موضوع: "سبک زندگی"

خردمند

امام علی علیه السلام :

العاقِلُ مَن لايُضيعُ لَهُ نَفَسًا فيما لايَنفَعُهُ

خردمند کسی است که دمی را در کارهای بی فایده هدر نمی دهد

غررالحكم، حدیث ۲۱۶۳

کدام بخش زندگی ...

موتور کشتی بزرگی خراب شد.

مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند،

اما هیچکدام موفق نشدند!

سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند…

وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد.

دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند.

بعد از یک روز وارسی کامل و سپس خلوت کردن، 

فردا صبح مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد،

و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد،

بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. 

یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد :  

او واقعا هیچ کاری نکرد!

ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟ 

بنابر این از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند؟

مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد : 

ضربه زدن با آچار : ۲دلار 

تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود : ۹۹۹۸ دلار 

و ذیل آن نیز نوشت : 

تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجا باید تغییر کند میتواند همه چیز را تغییر بدهد.

قرار نیست همه زندگی ما تغییر کند تا زندگی مان متحول باشد. از خودمان بپرسیم کدام بخش از زندگی من نیاز به ضربه دارد؟

حذف افراد سمی زندگی

خلاصه‌ ی کنفرانس یکی از روانشناس های معروف دنیا:

« برای حذف آدم های سمی زندگیتان هیچ وقت احساس گناه، خجالت و پشیمانی نکنید. فرقی نمیکند آن فرد از بستگانتان باشد و یا یک آشنای تازه. مجبور نیستید برای کسی که باعث رنج و احساس حقارت در شما میشود جایی باز کنید. »

و به نظرم اینو باید تا ابد تو زندگیمون اجرا کنیم…

پدر پیر و دیوار

پدرم دیگر پیر شده بود. هنگام راه‌رفتن، اکثراً به دیوار تکیه می‌داد. به‌تدریج، آثار انگشتانش روی دیوارها نمایان می‌شد — آثاری که نشانه‌ای از ضعف و ناتوانی‌اش بود.

همسرم از این نشانه‌ها ناراحت می‌شد. او زیاد شکایت می‌کرد که دیوارها کثیف شده‌اند.

روزی پدرم سردرد شدید داشت. روغن به سرش مالید و طبق عادت به دیوار تکیه داد، که باعث شد لکه‌های روغن روی دیوار بیفتد.

زنم از این کار ناراحت شد و با لحنی تند به پدرم گفت:

“لطفاً به دیوار دست نزنید!”

پدرم خاموش شد. در چشمانش اندوه عمیقی دیده می‌شد.

شب گذشته بین من و همسرم مشاجره‌ای صورت گرفته بود، بخاطر همین چیزی نگفتم.

یعنی، از رفتار بی‌ادبانه‌ی همسرم خجالت کشیدم، ولی چیزی نگفتم.

از آن روز به بعد، پدرم دیگر به دیوار تکیه نداد.

تا این‌که یک روز تعادلش را از دست داد و افتاد. استخوان رانش شکست. عمل جراحی انجام شد، اما به‌طور کامل خوب نشد و بعد از چند روز ما را گریان تنها گذاشت.

احساس پشیمانی شدیدی در دلم بود. نگاه خاموش پدرم هنوز هم مرا رها نمی‌کند. نه می‌توانم او را فراموش کنم، نه خودم را ببخشم.

مدتی بعد تصمیم گرفتیم خانه را رنگ کنیم.

وقتی نقاش‌ها آمدند، پسرم که پدربزرگش  را بسیار دوست داشت، نگذاشت دیوارهایی که نشانه‌های انگشتان پدربزرگش را داشتند رنگ شوند.

نقاش‌ها آدم‌های فهمیده‌ای بودند. دور آن نشانه‌ها دایره‌های زیبایی کشیدند، طوری‌که گویی دیوارها اثر هنری زیبایی بودند.

به‌تدریج، آن نشانه‌ها به نشانه‌ی خانه‌ی ما تبدیل شدند.

هر که می‌آمد، حتماً از آن دیوار تعریف می‌کرد، اما هیچ‌کس نمی‌دانست که پشت آن زیبایی، یک حقیقت دردناک نهفته است.

زمان گذشت، و من نیز اکنون پیر شده‌ام.

روزی هنگام راه‌رفتن به دیوار تکیه دادم. همان لحظه گذشته به خاطرم آمد — برخورد همسرم با پدرم، سکوت او، و رنج او. خواستم بدون تکیه قدم بزنم.

پسرم که همه چیز را می‌دید، فوراً پیش آمد و گفت:

“بابا، لطفاً به دیوار تکیه بدهید، وگرنه ممکن است بیفتید!”

سپس نوه‌ام دوان‌دوان آمد و گفت:

“بابا بزرگ، می‌توانید از شانه‌ی من بگیرید!”

با شنیدن این حرف‌ها چشمانم پر از اشک شد.

کاش… کاش من هم با پدرم همین‌گونه مهربانی کرده بودم — شاید هنوز چند روزی بیشتر با ما می‌ماند.

پسرم و نوه‌ام مرا به آرامی تا اتاقم رساندند. بعد نوه‌ام کتاب رسم خود را آورد. نشانم داد که معلمش از یکی از نقاشی‌هایش زیاد تعریف کرده — آن تصویر، تصویر همان دیواری بود که آثار انگشتان پدرم را داشت.

در پایین آن تصویر، معلم نوشته بود:

“چه خوب است اگر هر کودک با بزرگان خود چنین مهربانی داشته باشد!”

رفتم به اتاقم، و در حالی‌که در یاد پدر مرحومم آهسته آهسته گریه می‌کردم، از خداوند طلب 

ما همه روزی پیر خواهیم شد.

بزرگانی که امروز در کنار ما هستند، نماد زنده‌ی زحمت‌ها، قربانی‌ها، و مهربانی‌های گذشته‌اند.

قدم‌های لرزان‌شان تمسخر نمی‌خواهند، بلکه تکیه‌گاه می‌خواهند.

صدای لرزان‌شان خاموشی نمی‌خواهد، بلکه جواب محبت‌آمیز می‌طلبد.

یاد داشته باشید:

محبتی که امروز به بزرگان‌تان می‌کنید، فردا فرزندان‌تان همان محبت را به شما خواهند کرد.

اگر در جامعه و خانه‌تان بزرگ‌تری  دارید… 

امروز دست‌شان را بگیرید — شاید فردا دیر شود.

نیت مهمه

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:

مَنْ‏ زَارَ الْحُسَيْنَ‏ مُحْتَسِباً لَا أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا رِيَاءً وَ لَا سُمْعَةً مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ كَمَا يُمَحَّصُ الثَّوْبُ بِالْمَاءِ فَلَا يَبْقَى عَلَيْهِ دَنَسٌ وَ يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حِجَّةٌ وَ كُلِّ مَا رَفَعَ قَدَماً عُمْرَةٌ.

حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

کسی که امام حسین علیه‌السلام را برای رضای خدا زیارت کند، نه برای خوش‌گذرانی و تفریح و نه به جهت کسب شهرت (و فخر فروشی)، گناهانش فرو می‌ریزد، همان‌طور که لباس در آب شسته شده و در نتیجه هیچ آلودگی بر او باقی نمی‌ماند، و با هر قدمی که بر زمین می‌گذارد، حجّی برایش نوشته می‌شود و با هر قدمی که برمی‌دارد، عمره‌ای برایش ثبت می‌گردد.

 كامل الزيارات؛ ص۱۴۴

از هرجای سفر که هستید نیت‌ رو اصلاح کنید

توصیه آیت‌الله سیدعلی قاضی

۱۰ توصیه و دستورالعمل ساده از آیت الله سید علی قاضی رحمه‌الله 

● اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند!

● ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب…

● یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر تا ۲۵۵ هـ ق  یا ۲۶۰ هـ ق بخوانید.

● با دراویش و طریق آن‌ها کاری نداریم طریقه، طریقه‌ی علما و فقها ست، با صدق و صفا…

● محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد…

● اگر قبری از امامزادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان هست حتماً بروید…

● برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن در نهایت دقت و سعی…

● خواندن «سوره یس» بعد از نماز صبح و «سوره واقعه» در شب ها

● هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب ،باب معرفت باز شدنی نیست!

● الله الله که دل هیچکس را نرنجانید!

کلید 

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

فَإِنَّ تَقْوَى اللّهِ مِفْتَاحُ سَدَاد، وَ ذَخِیرَةُ مَعَاد، وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَة، وَ نَجَاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَة. بِهَا یَنْجَحُ الطَّالِبُ، وَ یَنْجُو الْهَارِبُ، وَ تُنَالُ الرَّغائِبُ. 

همانا ترس از خدا كليد هر در بسته، و ذخيره رستاخيز، و مايه آزادگی از هرگونه بردگی، و عامل نجات از هرگونه هلاكت است، در پرتو پرهيزكاری، تلاشگران پيروز، پرواكنندگان از گناه رستگار، و به هر آرزویی می توان رسيد.

 نهج‌البلاغه خطبه230

شکرگزاری

امام على عليه السلام: 

زَوالُ النِّعَمِ بِمَنعِ حُقوقِ اللّهِ مِنها، وَالتَّقصيرِ في شُكرِها

اگر حقوق خدا در نعمت ها ادا نشود و در شكرگزارى كوتاهى گردد، آن نعمت ها ستانده مى‌شوند…

غررالحكم حدیث5475

صله رحم

امام حسين عليه‌السلام:

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنْسَأَ فِى أَجَلِهِ وَ يُزادَ فى رِزْقِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ

كسى كه دوست دارد اجلش به تأخير افتد و رزقش زياد شود، صـله رحـم انجـام دهـد.

بحارالأنوار، جلد ۷۱، صفحه 9

دزد و نماز!

نماز شهدا؛ دزد و نماز!‏ 

از داخل کوچه سر و صدا بلند شد. ابراهیم از پنجره نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرش را برداشته و در حال ‏فرار است. با سرعت به کوچه آمد و دنبال دزد دوید. یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد؛ دزد با موتور به زمین ‏خورد و خون از دستش جاری شد. ابراهیم او را به درمانگاه برد و دستش را پانسمان کرد. ‏

کارهای عجیب شهید ابراهیم هادی باعث شد دزد به او علاقه مند شود و همه جا به دنبالش برود. شب هم با هم به ‏مسجد رفتند. دزد هم ایستاد کنار ابراهیم و نماز خواند؛ نمازی که شاید هیچ گاه از یادش بیرون نرود. بعد از نماز، ابراهیم ‏کلی با او صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده‎ ‎است. ‏

ابراهیم با چندتا از رفقا و نمازگزاران حرف زد و شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد؛ مقداری هم پول از خودش به آن ‏شخص داد؛ شب هم با هم شام خوردند و استراحت کردند. وقتی بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند، در جواب ‏گفت: مطمئن باشید اون آقا این برخورد رو فراموش نمی کنه و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کارسازه. ‏

قصه عاشقان ص 51 ‏