مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
فراز هشتم
یَا رَبِّ إِنَّک تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْک وَ تَتَحَبَّبُ إِلَیَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْک وَ تَتَوَدَّدُ إِلَیَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْک کأَنَّ لِیَ التَّطَوُّلَ عَلَیْک فَلَمْ یَمْنَعْک ذَلِک مِنَ الرَّحْمَهِ لِی وَ الْإِحْسَانِ إِلَیَّ وَ التَّفَضُّلِ عَلَیَّ بِجُودِک وَ کرَمِک فَارْحَمْ عَبْدَک الْجَاهِلَ وَ جُدْ عَلَیْهِ بفضل إِحْسَانِک إِنَّک جَوَادٌ کرِیمٌ
پروردگارا! تو مرا می خوانی، امّا من از تو روی می گردانم. تو به من محبت می ورزی، امّا من نسبت به تو بغض می کنم. تو به من ابراز علاقه می کنی، امّا من از تو نمی پذیرم. [رفتارم با تو به گونه ای است که] گویا من بر تو برتری دارم؛ امّا همه این گستاخی ها مانع مهربانی و احسان و ابراز لطفِ تو نسبت به من نشد. پس بر بنده جاهل خود رحم کن، و با فزونی احسانت، جود و بخشش خویش را بر او ارزانی دار. به درستی که تو بخشنده وبزرگواری.
پیام ها
1. روی گردانی از دعوت الهی و پس زدن محبت خدای مهربان و نپذیرفتن مهرورزی او، نشانه جهل انسان است. (یَا رَبِّ إِنَّک تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْک… فَارْحَمْ عَبْدَک الْجَاهِلَ)
2. هیچ گاه و به هیچ عنوان نباید از درگاه خدای مهربان ناامید شد. یادمان باشد هر مقدار هم که بدی کرده باشیم، بازهم بدی های ما نمی تواند مانعِ نزول رحمت و احسان و فضل خدای متعال شود. (… فَلَمْ یَمْنَعْک ذَلِک مِنَ الرَّحْمَهِ لِی وَ الْإِحْسَانِ إِلَیَّ وَ التَّفَضُّلِ عَلَیَّ بِجُودِک وَ کرَمِک)
3. خدایی که از بندگانِ فراریِ نافرمان و جاهل، رحمت، احسان و فضل خود را دریغ نمی کند، نسبت به بندگانِ مطیع و تواب، بسیار مهربان تر است. (… فَلَمْ یَمْنَعْک ذَلِک مِنَ الرَّحْمَهِ لِی وَ الْإِحْسَانِ إِلَیَّ وَ التَّفَضُّلِ عَلَیَّ بِجُودِک وَ کرَمِک)
4. ما نیز از خدای حکیم و مهربان بیاموزیم و اگر کسی در مقابل محبت ما بدی کرد، زود بر او خشم نگیریم. (إِنَّک تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْک وَ تَتَحَبَّبُ إِلَیَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْک وَ تَتَوَدَّدُ إِلَیَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْک… )
5. برای طلب رحمت الهی، ابتدا باید بدی های خویش را یادآور شویم. (… فَأُوَلِّی عَنْک وَ… فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْک…فَلَا أَقْبَلُ مِنْک)
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا
با آنکه می داند گنهکارم
اگر رخ بر بتابانم
دوباره می نشیند بر سرِ راهم
دلم را می رباید، باطنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی، قهر، نازیباست
چه زیبا عاشقی را دوست می دارم
دلم گرم است
می دانم که می داند
بدون لطف او، تنهای تنهایم
اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی، اما
دلم گرم است، می دانم
خدای من، «خدایی» خوب می داند
و می داند که سائل را نباید دست خالی راند
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهنــــا در 1400/02/02 ساعت 12:50:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |