مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
پنجشنبه 97/06/29
باز میتابد صدا در دشت: یاری هست؟
از حُسن اتفاق نیست که این پروانگان گرد شمع حسین (علیه السلام) در طوافند.
خدایشان بهتر می داند آنها کیستند و چگونه زیستند که در روز عاشورا که تاریخ مثل آن را نخواهد دید در کنار فرزند فاطمه (س) بودند تا جانشان را پیشکش پروردگارشان کنند.
کربلایی شدن اتفاقی نیست.
آن روز هم مسلمان فراوان بود اما اندکی حسینی شدند.
بی تفاوتها بی خبر ماندند.
آنکه رفت بار گندمش را به منزل برساند و بازگردد از قافله جا ماند
آنها که حق الناس به عهده شان بود را امام(علیه السلام) بازگرداند
کم معرفتها نیمه شب گریختند
گروهی فقط نشستند برای پیروزی امام(علیه السلام) دعا کردند
آن یکی نگران سهمش از بیت المال بود و امامش را تنها گذاشت
برخی را لقمه های حرام، یزیدی گروهی چشم بسته به دنبال دیگران آمدند در سپاه یزید
کربلایی شدن اتفاقی نیست.
ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم
گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم
دنيا اگر از يزيد لبريز شود
ما پشت به سالار شهيدان نکنيم
مرحوم سيد حسن حسينی
پنجشنبه 97/06/29
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجري شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.
5:47 اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب… خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود 6
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
7:06 طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه … فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود 8
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود 9
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.)
حدود 10
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.
حدود 11
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(علیه السلام) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد …»
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
شنبه 97/06/24
ئوزی قاره شکسته بال و پرم
دیل آچاندان آدیوی سسلیرم
ای خانم فاطمه عزیزی حسین
وار باشیمدا گینه هوای حرم
زهرانون گوزل بالاسی
ای آقالارون آقاسی
گویلومه دوشوبدی چوخدان
ششگوشه حرم هواسی
مولا یا حسین ایله بیزه عنایت
زینبه خاطر بیر وقفه یاز زیارت
شور عشقون سالوب جهانه شرر
شب تاری ائدوبدی صبح و سحر
یا حسین بولمورم آدوندا نه وار
ذکر ائدنده آدیوی قلبیم اسر
ظلماته نور جلی سن
حجت لم یزلی سن
آتان حیدر کیمی مولا
اهل عالمه ولی سن
مولا یا حسین ایله بیزه عنایت
زینبه خاطر بیر وقفه یاز زیارت
شنبه 97/06/24
آيا شعور حسيني خوب است يا شعور حسيني بهتر است؟
آيا شيعه شور مي خواهد يا شعور؟
آيا حسين مهم است؟ يا معرفت حسين؟
دو مقوله شور وشعور حسيني مي توانند جايگزين و جانشين هم شوند؟
آيا دو مفهوم شور و شعور حسيني مكمل و متمم هم هستند؟
شعور زاييده فكر و انديشه است و مبتني بر آگاهي، شناخت و دانايي است ولي شور زاييده احساسات، علايق و هيجانات است.
در فطرت آدمي هم شور است و هم شعور، هيچكدام نفي ديگري نيست هركدام مي تواند در جاي خويش موثر و مفيد باشد، شور به تنهايي و شعور بدون شور پذيرفتني نيست، زيرا شعور به تنهايي فكر،انديشه و يك ايده است،فكري كه به عمل تبديل نشود ارزش ندارد، شوري كه بر اساس شعور نباشد ممكن است به بي راهه رود.
براي اينكه شعور به اقدام عملي تبديل شود به شور نيز نيازمند است و شور نيز براي اينكه در راستاي هدف باشد بي نياز از شعور نيست. يادمان باشد كه شور و شعور حسيني در تقابل و هم عرض هم نيستند كه مجبور باشيم يكي را بدون ديگري داشته باشيم، اين دو مقوله در طول هم قرار دارند.
جنس دو مقوله يكي نيست كه بتوانند جايگزين هم يا جانشين هم شوند، بلكه دو مفهوم جدايي هستند كه مكمل و متمم هم هستند ، يكي بدون ديگري كامل و تمام نمي شود.
شور حسيني بدون شعور حسيني كامل وكافي نيست، شعور حسيني نيز بي شور حسيني ناقص است. شور و شعور حسيني به مثابه دو بال يك پرنده اي است كه براي پرواز كردن و اوج گرفتن به هر دو به يك اندازه نياز دارد و با يك بال پريدن امكان پذير نمي باشد.
اگر چه فرق شور و شعور فقط يك “ع” است اما تفاوت بسيار زيادي با هم دارند. حسينيان هم شور را به اندازه و هم شعور را به اندازه توسعه و پرورش مي دهند و مي دانند كه يكي بدون ديگري كافي و كامل نيست.
شور حسيني با شعور حسيني آغاز مي شود، تا شعورحسيني پيدا نشود و حسين را نشناسي شور حسيني ايجاد نمي شود.
مقدمه هر شوري شناخت و شعور است تا حسين را نشناسي برايش اشك نيز نخواهي ريخت. شور و شعور حسيني همزاد و همراه همند، در كنار هم و همپاي هم بايد قرار گيرند چرا سالياني است منبر و نوحه در كنار هم مطرح مي شوند؟ چرا منبر و مداحي لازم و ملزوم يكديگر بوده اند؟چرا ابتدا در مراسم حسيني يك واعظ در بالاي منبر سخنراني مي كند و سپس يك نوحه خوان در پاي منبر نوحه مي سرايد ؟ چون بايد در منبر شعور زاييده شود و مداح نيز با هنر خود شور را با شعور تلفيق نمايد. براي اينكه مقدمه و پيش نياز شور، شعور است.
اين دو مقوله با همديگر اثر هم افزايي نيز دارند هر كس كه شعورش بيشتر باشد شورش نيز بيشتر خواهد بود و هركس شورش بيشتر باشد شعورش نيز افزايش خواهد يافت. مقدمه حب حسين معرفت حسين است، بدون معرفت دوست داشتن معني ندارد. هر قدر معرفت بيشتر شود دوست داشتن نيز بيشتر مي شود و هر چقدر دوستي بيشتر شود معرفت نيز افزون خواهد شد.
به نظرم مي توانيم شور و شعور حسيني را با مصاديق زير نيز بيان كنيم:
شور خواستن است و شعور توانستن
شور وسيله است و شعور هدف
شور عمل و اقدام است و شعور فكر و انديشه
شور عشق است و شعور جهت حركت
شور احساس است و شعور منطق
شور حرارت است و شعور ايمان
شور انگيزه است و شعورشناختن
شور دوست داشتن و شعور معرفت
شور كاردل است و شعور كار خرد
شور عمل است و شعور ايده
شور محرك احساسات و شعور محرك عمل
شور صورت است و شعور سيرت
لذا براي حسيني بودن ، حسيني ماندن و حسيني مردن هم به شور حسيني نيازمنديم و هم به شعور حسيني يكي بدون ديگري پذيرفتني نيست.
نویسنده : بهرام جلیلخانی
پنجشنبه 97/06/22
توصيه هاي استاد فاطمي نيا پيرامون اقامه عزاي سيدالشهداء امام حسين عليه السلام :
- خالصانه در مجالس عزاداري شركت كنيد. طوري باشيد كه غير از امام حسين (ع) چيزي نبينيد.
- با پاكي ظاهر و باطن به اين مجالس مشرف شويد ؛ همانطور كه با وضوء وطهارت در اين جلسات شركت ميكنيم ، به وسيله استغفار ، طهارت باطني هم كسب كنيم.
- قبل از ورود به مراسم عزاي ابي عبدالله عليه السلام بگوييم: خدايا اگر در وجود من مانعي از كسب فيض ابي عبدالله عليه السلام هست، آن را برطرف بفرما.
دهه محرم ، دهه تحول است ، جناب حرّ يك شخص است اما حرّ شدن يك جريان است. در اين دهه بايد متحول شويم.
چهارشنبه 97/06/21
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در یادداشتی به سوالی مبنی بر اینکه چرا عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام از ابتدای ماه محرم آغاز می شود، پاسخ دادند که مشروح آن در ادامه آمده است.
اینکه چرا مراسم عزاداری برای اباعبدالله(ع) از اول دهۀ محرم آغاز میشود، دلائل مختلفی میتواند داشته باشد:
شاید به اعتبار فرمایش امام رضا(ع) است که میفرماید از اول دهه محرم حزن و اندوه در چهرۀ پدرم دیده میشد و حالت عزادار به خود میگرفتند. در روایت آمده است که امام رضا(ع) فرمودند: هنگامی که ماه محرم شروع میشد، دیگر کسی پدرم را خندان نمیدید و هر روز ناراحتی او بیشتر میشد تا روز دهم محرم. پس وقتی روز دهم میرسید، آن روز روز مصیبت و اندوه و گریۀ او بود.
(کَانَ أَبِی ع إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ… امالی صدوق/128) در روایت مشهور دیگری وقتی پسر شبیب در اول محرم بر امام رضا(ع) وارد شد، حضرت برای او ذکر مصیبت شهادت و اسارت اهل بیت(ع) را کردند. (دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ.. امالی صدوق/130)
شاید به این دلیل باشد که عزاداران قبل از عاشورا با ده شب عزاداری بتوانند خود را برای حضور در غم بزرگ عاشورا آماده کنند. چرا که پس از یک هفته عزاداری، حضور در ذکر مصیبت هولناک عاشورا قابل تحملتر خواهد بود. تمام عزاداران میدانند که اگر عزاداری از روز عاشورا شروع میشد چقدر ذکر مصیبتها در عاشورا دردناکتر و غیرقابل تحملتر میشد. اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»(مستدرک الوسائل/10/318) این حرارت را هر کسی حس کرده باشد، میداند بیمقدمه وارد روز عاشورا شدن بسیار دشوار است.
از طرف دیگر ممکن است یک دهه عزاداری قبل از عاشورا برای بعضیها کسب توجه و آمادگی برای ایجاد سوز در روز دهم باشد. کسانی که دل غافلی دارند یا در اثر توجه به تعلقات دنیا احساس محبتشان به امام حسین(ع) کم شده باشد ده روز فرصت دارند تا در محافل عزاداری با شنیدن مواعظ و معارف دینی آمادگی لازم را کسب نمایند تا مبادا در روز مصیبت بزرگ اباعبدالله الحسین(ع) بیاحساس و بیتوجه حضور پیدا کنند.
و شاید حکمت آن این باشد که در واقع این عزاداری دهۀ اول محرم یک نوع اعلام آمادگی برای نصرت است تا صرف سوگواری، و گویی عزاداران به قصد یاری اباعبدالله الحسین(ع) از همان ابتدای محرم به خیمۀ اباعبدالله الحسین(ع) میروند که مولایشان را غریب نگذارند. به همین دلیل عزاداری دهۀ عاشورا رنگ و بوی حماسی دارد و دستههای عزا با علائم دستههای رزمی در میادین دیده میشوند. در حالی که عزاداری از عصر عاشورا و شام غریبان به بعد تنها رنگ و بوی غم به خود میگیرد و حتی رسم شده است از ظهر عاشورا به بعد بیرقها را به علامت شهادت اباعبدالله الحسین(ع) میخوابانند و دیگر برافراشته نگه نمیدارند.
منبع: بیان معنوی