علم

گویند که در مجلس انوشیروان گفته شد که در هندوستان، کوهی است و درختی دارد که میوه آن درخت را هر که بخورد، حیات ابد یابد.

انوشیروان حکیمی را به دنبال آن میوه فرستاد.

حکیم به هندوستان رفته، بعد از جستجوی بسیار، مأیوس شده، و به دیار خود برگشت.

در راه به عالمی از علمای هند رسید،

دلیل آمدن به ولایت هند را بیان کرد.

عالم هندی گفت که این سخن راست است ولی رمزی در اوست.

آن کوه، شخصِ عالِم است

و درخت، علم اوست

و میوه آن درخت که حیات ابدی می دهد، عمل به علم او است

و حیات ابد، زندگانی آخرت است.

پس حکیم به خدمت کسری رسیده، ماجرا را عرض نمود و کسری تصدیق کرد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.