مضطر شدم خدایا...




شب هستُ دلـــم چشــم به آسمان دوخته  و خدایی که همین نزدیکیـست

چه آشوبی میشود دلــم وقتی اَمَّنْ یُجیــــبْ میخوانمُ 

با چشمانی بارانـــی صدایـت میزنم

 میگویــم خدایــا ببین مُضطرّ شده ام و کیست 

غیرِ تو که صدایِ بنده ی درمانده‌اش را بشنودُ 

و دعایَش را اجابت کُند؟

غیرِ تو چه کسی میتواند گشایش ایجاد کُند 

برایِ گره‌های ناگشودنی؟!

چه کسی غیرِ تو میتواند آرامشُ اطمینان را 

به قلبــم ببخشد آن لحظه هایی که 

ناآرام صدایت میزنم 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.