موضوع: "مناسبت"

ربیع الاول


از بوی عود، خاک، صدای خیزران و تازیانه کربلا که گذر کنیم، عطر ربیع است که دل‌ های صیقل داده محرم و صفر را، به ماه شادی اهل بیت (ع) فرا می‌ خواند. همان ماهی که چون عطر بهار نارنج در نسیم می ‌پیچد و شمیم روح‌ انگیز تسبیح آل طه را به جان عاشقان هدیه می ‌کند. 

آری ربیع‌الاول، اولین کوچه بعد از «صفر»…

ماهی که آبستن است میلاد مبارک خاتم ‌الانبیا، محمد مصطفی (ص) و همچنین موسس مذهب شیعه جعفری، حضرت صادق(ع) را… 

ربیع الاول ماه هجرت است، هجرت پیامبر نور (ص) از مکه به مدینه که سر فصل زرین دین مبین اسلام بود… 

ربیع رایحه‌ای دارد از جنس عطر گل نرگس؛ چرا که آغاز امامت پر برکت حضرت بقیة اللّه (عج) به گیسوی این ماه زینتی بی بدیل بخشیده  است. 

عظمت دیگر این ماه از آن جهت است که ماه رخداد واقعه عظیم «لیلة المبیت» است، شبی که حضرت علی (ع) در بستر پیامبر آرمید تا جان پیامبر را از توطئه در امان دارد. 

چقدر آخر این ماه سخت و سنگین است


چقدر آخر این ماه سخت و سنگین است

تمام آسمان و زمین بی قرار و غمگین است

اعمال روز اربعین


۱- «زیارت امام حسین (علیه السلام) و زیارت اربعین»

در این روز زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (علیه السلام) روایت ‌شده که فرمود: 

“علامت مؤمن پنج چیز است:

1- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن

2- و زیارت اربعین را انجام دادن

3- و انگشتر بر دست راست کردن 

4- و جَبین (پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن 

5- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است." 

۲- «غسل اربعین و توبه»

۳- بعد از نماز صبح 100 مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)

۴- 70 مرتبه تسبیحات اربعه

۵- بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس 70 مرتبه استغفار

۶- غروب اربعین 40 مرتبه لا اله الا الله

۷- بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام

 

وسائل الشیعه‌ ج 10، ص 373

 وعده ی ما پنجشنبه (روز اربعین) ساعت 10 صبح، پشت بام خانه ها، قرائت زیارت اربعین

 امام صادق علیه‌السلام به سُدیر فرمود: آیا زیاد به زیارت حسین علیه‌السلام می‌روی؟

 سدیر گفت: آقاجان راهم دور است، نمی‌توانم.

 امام فرمود: در‌منزلت غسل کن، به بام خانه برو، به سوی قبر حسین علیه‌السلام اشاره کن و به او سلام بده، برایت زیارتش نوشته می‌شود.

                                                                                    وسایل الشیعه جلد 14 صفحه 578

به تو از دور سلام


مرحوم حاج اسماعیل دولابی: 

فقط صابر باشید و بهره برداری کنید.

 راه کربلا بسته است و نمی‌توانم بروم..

 از بسته شدن راه هم یک جور استفاده کن_که بسوزی و بسازی و از دور سلام کنی.

این فقه تو است،تفقّه می‌کنی که چکار کنی.

 امام علیه السلام فرموده است که چکار کنیم. فرموده است غسل کن و وضو بگیر. بالای بام خانه‌ات برو و رویت را به طرف کربلا کن.

اَلسّلامُ عَلَیکَ یا أباعبدالله سلام کن و از حضرت اباعبدالله جواب می‌شنوی.آنها سلام را جواب می‌دهند… بلکه گاهی جواب آنها سبقت در سلام است… زیرا آنها سبقت در سلام دارند. جدّشان این جور بود. همیشه سبقت در سلام داشت.

هروقت بالای پشت بام رفتی؛ حواست جمع باشد، ممکن است اول او سلام کرده باشد… به سیاق جد بزرگوارشان، این جورند و بر ما سبقت سلام دارند؛ سبقت رحمت و فضل دارند، سبقت احسان دارند، زیرا آنها اخلاق خدا را دارند.

منبع: برگرفته از طوبای محبت

اللهم عجل لولیک الفرج 

السلام علیک یا اباعبدالله

معرفت پشه ها



​برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، 

رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.

فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم.

اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. 

و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها…

جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ “کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟” گفتم نه! 

ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.

می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!

همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!

نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.

وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.

پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!

توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟

شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.

گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟

با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است… 

می گفت “نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!” می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.

نوجوان بوده، 16 ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک 50 سالش شده بود.

و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.

چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است.

خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها… هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.

به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.

نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.

می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.

خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور… چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.

انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.

کاش حرف تندی می زد! 

کاش شکایتی می کرد!

کاش فریادی می کشید و سبک می شد!

و مرا هم سبک می کرد!

یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم

همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند

نه پدران و مادران پیر شهدا را…

بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!

از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!

کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند

وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!

و بس می کردند،

و می رفتند،

ما چه می دانیم جانبازی چیست…

« هفته دفاع مقدس گرامی باد. »

ایستادگی کلید واژه زرین دفاع مقدس

سی و یکم شهریور ماه شنیده شدن صدای طبل جنگی تمام عیار علیه ایران و ایرانی نبود بلکه طنین پر ابهت حقانیت ملتی بود در برابر ظلم و فشار صدام زمان. دفاع مقدس برگ زرین حماسه آفرینی ها و سلحشوری های بهترین، دلاورترین و مصمم ‌ترین مردان و زنان این امت است که در جای جای خاکش با خون خود، به دفاع از حریم کشور پرداختند. 

هفته دفاع مقدس فصلی از تاریخی است که در آن بهای مردانگی و عیار زنانگی اش به ایستادگی بود و استقامتی از جنس دلدادگی به میهن… 

روزهایی که مرگ در آن به سایه خزید، شهادت افتخار یافته و قامت راست کرده بود. 

حماسه ای بزرگ که در آن خط مقدم ‌ها از پرچین نگاه ملتش ترسیم می ‌شد و شهادت، شاه راهی به وسعت افق قلب رزمندگانش بود. 

دفاع مقدس خاکریز منیت ‌ها بود و محل اوج گرفتن انسانیت و از خود گذشتگی و سنگر هایش  بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، شهادت را به آغوش می‌کشیدند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد. 

نباید از نظر دور داشت که دفاع مقدس، به تنهایی کتابی بود از سرفصل های بی‌ مانند غیور مردان و شیر زنانی که جان بر کف، نه روزها و نه ماه‌ ها، که سال ها حماسه‌ ساختند و افسانه ‌ها را به حقیقت پیوند دادند. 

حال که جای جای این خاک نشانی است از پلاک‌ هایی که برات بهشت را با قطره های خون خود گرفتند و لحظه‌ای از دفاع از حریم کشور و ناموس غفلت نکردند؛ برماست که یاد و خاطره شهیدانش را همواره زنده نگه داریم.  

یاد و خاطره همه شهدا،جانبازان و اسرای هشت سال جنگ تحمیلی گرامی باد. 

به قلم زهرا مرادوند 

تسلیت

اَلسَّلاَمُ عَلَي الْحُسَيْنِ

وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ

وَ عَلَي أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ

وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ

سلام بر حسين

و بر علي بن الحسين 

و فرزندان حسين، 

و ياران حسين.

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

روز عاشورا شهادت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام  بر محضر امام زمان ارواحنا فداه و مسلمانان جهان تسلیت باد

عکس‌العمل شیطان از شهادت سیدالشهدا (ع)


متوسل می‌نویسد: در روایت‌های خاندان وحی، برای گریستن در مصایب آمده است، هیچ چیز شیطان را مانند ندبه کردن و گریه کردن بر حضرت سیدالشهداء(ع) به خشم نمی‌اندازد.

 در آخرین وصیت حضرت اباعبدالله(ع) به فرزند بزرگوارشان امام زین‌العابدین(ع) این گونه آمده است: 

ای فرزندم؛ سلام مرا به شیعیانم برسان و به آن‌ها بگو، پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس بر او نوحه‌سرایی کنید و به شهادت رسید، پس به او گریه کنید.

همچنین در این زمینه به نقل از قدس آنلاین؛ در تذکرة الشهدا نقل شده است که پس از شهادت امام حسین(ع) ابلیس لعین از خوشحالی پرواز کرد و تمام زمین را گشت و شیاطین و عفاریت را به دور خود جمع کرد و گفت:

 ای شیاطین؛ ما امروز به آرزوی خود رسیدیم، و مردم را اهل جهنم کردیم، مگر کسی که در این مصیبت گریه کند و به دوستی و محبت آل محمد(ص) مصمم گردد.

پس تا می توانید مردم را از این واقعه در شک اندازید و از آگاهی از این مصیبت باز دارید تا زحمت من به هدر نرود.

بخاطر همه انسانها


همین طوری که پیغمبر فرمود: «حُسَینٌ مِنّی وَ انَا مِنْ حُسَینٍ»  

ما اینطور می‌گوییم:«حُسَینٌ مِنّا وَ نَحْنُ مِنْ حُسَینٍ» 

چرا؟می‌گوییم برای اینکه حسین در 1328 سال پیش برای ما و به خاطر ما و به خاطر همه انسانهای عالم قیام کرد.

- استاد مطهری از کتابِ حماسه حسینی

تاسوعا

مقام عباس، تجلی بصیرت در عمل است همه‌ی اصحاب عاشورا، اهل بصیرت بودند، اما عباس را، مقام بصیرت این قیام خوانده‌اند

بصیرت، شجاعت می‌آورد؛ مثل وقتی که دشمن برایش امان‌نامه آورد… و او پشیمانشان کرد 

 بصیرت، قدرت می‌آورد؛ مثل وقتی که اول برادرهایش را به میدان می‌فرستد…. می‌خواهد با سهم قربانی بیشتری، در کنار امامش باشد

 بصیرت، وفاداری می‌آورد؛ مثل وقتی که پنجه در فرات دارد، و آب نمی‌نوشد

راز پایداری در میدان … نه راز عباس شدن … بصیرت است

خیلی ها در میدان می‌مانند، اما عباس نمی‌شوند

عباس؛ یعنی قیمت هر چیزی را، به اندازه‌ای که هست بدانی …

و امامت را ، پای ارزش‌هایِ اشتباهیِ دنیا، ذبح نکنی

تاسوعای حسینی، یادبود استوارترین برادر تاریخ، خداوند ادب، پاسبان خیمه خورشید، سردار سربلند کربلا و مدافع راستین ولایت، حضرت ابالفضل العباس ‹علیه السلام› را محضر مبارک حضرت مهدی ارواحنا فداه ،میراث دار عاشورا و سوگواران و ارادتمندان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.