موضوع: "روایت"

انسان های نالایق

جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند،حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین،بخیل ترین،ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟ 

اصحاب گفتند: بلی یا رسول الله!

فرمود:1- کسل ترین مردم کسی است که از صحت وسلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری  با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.

2-دزدترین انسان کسی است که از نمازش  می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در  هم پیچیده به صورتش زده می شود.

3-بخیل ترین آدم کسی است که گذرش برمسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.

4- ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.

 5-و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد.

داستان های بحارالانوار جلد 9

روایت خواندنی

خیلی حال داد شما هم بخوونید…

 روایت خواندنیِ منتشرنشده از دیدار هنرمندان گرافیک و تجسمی با رهبر معظم انقلاب 🔹سید مسعود شجاعی زنگ می زند. مقدمه حرفش این است: «یک خبر خیلی خیلی خوب دارم». و خبرش را خلاصه می کند که: «قرار است با جمع محدودی از بچه های تجسمی خدمت حضرت آقا برسیم و هر نفر سه دقیقه وقت دارد تا از فعالیتهایش بگوید». همه خبر خوب بود جز این یک کلمه اش: «محدود»!

🔹حضرت آقا نوافل و تعقیبات را از سر صبر و با حال خوش به جا می آورد و بلافاصله نوبت دیدار می رسد. جمله ی اول آقا غافلگیرمان می کند:«خدا سایه ی شما جوانان انقلابی را کم نکند…»

🔹کار گرافیک زبانش بین المللی است / پیام گرافیک -البته به تناسب فهم آدمها- سریع منتقل می شود./ در مقایسه با سینما و برخی رشته های هنری دیگر که خیلی هزینه می برد، کار کم خرجی است. کار شما، تیغ تیزی است علیه دشمن و نوازش لذت بخشی است برای دوست.

🔹آقا از خالق طرح شهید حججی می پرسد. حاضران حسن روح الامین را معرفی می کنند. آقا از روح الامین تشکر می کند و سراغ طراح بیلبورد شهید حججی را هم می گیرد. این بار محمدرضا دوست محمدی معرفی می شود. آقا به او رو می کند که: کار شما بود؟ دوست محمدی که تازه شیرینی در دهان گذاشته…

🔹 بعضیها قدر نمی شناسند. مثل همین کار صداقت امریکایی که خیلی خوب و درست هم بود، اما که یک عده دوستان خودی کج سلیقه قدرش را نشناختند و نگذاشتند بماند. هرچند هنوز هم وقت این حرف نگذشته. الآن دیگر همه حتی آن دوستان هم به صداقت آمریکایی پی برده اند».

🔹طراح پوستر «صداقت آمریکایی» صابر شیخ رضایی در می آید که: «من از طراحان فحش خور هستم» و آقا می گوید: «فحش خوردن عیبی ندارد. از همه ی شما بیشتر، من در همین سنین فحش خورده ام. در مشهد، همزمان هم زیر شلاق ساواک و مرکز آمادهی توجه مخالفان و حتی خودی ها بودم».

 🔹آقا با برافروختگی آشکاری(نسبت به طرح یکسان سازی مزار شهدا) می گوید: «بیخود یکسان سازی می کنند! من بارها گفته ام نکنند…»

🔹آقا گریزی میزند به واژه ی پوستر: «پوستر واژه ی خوبی نیست. بیگانه است. بگویید پرده یا لوح. البته پرده آدم را یاد پرده های بزرگ سینما با پرده خوانی های کربلا و… می اندازد. شاید واژه ی لوح بد نباشد». یکی از بچه ها می گوید: «پوستر را اعلان هم می گویند». آقا میگوید: اعلان قشنگ نیست. نمی چسبد. لوح از اعلان بهتر است.» و بلافاصله با خنده، فضای سنگین را با مزاحی می شکند: «حالا هر کس از فردا خلاف لوح حرف زد، بهش نگویید ضد ولایت فقیه!» و خنده ی جمع را باز با تذکر اصلی اش جمع می کند: «روی عبارت اصراری ندارم. ولی اصرار دارم در ادبیات در مقابل واژگان بیگانه بایستیم.

🔹 اگر می خواهید اولویت شناسی و اولویت یابی شما عمیق شود، با نهج البلاغه انس پیدا کنید.

 سایت تریبون مستضعفین

موعظه شیطان

پس از آنکه حضرت نوح ع قوم گنهکار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت: تو بر گردن من حقی داری که میخواهم آن را ادا کنم!

نوح گفت:چه حقی؟! خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!

ابلیس گفت: همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید!

نوح فرمود:حالا میخواهی چه جبرانی کنی؟!

ابلیس گفت:در سه جا مراقب حيله من باش! 

۱- هنگامی که خشمگین شدی!

۲- هنگامی که بین دو نفر قضاوت میکنی!

۳- هنگامی که با زن نامحرم خلوت میکنی و هیچکس نزد شما دو نفر نیست!

✅در چنین مواقعی به یاد من باش که کار  خود را خواهم کرد

بحارالانوار ط جدید ج11 ص318

راز مقام

آیت الله اراکی (ره) فرمودند:

 شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت: خیر.

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه

🔹با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟

جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!

گفتم چطور؟

با اشک گفت:

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. 

 به خود گفتم میرزا تقی خان! 

۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود:

 به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم!

🔸 همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.

جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود.

منبع : آخرین گفتار

خوف لحظه ی مرگ




وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبر ميگذارند.

شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسيارميترسم، چه کنم؟

امام صادق(ع)فرمودند:

زيارت عاشورا را زياد بخوان.

آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟

امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود؟

یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن.

زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.

صحبت گنجشک باامام علیه السلام

راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )

حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. 

گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. 

یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. 

نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.

امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:

« سلیمان! … این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!…

با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم…

با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم… آیا این کافی نیست؟!»

منبع: مجله، هنر دینی، شماره۶

تواضع

 

دخل الرضا (علیه السلام ) الحمام فقال له بعض الناس، دلکنی، فجعل یدلکه فعرفوه، فجعل الرجل یستعذر منه وهو یطیب قلبه ویدلکه.


امام هشتم (علیه السلام ) وارد حمام شد (که جز یک نفر کسی در آنجا نبود) آن یک نفر هم امام رضا (علیه السلام ) را نمی شناخت. وی امام را مورد خطاب قرار داد و گفت: مرا دلاکی کنید (به پشت من کیسه بکشید). امام هم کیسه را گرفت و مشغول کیسه کشیدن شد. در این هنگام، یکی یکی افراد به حمام وارد شدند و حضرت را در حال کیسه کشیدن به پشت آن مرد مشاهده کردند. آنان حضرت را به آن مردم شناساندند و گفتند: وی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) است. مرد مذکور از فرط خجلت و شرمندگی از عمل ناآگاهانه خود عذر خواهی کرد ولی حضرت او را دلداری داد و به ادامه عمل خود پرداخت تا اینکه کار به پایان رسید.

صدقه و نحوست

حضرت صادق (ع) فرمود زمینی بین من و مردی قرار بود تقسیم شود. آن مرد از علم نجوم اطلاعی داشت. کار را به تأخیر می انداخت تا ساعتی را انتخاب کند که به اعتقاد خودش آن ساعت برای او خوب است و برای من بد

 در نتیجه او سود کند و من زیان. بالاخره روز و ساعتی که در نظر داشت رسید، زمین تقسیم شد ولی به نفع من تمام گردید

 منجم از روی ناراحتی دست خود بر یکدیگر زده گفت مانند امروز هرگز ندیده بودم.

پرسیدم مگر چه شده؟ 

جواب داد من مردی منجم هستم در ساعت خوبی بیرون آمدم و ساعت بد را برای شما اختیار کردم. اینک می بینم کار برعکس شد قسمت بهتر نصیب شما گردید

 گفتم می خواهی تو را حدیثی بیاموزم که پدرم به من فرمود؟

گفتم پیغمبر اکرم (ص) فرمود هر که مایل است خداوند نحوست روزش را جلوگیری کند صبحگاه آن روز صدقه بدهد.

اگر می خواهد نحوست شبش از بین برون سر شب صدقه دهد من ابتدای حرکت و خارج شدن خود را با صدقه شروع کردم 

این صدقه دادن برایت بهتر از علم نجوم است.(کافی، جزء 4، ص 7. )

1 2 4
 
مداحی های محرم