موضوع: "خوبی"

آدمِ خوب! هیچوقت عوض نشو...

آدمِ خوب! هیچوقت عوض نشو…

■رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت من صفحه‌ش یهویی خاموش شد

□مغازه‌دار گفت: بله حتما یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه ال سی دیش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم…؟

- بله لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم

- فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین.

●روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد. هزینه‌ش را پرسیدم گفت: هیچی، چیز مهمی نبود فقط کابل فلشش شل شده بود، سفت کردم  همین.

○تشکر کردم و اومدم بیرون… نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. می‌تونست هر هزینه‌ای را به من اعلام کنه! خودم را آماده کرده بودم…

■کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود. یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش. گذاشتم رو پیشخون و بهش گفتم: 

 دنیا به آدم‌هایی مثل شما نیاز داره… هیچوقت عوض نشو

□از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد. لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید…. حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت…

●تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم. در راه برگشت به این فکر می‌کردم که تغییر در آدم‌ها به تدریج اتفاق می‌افته. تنها چیزی که می‌تونه ما را در مسیر درستکاری و امانت‌داری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه…

آدمِ خوب! هیچ وقت عوض نشو…

از هزاران یک نفر اهل دل اند

مابقی تندیسی از آب و گل اند

خوبیها

داستانی که مولوی میگوید ؛

پیرزنی دو کوزهٔ آب داشت که آنها را آویزان بر یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد ،

یکی از کوزه ها ترك داشت و مقدارى از آب آن به زمين مى ريخت ، درصورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن

به طور کامل به مقصد می رسید…

به مدت طولانی هر روز این اتفاق تکرار میشد و زن همیشه یک کوزه و نیم آب به خانه می برد ،

ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت ، بسیار شرمگین بود که فقط می توانست نیمی از وظیفه اش را انجام دهد ،،،

پس از دوسال ، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد و با پیرزن سخن گفت ،

پیرزن لبخندی زد و گفت :

“هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده در سمت تو روییده اند

و نه در سمت کوزهٔ سالم ؟”

اگر تو اینگونه نبودی این زیبايی ها طروات بخش خانهٔ من نبود ،

طی این دو سال این گلها را می چیدم و با آنها خانه ام را تزیین میکردم …

هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و دلپذیر میکند ،

باید در هر کسی خوبی هایش را جستجو کنیم و بیاموزیم ‌

پس به دنبال شکستگی ها نباشیم که همه به گونه ای شکستگی داریم ،

فقط نوع آن متفاوت است …

خبر خوب

الهی امـروزتون

پر از دقایقی باشه

که آرزوشـو داشتی

پراز خبرای خوب 

پراز لبخند رضایت

پراز بخشش وگذشت

و پراز موفقیت وشادکامی

روزتون بخیر

حال بد

چقد با ارزشن آدمایی که

وقتی حـالــت بـده…

تموم دغدغه شون

عــوض کردن حالته

از این آدما برا همه تون آرزومندم

خوب شدن

خداوندا

“یاریمان ده” تا ببینیم  تمام آنچه را زیبا آفریدی… 

بشنویم فریاد سکوت “بی پناهان را"…

بر زبان برانیم آنچه تو را “خشنود می سازد”

و “درک کنیم” رازهای آفرینش را …  

خدایا 

برای خوب شدن و خوب ماندن ” اراده کرده ایم” اما بی نهایت بال پرواز نخواهیم داشت …

“پس یاریمان کن” تا همانی باشیم..

که “از خلقتمان بر خود ببالی” …

مهربانی 

مهربانی 

به همین آسانی ست

که دلی را بخری

و بفروشی مهری

شادمانی را حراج کنی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

و گره عشق به آنها بزنی

مهربانی و بزرگی 

حضور آدما توی زندگی تو، یه بهانه است

که بتونی باهاشون،

قشنگ ترین و هیجان انگیزترین نمایشنامه ی دنیا رو اجرا کنی…

تو نقشِ خدا رو بازی کن!

و بزرگی کردن رو یاد بگیر…

منت گذاشتن

امام صادق عليه السلام :

اگر به كسى خوبى كردى، آن را با منّت گذاشتن زياد و به رُخ كشيدن تباه مساز، بلكه با خوبىِ بهترى ادامه اش بده؛ زيرا اين كار براى اخلاق تو زيبنده تر است و پاداش آخرتت را واجبتر مى گرداند!

بحارالأنوار ، جلد ۷۸.

رنجش از دیگران 

حکایت 

روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.

مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:

درختی که پیوسته بارش خوری

تحمل کن ‌آنگه که خارش خوری

حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!  

اگر از کسی رنجیدیم، خوبی‌هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم. آن وقت ضمن اینکه نمک‌نشناس نبوده‌ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می‌شود

نیکی 

امیرالمؤمنین علیه السلام:

الإحْسانُ ذُخْرٌ، و الكَريمُ مَن حازَهُ

نيكى كردن، گنج است و بزرگوار، كسى است كه مالك اين گنج شود.

غررالحكم، حدیث1135.