پیرانشهر و دستگیری اعضای این تیم خبر داد. «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ به آگاهی ملت شریف ایران میرساند یک تیم مسلح تروریستی که با ماموریت انفجار، کشته سازی و قتل مردم بیگناه برای تداوم بخشی به اغتشاشات اخیر وارد ایران شده بود در پیرانشهر تحت رصد اطلاعاتی قرار گرفت که حین درگیری با سپر قرار دادن یک خانم روستایی اقدام به تیراندازی به سمت ماموران اعزامی کردند و در طی آن سه نفر از سربازان گمنام امام زمان (عج) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. در جریان این درگیری یک تن از تروریستها کشته و چند تن از آنها نیز زخمی شدند. همچنین تعدادی ادوات شامل پنج قبضه سلاح کلاشینفک و خشاب مربوطه، چهار قبضه نارنجک، لباس نظامی، کولهپشتی تجهیزات نظامی و دفترچه یادداشت حاوی رهنمود لازم برای ایجاد ناامنی و اغتشاش کشف و ضبط گردید. شایان ذکر است پیش از این سه گروه تروریستی در غرب کشور شناسایی و دستگیر شده بودند.»
پنجشنبه 96/10/14
خدایا دلم تنگ است و آزرده زخمهای زمانه امان از کفم بریده است.خدایا چه بسیار گله دارم اما نه از تو ای خدای مهربانم٬ بلکه از هم کیشانم.
از اینان که در ظاهر حق بندگی ات را بجای آورند و معترف به حضورت هستند و در باطن مسلحند به خنجری جهت خراشیدن دل مجروح بندگان بی دفاعت.
خدایا چه بسیار گله دارم از آنان که هر روز به رنگی نو در میآیند روزی به رنگ تواند رنگ نور محبت صفا و عشق و روزی دیگر آنها را نمی شناسم.
خدایا چه حس غریبی است تنهایی و سردرگمی. کدامین رنگ را ثباتی است و به کدامین آنان می توان اعتماد کرد؟
خدایا پناهم ده و مرا بسوی خود بخوان که خسته ام از این نامردمیها
خدایا به ازا سنین عمرم زیستم و بسیار دیدم و جز نیکی چیزی را به ذهن نسپردم. بدیها را خوب انگاشتم و دل را فقط جایگاه محبت قرار دادم. خدایا خسته ام و توانم رو به افول می رود.
خدایا مرا بس است. مرا بسوی خود بخوان که حتی رنج آن جهان را به زیست دنیوی فعلی ترجیح می دهم.
خدایا من از عاقبت نیز بیمناکم. ولی گر رنج نیز فقط از سوی تو باشد باکی نیست چون تو محقی بر من.
خدایا به تو التماس می کنم. این روزها نفس کشیدنم نیز زمینی شده و در بند حصار تن. چندی است هر شب به امید نبودن صبحی دیگر می خوابم و با لبخندی سوی تو می آیم و باز روز بعد رنگی نو می بینم.خدایا به تو پناه می برم که تو بر درد دلشدگان آگاهی.
خدایا سکوتم از بی سخنی نیست مرا لبریز نکن٬ بگذار گله هایم فقط برای تو باشد.
پنجشنبه 96/10/14
همیشه دقت کنیم که فقها و مراجع تقلید، معمولاً “حکم” را بیان میکنند و تشخیص “مصداق” به خود افراد بر میگردد. به عنوان مثال: فقه و فقیه میگویند: «نوشیدن خمر و مشروبات الکلی حرام است»، حالا اگر کسی یک لیوان مایع در دست بگیرد و بپرسد: “این چطور؟"؛ این دیگر همان مصداق است. یعنی شخص باید خودش ببیند که آن مایع مشمول خمر یا مشروبات الکی میشود یا خیر؟ در مورد ارتباطات و فضای مجازی هم همینطور است.
دقت شود که اسلام نه با علم مشکل دارد و نه با تکنولوژی؛ بلکه جایگاه، هدف، چگونگی و چرایی استفاده و نتایج حاصله از آن است که مورد بحث قرار میگیرد. اگر یکی بپرسد: “حکم مصرف قلم، کاغذ، چاقو … و یا فراگیری علم پزشکی، علم مهندسی، علم نجوم، علم موسیقی …، و یا انجام کاری (چه نماز باشد و چه بازیگری) چیست؟ پاسخ روشن است. در ذات قلم، کاغذ، علم، ابزار یا بازیگری که چیز حرامی نیست، بلکه هدف، نیت، چگونگی و چرایی استفاده است که حلال یا حرام بودن را معین میکند و تشخیص این مصادیق به خود فرد بر میگردد. اگر نمازِ قربة الی الله میخواند، خوشا به حالش، اگر ریایی میخواند، بدا به حالش. اگر برای فساد علم میآموزد و یا از تکنولوژی استفاده میکند، وای بر روزگار، دنیا و آخرتش حتما اشکال دارد
صفحات: 1· 2
سه شنبه 96/10/12
در محضر شیخ بهایی
آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست،زيرا :
اگر بسيار كار كند، میگويند احمق است!
اگر كم كار كند، میگويند تنبل است!
اگر بخشش كند، ميگويند افراط ميكند!
اگر جمعگرا باشد، میگويند بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد میگويند لال است!
اگر زبانآوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگويند رياكار است!
و اگر نكند مےگويند كافراست و بیدين!
لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد وجز از خداوند نبايد از كسی ترسيد.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
سه شنبه 96/10/12
خیلی اشکش را نگه میداشت، توی چشمش، همسرش فقط یکبار گریهاش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش میگفت: «ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا میخواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما عطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمیخواست. بارها میشنیدم که میگفت (اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای) بلند هم میگفت از ته دل …»
صبح روز بعد از خاکسپاری، خانوادهاش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا (س)، سر قبر صیاد. اما پیش از آنها کسی دیگری هم آماده بود آقا که گفت «دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شدهام.»🌷
شهید علی صیاد شیرازی
سه شنبه 96/10/12
در جنگ جمل ، طلحه و زبير ، هيچكدام به دست نيروهاى اميرالمؤمنين كشته نشدند. حضرت امير قبل از جنگ به زبير گفتند بيا تا با تو صحبت كنم. زبير آمد جلو ، در گوش زبير گفتند ، زبير! يادت هست كه ما با هم در يك صف در كنار پيامبر مي جنگيديم ؟ پيامبر يكبار از تو پرسيدند نظرت راجع به على چيست؟ تو گفتى على را دوست دارم. پيامبر گفتند، اما تو بعداً با على مي جنگى و تو آنجا يكّه خوردى ؟ زبير يكمرتبه آن ماجرا يادش آمد ، برگشت و به ياران خودش گفت اين جنگ درست نيست ، ما اشتباه كرديم، حقّ با على است، اسلحه را زمين گذاشت و ميخواست جبهه را ترك كند .
پسرش و برخى ديگر از نيروها گفتند چه شد؟ ترسيدى؟! گفت نه، علی يك جمله اى را از پيامبر نقل كرد كه من فراموش كرده بودم، حديثى از پيامبر را يادم آورد كه ترسيدم. آنها گفتند زبير تو چشمت به شمشير على افتاده و ترسيده اى ، چرا بهانه مي آورى كه حديث پيامبر يادم آمده ؟ چطور الان احاديث پيامبر يكهويى يادت آمد؟! زبير گفت نه، واقعاً به ياد فرموده پيامبر افتادم اما بخاطر اينكه فكر نكنيد من ميترسم به لشگر على حمله ميكنم، شمشير كشيد و حمله كرد به طرف نيروهاى اميرالمؤمنين….
اين قسمت ماجرا خيلى زيبا است. حضرت امير فهميدند چه شده است. فهميدند كه زبير پشيمان شده امّا در رودربايستى گير كرده، چون خودش اين لشگر را به منطقه آورده و حالا نميتواند يكمرتبه بگويد من نمي جنگم. اين وسط گير كرده است. حضرت امير فورى به نيروهايشان پيغام دادند كه زبير به هر سمتى از لشگر ما كه آمد، به رزمنده ها بگوييد كه جلويش نايستند و متوارى شوند. وانمود كنيد كه او قوى است و ما ترسيديم و عقب نشينى كرديم. اين كار حضرت خيلى زيبا بود. زبير به جناح چپ حمله ميكرد، راه ميدادند و ميامد جلو، رجز ميخواند و قدرت نمايى ميكرد و بر ميگشت، به سمت راست ميامد، جلوى راهش را خالى ميكردند. دو سه دور زد و شجاعت خود را نشان داد كه براى يارانش معلوم شود كه نترسيده است. بعد برگشت و به پسرش و بقيه گفت ، ديديد من نترسيده ام! گفتند بله ، شجاعت تو را ديديم
زبير گفت پس من ديگر نمي جنگم و جبهه را ترك كرد . در پشت جبهه يكى از نيروهاى خودش آمد و گفت كجا داريد تشريف مي بريد؟ گفت من پشيمان شدم از جنگ با على، گفت عجب! بچه هاى مردم را آوردى به خط مقدم و جنگ دارد شروع ميشود، سر بزنگاه داريد تشريف مي بريد؟ اينجورى نميشود و از پشت زبير را ترور كرد و كشت…در روايت دارد وقتى خبر به حضرت امير رسيد، براى زبير اشك ريختند. چون به هرحال آنها همرزم همديگر بودند، سالهاى سال در جبهه ها، عليه كفار در كنار هم جنگيده بودند.
بخشی از سخنرانی استاد رحیم پور با عنوان “على از فتنه ميگويد” سال١٣۸٨
دوشنبه 96/10/11
“بهروزرسانی “را که فقط برای انواع بازیها، نرمافزارها و برنامههای کامپیوتری نگذاشتهاند …
گاهی هم آدم، باید افکارش را به روز کند! طرز فکرش را ارتقا بدهد ، حال و هوایش را تازه کند ،
مثلاً دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی بهجز غم و اندوه ندارد،
رها کند بعضی وابستگیها را که حال و روزش را به هم میریزندافسوسها را …غصهها را …نگرانیها را …و تمام تلخیهایی که بوی کهنگی گرفتهاند
گاهی بایدیک گوشهی دنج نشست؛زندگی را نو کرد و یک “من” تازه ساخت با باورهایی جدید و افکاری رو به رشد …
باور کن لازم است هرازگاهی خودمان را هم "بهروزرسانی” کنیم.
دوشنبه 96/10/11
خواجه ابومنصور، وزیر سلطان طغرل، مردی دانا و لایق، قوی النفس و باشخصیت و خداپرست و درستکار بود.
او در انجام وظایف دینی مراقبت کامل داشت. معمولاً همه روزه پس از ادای فریضه صبح مدتی روی سجاده مینشست و ادعیه و اذکاری میخواند. پس از آن که آفتاب طلوع میکرد جامعه وزارت را میپوشید و به دربار میرفت.
روزی سلطان طغرل، وزیر را قبل از طلوع آفتاب احضار کرد. مأمورین به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند. امر پادشاه را ابلاغ نمودند، ولی وزیر به گفته آنان توجهی نکرد و همچنان به خواندن ادعیه ادامه داد. مأمورین بیاعتنایی او را بهانه کردند و به عرض رساندند که وزیر نسبت به اوامر پادشاه احترام نمیکند و با این سخن، سلطان طغرل را بهسختی خشمگین کردند.
وزیر پس از فراغت از عبادت سوار شد و به دربار آمد. بهمحض ورود، شاه با تندی به وی گفت: “چرا دیر آمدی؟”
وزیر در کمال قوت نفس و اطمینان خاطر عرض کرد: “ای پادشاه، من بنده خداوندم و چاکر سلطان طغرل! تا از بندگی خدا فارغ نشوم نمیتوانم به وظایف چاکری پادشاه قیام نمایم.”
گفتار محکم و پر از حقیقت وزیر، شاه را سخت تحت تأثیر قرار داد و دیدهاش را اشکآلود کرد. به وزیر آفرین گفت و سفارش کرد که همواره به این روش ادامه بده و بندگی خدا را بر چاکری ما مقدم بدار، تا از برکت آن امور، کشور همواره بر نظم صحیح استوار بماند.
جوامع الحکایات، ص ۱۷۳. کودک از نظر وراثت و تربیت، ج ۲، ص ۴۴۶
یکشنبه 96/10/10
رهبر معظم انقلاب: بعضیها در فضای فتنه، این جملهی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار!
اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار».
این معنایش این است که به هیچ وجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه.
«لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود…
گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است.
در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند.
۱۳۸۸/۰۷/۰۲
شنبه 96/10/09
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام: مَن وَثِقَ بثلاثَةٍ كانَ مَغرورا: مَن صَدَّقَ بما لا يكونُ، و رَكَنَ إلى مَن لا يَثِقُ بهِ، و طَمِعَ فيما لا يَملِكُ؛
امام صادق عليه السلام: هر كه به سه چيز اعتماد كند، گول خورده است:
ميزان الحكمه جلد۸ صفحه ۳۷۰