موضوع: "مناسبت"

شمس الشموس


شاه
 ايران، سلطان خراسان سال 148 قمري در یازدهم ذی القعده چشم به جهان گشود، فرزند امام موسي کاظم عليه السلام، نامش بسان جدّ بزرگوارش علي شد ولقبش رضا، چراکه راضي بود به رضاي الهي. ولادت هشتمين اختر تابناک امامت، ولادت برکت و نور بود، ولادت هدايت بود و سعادت.

دُردانه مُلک ايران، 20 سال امامت و زعامت نمود و سرانجام با انگور زهرآلود مأمون، خليفه عباسي در سال 203 قمري شهد شهادت نوشيد. هجرت اجباري ايشان به ايران، هجرت آفتاب بود و نزول ستاره، ولي نعمت ايران به زور خليفه وقتِ عباسي، وليّ عهد گشت، وليّ عهدي که شاهان به فدايش!

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله ايمان فرمودند:

در زمين خراسان، جگر گوشه من دفن خواهد شد، هيچ غمگيني او را زيارت نمي کند مگر اينکه خدا غم از دلش بزدايد و هيچ زائر گنهکاري مگر اين که خداي تعالي گناهانش را بيامرزد.

و چه دلچسب است زيارت ايشان چه از نزديک و چه از دور، باگفتن:

السلام اي حضرت شمسُ الشموس ، مالک مُلکِ قضا اي شاه طوس

امام رضا پناه عالمان بود و سر پناه عارفان! در مناظرات علمي صبغه ي الهي داشت و از همه سبقت گرفته. رأفتش چونان عظيم است که شيعه و سني، گبر و يهود نمي شناسد و همه را به درگه وسيع رحمتش داخل مي کند:

“بيُمنه رُزق الوري” به وجود آن بزرگوار، موجودات روزي مي خورند.

(زيارت جامعه کبيره)

گداي کوي رضا شو که اين امام رئوف 

به سينه ي احدي دست رد نخواهد زد

ای نور سلام


تو زندگی حرفهایی هست که فقط و فقط، باید بروی “باب الجواد"… 
کلمه ها را دانه کنی، دانه های اشک 

بکشانی شان دنبال هم، شبیه یک تسبیح، 

بچرخانی شان توی صورتت، ذکر بگیری و بعد، 

انگار که تسبیح پاره بشود،

دانه ها بیایند تا بچکند روی سنگ های حرم…

باز هم در به در شدم، 

“ای نور سلام" 

باز هم زائرتان نیستم، “از دور سلام”

 

السلام علیک یا علی ابن موسَی الرِّضا (ع)

بهترین بندگان خدا

از امام رضا(عليه السلام) درباره بهترين بندگان سؤال شد.ايشان فرمودند: 

آنان كه هر گاه نيكى كنند خوشحال شوند، 

و هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند، 

و هر گاه عطا شوند شكر گزارند، 

و هر گاه بلا بينند صبر كنند، 

و هر گاه خشم كنند در گذرند.

حدیث

 امام رضا عليه السلام: مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ، فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ؛

هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد.

 ميزان الحكمه جلد 5 صفحه 280

مهربانی

 

میتوان زیبا زیست…
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظه ها میگذرند
گـــــرم باشیم پر از فــــکر و امید…
عشـــــق باشیم و سراسر خــورشید…

 

انسان باشید


ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﻦ ﯾﺎ ﻧﻪ !!!

ﻣﯿﮕﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺐ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ﺭﺩ ﺑﺸﻪ، ﺍﻭﻝ ﺁﺏ ﺭﻭ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!!

ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﭼﺮﺍ؟

ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻫﯿﭻ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ! ﭼﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻧﻮﻋﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺗﻮ ﺁﺏ…

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ…

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ:

ﺭﻭ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ،

ﺭﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ،

ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ،

ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ،

ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﭘﺎ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﯿﻢ.

لطفا انسان باشید.

به بهانه روز دختر

زمانی که خدا لبخند زد، دختر زاده شد تا نعمت خانه پدر و مادرش شود، دختر مسلمان برکتی است که دشمنان می‌خواهند، او را نماد قهقه شیطان کنند.

 

 روز میلاد تو را به نام من کرده‌اند، روز دختر، روز تو که دختری پاک بودی و اصالتت از شاخسار خاندان معصومت ریشه می‏گیرد؛ دختری که پاکیت، نام معصومه را برایت برگزید و شدی مریم اهل بیت و کریمه آسمان و زمین.

روزی که به قم آمدی آسمان و زمین عطر غریب طوس گرفت، چراکه حورای طوسی برای یاری برادرش آمده بود و امروز بازهم در قم عطر طوس پیچیده است چون مسافری غریب به تهنیت و شادباش آمده است؛ برادری به دیدار خواهرش آمده است…

می‌گویند از لبخند خدا زاده شدی و من با افتخار به دختر بودنم، هرگاه که خنده معصومانه‌ای را می‌بینم بی‌اختیار به یاد خودم می‌افتم که جلوه رضای الهی برای خانواده‌ام هستم آن زمان که با آفریده شدنم، لبخند خدا را به همراه داشتم.

دختر بودن یعنی رسیدن به آخرین نردبان تکامل که الگو و اسوه باشد نه تنها برای زنان بلکه هم برای زنان و هم برای مردان دنیا و من می‌خواهم برای همه الگو باشم.

گل خوش‌بو و ریحانه بهشتی هم نام دیگر من است و مکتبم چه والا و گرانقدر است که بالندگی من را با نام‌های زیبا رقم زده است.

احساس غرور می‌کنم، نه از روی تکبر و خودبینی که این اصلی است که امامم من را به آن توصیه کرده است تا غرورم نگذارد هیچ مردی مرا بازیچه هوس‌های خود کند.

و پیامبرم من را به حیا و عفت توصیه کرده است، حیا و عفتی که امروز آلت دست، سبک سران و بی‌دینانی شده است تا مرا هم همچون زنان خود به ورطه نابودی اخلاق بکشانند.

من یک دخترم، دخترمسلمانی که به یاد می‌آورد، زمانی را که جاهلیت عرب، دختران خویش را با شرمساری از داشتنشان، زنده به گور می‌کردند و امثال من را مایه ننگ خود می‌دانستند، اما بزرگ مرد مکتب من با بوسه بر دستان دختر خود به همه آموخت که من بهترین فرزندان هستم.

امروز جاهلیت دیگری می‌خواهد من و تو را که جلوه‌های لبخند خداییم، گرفتار قهقه‌های شیطانی خود کند، روسری‌هایمان را کمی به عقب می‌کشاند، چهره‌هایمان را بزک می‌کند و لباس‌هایمان روز به روز بیشتر آب می‌رود و تنگ می‌شود و حالا لبخند خدایی بر رخسارمان کم‌رنگ شده است.

چندی پیش دختران جوانی را دیدم که در خیابان‌های شهرم، دوچرخه‌سواری می‌کنند و مردها با چشم‌هایشان مسیر را برای آنان باز می‌کنند.

ورزش و تفریح برای ما هم لازم است، اما با خودنمایی؟ قبول دارم که ما جایی را مختص خودمان نداریم تا بتوانیم به راحتی توانایی‌هایمان را در آن جا تقویت کنیم، اما آیا درست است برای رسیدن به لذت کسب توانایی، هنجار جامعه را زیر سوال ببریم و نگاه‌های هرزه را به طرف خود جلب کنیم؟

قهقه شیطان به گوش می‌رسد، کمی که خوب گوش کنی می‌بینی که چشم و گوشمان را بسته‌اند تا نتوانیم، برکت خانه‌مان باشیم.

مادر بودن وظیفه و رسالت سنگین آینده من و توست و اینک شیطان می‌خواهد، نوچه‌های خودش را راهی دامان من و تو کند تا لشگری شیطانی را برای فردایمان، مهیا کند و من و تو بازهم چشم به صفحه‌ای دوخته‌ایم که هرچند نامش من و تو است اما یک دنیا فاصله انداخته است میان من و تو تا خودش ما بشود.

اگر کلاه داشتی می‌گفتم، کلاهت را قاضی کنی اما خدا را شکر که کلاهی را که سر مادر بزرگ‌هایمان گذاشتند، کسی نمی‌تواند سرمان بگذارد، اگر خودمان نخواهیم، و می‌دانم نه تو و نه من این را نمی‌خواهیم.

بیا کمی دخترانه بیاندیشیم؛ جان من اگر روزی به تو بگویند به این ایمان داری که لبخند خدایی؟ چه خواهی گفت؟

کجای چهره رنگ کرده ما نشانی از خدایی بودن دارد که بخواهیم لبخند ملکوتیش را برای دیگران تداعی کنیم؟

این روزها بیشتر از هر زمان دیگری ندای «العجل» در صحرای غربت پیچیده است، دل مولایمان را به درد آورده‌ایم، جان مولا بیا کمی معصومه‌وار باشیم.


برگرفته شده از mnasfiya.blog.ir

سروده ای زیبا

سروده ای زیبا از حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری، در مورد خاک قم و حضرت معصومه سلام الله علیها:

خاك قم ای عرش همه خاكيان

مايه خمير همه افلاكيان

قبله معبود و حريم امان

عُش امامان و امام زمان

خاك شدي در ره دخت علي

خاك شده در تو هزاران ولي

بوسه زدي بر كف پايش به راه

وه كه چه لطفي به تو دارد اله

وهر پاكي بدي اي تابناك

عرش ‌نشين گشته ‏اي خاك پاك

دختر دين، پاي به فرق تو زد

فرق به پاي تو زدن مي‏ سزد

خاك ببين تا به كجا مي ‏رسد

خاک ببين چون به سماء مي ‏رسد

اين همه لطفي كه به خاك قم است

از قدم نور مه هفتم است

نور دل مردم و نور حقي

اي به تو معلوم سعيد از شقي

 نام تو معصومه نهاده است حق

فارقه ظلمت شام از شفق

پرده نشين صفت «يا خفي»

حسن تو بر حسن خدا مكتف را

جاه و جلال و جبروت تو را

كس چه شنيده است به ارض و سما

مصدر افعالي و صرّاف جود

مايه دلگرمي حق در وجود

مفتخر از پاكي تو امهات

مادر اركاني و ام جهات

درس طهارت كه دهي بر همه

يك دو سه جمله بود از فاطمه

پاك بگو پاك شنو پاك بين

پاك بينديش و طهارت گزين

من كه ندارم گله از بخت خويش

يافتم آسان ز تو هر سخت خويش

ريزه خور سفره جود تو ايم

قطره ناچيز ز بود تو ايم

پاي مكش از سر ما هيچ گاه

تا نشود عاقبت ما تباه

دي كه نشستم بر او رو به ‏رو

گفت ضميرم سخني نقل از او

«جعفر» ما كار به سامان رسد

نوبت احسان به غلامان رسد

هر كه غلام در اين خانه شد

در دو جهان گوهر يكدانه شد

حاجت اگر هست تو را گو به ما

تا بستانيم ز حق بر شما

پرسي اگر اينكه چه خواهي به سير

خواه شود عاقبتت ختم خير

هر چه ز ما خواسته ‏اي باك نيست

معرفتي خواه كه در خاك نيست

پر شود از غصه و غم گر دلت

حل شود از جانب ما مشكلت

‌ ‌

21 تیرماه؛ روز حجاب و عفاف گرامی باد

پایبندی بانوان به حجاب، آنان را در رسیدن به مدارج عالی معنوی کمک می کند و از سقوط به پرتگاه هایی که در سر راه آنان قرار دارد مانع می شود.

چرایی نامگذاری روز حجاب و عفاف

بیست و یکم تیرماه سالروز قیام مردم مشهد علیه کشف حجاب به عنوان روز عفاف و حجاب نامگذاری شده است. روزی که دژخیمان رضاخان مردم معترض به کشف حجاب را درمسجد گوهرشاد به خاک و خون کشید.

اساس کارها

 راوی:

قيلَ لِلصـادِقِ عليه‏ السلام:

عَلى ماذا بَنَيْتَ أَمْرَكَ؟

فَقالَ عليه ‏السلام: عَلى أَرْبَعَةَ أَشْياءَ:

عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلى لايَعْـمَلُهُ غَيرى فَاجْتَهَدْتُ؛

وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ مُطَّلِعٌ عَلىَّ فَاسْتَحْيَيْتُ؛

وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزقى لايَاكُلُهُ غَيرى فَا طْمَانَنْتُ؛

وَ عَلِمْتُ أَنَّ اخِرَ أَمْرى الْمَوتُ فَاسْتَعْدَدتُ.

به امام صادق عليه‏ السلام گفتند:

كار خود را به چه اساسى استوار ساخته‏‌اى؟

فرمود: بر چهار بنيان:

[اول] دانستم كه عمل مرا كسى ديگر انجام نمی‌دهد پس تلاش نمودم؛

[دوم] دانستم كه خداى بر من آگاه است پس حيا كردم؛

[سوم] دانستم كه روزى مرا ديگرى نمی‌خورد پس آرام گرفتم؛

[چهارم] دانستم كه پايان كار من مرگ است پس براى آن آماده شدم.

بحار الانوار: ج78، ص228، ح100

 
مداحی های محرم