موضوع: "شعر"

مهرجهان



فرزانه حق، مهر جهان، بحر ولایت

آمد به جهان آیت حق، كان كرامت

آفاق معطر شده از عارض ماهش

مولود حسین آمده، اكبر، مهِ عصمت

میلاد حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان مبارک

دلبرا‌‌..‌.


دلبرا …

در هوس ديدن رويت 

دل من تاب ندارد…

نگهم خواب ندارد

قلمم گوشه دفتر

غزلم ناب ندارد …

همه گويند به انگشت اشاره

مگراين عاشق دلسوخته‌ ارباب ندارد..‌.

توکجایی…؟گل نرگس

زفراقت دل من تاب ندارد…

السلام علیک یاصاحب الزمان(عج)

سودای عشق

در سرت داری اگر سودای عشق و عاشقی

عشق شیرین است اگر معشوقِ تو باشد حسین…

السَّلامُ عَلیْڪ یااَباعَبدِاللهِ الْحُسینِ الْمَظلوُم عَلیہِ السَّلام

یا سیدالساجدین

 

سلام ای چارمین نور الهی

کلیم وادی طور الهی

تو آن شاهى كه در بزم مناجات

خدا میکرد با نامت مباهات

تو را سجاده داران می‏شناسند

تو را سجده گزاران میشناسند

تو سجادى تو سجاده نشينى

تو در زهد و ورع تنهاترينى

قيامت میشود پيدا جبينت

به صوت «اين زين العابدينت»

شبيه تو خدا عابد ندارد

مدينه غير تو زاهد ندارد

چراغ دل دو فاطمه

 

سرا پا حسين يا عباس
سير تو تا حسين يا عباس

همه جا با حسين يا عباس
سخنت يا حسين يا عباس

هم تو باب الحوائج همه‌اي
هم چراغ دل دو فاطمه‌اي

آفتاب رخ تو ماه علي است
راه تو از نخست راه علي است

به دو بازوي تو نگاه علي است
دست و چشم تو بوسه گاه علي است

مژده ای دل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مژده ای دل که دگر خامُشی آتش نیران آمد

انتظار


بیا عصاره حیدر، بیا چکیده ی زهرا

بیا که بوی رسولی ، بیا که نور خدایی

شب غریبی مان می شود به یاد تو روشن

تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی​

عطر صاحب

آقا ترین سکوت مرا غرق نور کن

مارا قرین منت ولطف حضور کن

وقتی گناه کنج دلم سبز می شود

آقا شفاعت این ناصبور کن

می ترسم از شبی که به دجال رو کنیم

آقا توراقسم به شهیدان ظهور کن.

اللهم عجل لولیک الفرج.

الله تویی ، زحالم آگاه تویی

​​


الله تویی ، زحالم آگاه تویی

گمراه منم نشانه ی راه تویی

آن مورچه ای که دم زند در ته چاه

از دم زدن آن مورچه آگاه تویی 

نمی دانستیم

 

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺑﻮﺩ 

ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ

ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﻤﺮ ﺩﻣﯽ ﺑﻮﺩ

 ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ

ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ 

ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ

ﻓﺮﺻﺖ ﻣﻐﺘﻨﯽ ﺑﻮﺩ 

ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ

ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ، ﻋﻤﺮﺑﻪ 

ﺳﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ

آﺏ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ 

ﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍنستیم