موضوع: "زندگی"

همسرداری


تکنیک گوش دادن

✔️ وقتی به صحبت‌ها و گلایه‌های همسرتان گوش می‌دهید به منظور آنکه نشان دهید به حرف‌های او گوش می‌دهید گاهی بگویید: چه‌جالب، آها، خوب، اِ و …

✔️ ارتباط کلامی با این واژه‌ها و نیز ارتباط چشمی با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در آرامش همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد.

✔️ اگر خوب و با توجه به صحبت‌های همسرتان گوش ندهید برداشت او این خواهد بود که او را درک نکرده‌اید و همین خود عامل گلایه و تشنّج جدید خواهد شد.

حال دل


زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد 

کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است … 

حال خوب

و چقدر این متن زیباست :

آدم وقتی دوست داشته شود،

قشنگ‌تر است

چشم‌هایش زنده‌تر است

لب‌هایش راحت‌تر می‌خندد

 پوستش روشن‌تر می‌شود

و نفس‌هایش سبک‌تر

آدم وقتی دوست داشته شود

آدم تر است…

مسافران کربلا

 ‌

توصیه‌های امام صادق علیه‌السلام به مسافران کربلا

 يَلْزَمُكَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ يَصْحَبُكَ …. وَ كَثْرَةُ الصَّلَاةِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَلْزَمُكَ التَّوْقِيرُ لِأَخْذِ مَا لَيْسَ لَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَغُضَّ بَصَرَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَعُودَ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ إِخْوَانِكَ إِذَا رَأَيْتَ مُنْقَطِعاً وَ الْمُوَاسَاة…

۱. با همسفرها خوشرفتار باش

۲. زیاد نماز بخوان و صلوات بفرست 

۳. به اموال دیگران احترام بگذار

۴. چشم از حرام ببند 

۵. و نیازمندان در راه مانده را ملاقات و یاری کن.

کامل الزیارات، باب ۴۸ حدیث ۱.

حالِ خوب

می‌شود هایت را لیست کن و وقت بگذار

و برای بزرگیت برای وسعت روحت…

با قدرت فریاد بزن که «می‌شود» 

می‌شود از نو آغازی کرد 

می‌شود شادتر بود 

می‌شود زیباتر زندگی کرد

می‌شود عاشقانه نفس کشید

می‌شود مهربانتر به اطراف نگاه کرد

آری میشود تمام نمی‌شودهایمان را

به می‌شودها تبدیل کرد

«می‌شود باید بشود»

طاقت 

«رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»

 «پروردگارا بر دوش ما مگذار آنچه تاب و توان آنرا نداریم…»  

دلتنگی و آرزو

ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮد ﺍﮔر ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ

ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﺪﻭم‌مون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ

ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ

ﺩﻋﺎ کنیم هیچکی ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ  ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ

ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ

ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه

غم

غم صیقل خداست؛ خدایا ز ما مگیر

این جوهر جلی که جلا می‌دهد به دل

شهریار

زندگی

 خلق کردن ، هنرِ عبور از دنیای سایه هاست،

هر گاه نگاهت به هستی بی تکرار شد

تو به تماشای “خدا" زنده ای..!

پایان روز

پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختی‌هایش می‌نالید؛ 

دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟

 پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آن‌ها را رام کنم، 

دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، 

دو تا عقاب هم دارم که باید آن‌ها را هدایت و تربیت کنم. 

ماری هم دارم که آن را حبس کرده‌ام. 

شیری نیز دارم که همیشه باید آن را در قفسی آهنین زندانی کنم.

بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم.

 مرد گفت: چه می‌گویی، آیا با من شوخی می‌کنی؟ مگر می‌شود انسانی این همه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند؟! 

پیرمرد گفت: شوخی نمی‌کنم، اما حقیقت تلخ و دردناکی‌ست. آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آن‌ها مراقبت کنم. 

آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم به سوی گناه کشیده نشوند.

آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آن‌ها را به کار کردن آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم. 

آن مار، زبان من است که مدام باید آن را دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او سر بزند. 

شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند 

و آن بیمار، جسم و جان من است که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد. 

این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده.